سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
/ خاطـرات

خاطرات آزادگان

ماجرای «عباس نجار» و پرتقال خوش‌بو در اسارت
بعد از مدت‌ها که از اسارتمان در اردوگاه عراقی‌ها می‌گذشت، یک روز پرتقال آوردند و اگر اشتباه نکنم به هر دو - سه نفر یک پرتقال ریزه میزه رسید. بوی عطر پرتقال فضای آسایشگاه را دگرگون کرده بود و هر سه نفر به نوبت پرتقال را چند ثانیه بو می‌کردیم.
نماینده «صلیب سرخ» به من پیشنهاد همکاری با «کومله» را داد
گفتگو با آزاده و نویسنده سعید اسدی فر؛
نماینده صلیب سرخ هم جاسوس درآمد، چون در زمان بازدید به ما پیشنهاد همکاری با کومله ها را داد و سعی داشت متقاعدمان کند که به کومله بپیوندیم و پیشنهاد هایی از قبیل مال و پناهندگی داد.
زیارت کربلا با اعمال شاقه برای اسراء ایرانی
«علی علیدوست قزوینی» از آزادگان دوران دفاع مقدس به روایتی از اعزام اسرا در زمان اسارت به زیارت حرم اباعبدالله پرداخته است.
از پخش ۲۴ ساعته ترانه‌های طاغوتی برای اسرا تا نمایش هفتگی فیلم‌های مبتذل
بعثی‌ها از جمله کار‌هایی که برای به ابتذال کشیدن اسیران انجام می‌دادند پخش دوازده ساعته ترانه‌های زنان عرب مانند ام کلثوم و خوانندگان زمان طاغوت ما با مضامین غیر اخلاقی بود.
روز تلخ فرمانده حفاظت سپاه در زندان الرشید
سردار سرتیپ علی‌اصغر گرجی‌زاده، آزاده دوران دفاع مقدس خاطرات جالبی را از دوران اسارت در زندان الرشید بغداد و روز بازگشت به میهن بیان کرد.
روز و شب‌های اسارت در موصل 4/  وقتی آزادی خیال هم نبود
خاطرات آزاده مسعود خوش‌نظر؛
سال 63 اسیر شدم و تا زمستان آن سال که صلیب سرخ از اردوگاه ما بازدید کرد حدود 9 ماه برای خانواده ام مفقود بودم. پس از آن صلیب ماهیانه برای ما نامه‌های از خانواده‌هایمان می آورد و نامه‌های ما را هم به دست خانواده‌هایمان می‌‌رساند.
این عمامه را با احترام کنار بگذار و یک چفیه به جای آن ببند
خاطرات آزاده روحانی عیسی نریمیسا؛
حجت الاسلام والمسلمین عیسی نریمیسا از رزمندگان و آزادگان دفاع مقدس در گفتگویی به بیان خاطراتی از شهید چمران، روحانی شهید شریف قنوتی و مسجد جامع خرمشهر پرداخت که خواندنی است.
حمام آب سرد در هوایی سرد با بدنی گچ گرفته
خاطره آزاده محسن جام بزرگ؛
دو نفری مرا به جلوی حمام بردند. سرم را کمی کج کردم و بالا آوردم تا آب روی گچ‌ها نریزد. یکی با آفتابه آب می‌ریخت و یکی می‌شست، چه شستنی! گربه شورترین حمام عمرم را با آبی سرد در هوایی سرد در آغاز اسفند ماه را هرگز از یاد نمی‌برم.
فریادهای یا زهرا (س) و صدایی که خاموش شد
روایتی از اسارت شهید غریب اسارت محمد رضایی؛
بچه‌های آشپزخانه اردوگاه به ما گفتند که علی آمریکایی و عدنان، محمد را به حمامی که خود عراقی‌ها از آن استفاده می‌کردند، منتقل کردند. عدنان برای آخرین مرتبه قسم خورد که اگر محمد حرف نزند او را خواهد کشت.
اسرای منافق از ترس دیگر اسرا به ترکیه فرار کردند
در هنگام آزادی حدود 80 الی 85 نفر از اسرای منافق بخاطرتهدید از طرف دیگر اسرا بعلت همکاری با نیروهای دشمن و آزار و اذیت اسرا، به ایران نیامده و در عراق ماندند و بعداً به طرف ترکیه فرستاده شدند.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۴۹ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »

آخرین خاطرات

پس زمینه خبرنگار افتخاری
صفحه ویژه سید آزادگان