سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
سومین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛

صدای شکستن جمجمه‌ها زیر زنجیر تانک‌ها؛ روایتی از ابوالفتح زنجانی

صدای شکستن جمجمه‌ها زیر زنجیر تانک‌ها؛ روایتی از ابوالفتح زنجانی
صدای شکستن جمجمه‌های شهدا زیر تانک‌های دشمن، جراحتی که با بانداژ دشمن بسته شد و تصمیمی که چندین بار برای اعدام یک اسیر گرفته شد؛ این‌ها تنها بخشی از خاطرات او بود.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، استان تهران به مناسبت چهل‌وششمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی میزبان سومین ویژه‌برنامه «عصر خاطره الماس‌های درخشان» بود؛ رویدادی که به روایتگری خاطرات آزادگان سرافراز اختصاص داشت و جلوه‌هایی از استقامت و پایمردی رزمندگان در بند دشمن را به نمایش گذاشت.

یکی از روایت‌های این نشست، خاطرات آزاده ابوالفتح زنجانی، یکی از اسرای عملیات والفجر مقدماتی بود که تصمیم گرفت تا در راه دفاع از وطن و انقلاب به خط مقدم جبهه برود. او در سخنان خود لحظاتی از اسارتش را بازگو کرد و از صحنه‌های سخت و دردناکی گفت که در جریان محاصره نیروهای ایرانی توسط دشمن تجربه کرده بود.

وی در توصیف یکی از تلخ‌ترین لحظات نبرد گفت: «وقتی در محاصره عراقی‌ها قرار گرفتیم، تانک‌های دشمن از روی پیکر شهدا عبور می‌کردند و صدای شکستن جمجمه‌های یارانمان را می‌شنیدیم. اولین تیر به سر من اصابت کرد، اما همچنان به دنبال راهی برای زنده ماندن بودم. تجهیزات امدادی عراقی‌ها بسیار بهتر از ما بود، به همین دلیل از وسایل آن‌ها برای بانداژ زخمم استفاده کردم؛ بانداژی که از دو سرباز عراقی مجروح برداشته بودم.»

او همچنین از لحظات آخر مقاومت در برابر دشمن گفت: «همه رفته بودند و فقط دو خودروی زرهی ما باقی مانده بود. وقتی از راننده یکی از آن‌ها خواستیم که حرکت کند، گفت: "وقتی می‌روم که فرمانده دستور بدهد. کمی پس از آن، تیر دیگری به من اصابت کرد. به‌سختی خودم را به سمت یکی از مجروحان کشاندم، درحالی‌که ذکر می‌گفتم. دوباره دنبال وسایل امدادی عراقی‌ها رفتم تا خودم را بانداژ کنم.»

زنجانی در ادامه به نحوه اسارتش اشاره کرد: «لباسم سپاهی بود اما نشان سپاه روی آن نبود. هنگام دستگیری، به دلیل بانداژی که بر سر داشتم، عراقی‌ها گمان کردند که روحانی هستم. یکی از آن‌ها اسلحه‌اش را به سمت من گرفت تا شلیک کند، اما سرباز دیگری مانع شد و گفت: "او جوان است، نکشیدش." در مسیر انتقال به اردوگاه، چندین بار تصمیم گرفتند که مرا بکشند، اما یک سرباز کرد در میانشان بود. وقتی فهمید که من هم کرد هستم، هر بار دخالت می‌کرد و مانع اعدامم می‌شد.»

این روایت تنها یکی از خاطرات تکان‌دهنده‌ای بود که در این نشست بیان شد. «عصر خاطره الماس‌های درخشان» فرصتی شد تا حاضران، از نزدیک شاهد روایت‌های واقعی و دست‌اول آزادگان سرافراز باشند و بیش از پیش به عمق ایثار و پایداری رزمندگان در سال‌های دفاع مقدس پی ببرند.

در این گردهمایی، جمعی از آزادگان عملیات والفجر مقدماتی و سایر اردوگاه‌ها، از جمله محمد شهسواری، بیژن کیانی، ابوالفتح زنجانی، احمدعلی قورچی، محمدتقی ترابی، محمد اخگری، علی علیلو، ابوالقاسم تختی، سیداکبر حسینی و نعمت حاجعلی، با بازگویی لحظات پرالتهاب دوران اسارت، تصویری واقعی از مقاومت رزمندگان را ترسیم کردند.

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
کد خبر : ۱۰,۰۰۴

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید