سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!

ساده و صمیمی| وقتی حاج آقا خودش پیراهن یک جوان را دوخت

ساده و صمیمی| وقتی حاج آقا خودش پیراهن یک جوان را دوخت
بسیجی جوانی به حاج آقا گفت: پیرهنم گشاد بود، شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط می‌گه باید یک ماهی صبر کنم. من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه می‌شه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی‌فرد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یک مبارز انقلابی بود. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جبهه حق علیه باطل حاضر شد و در سال 1359 به اسارت دشمن بعثی درآمد و بیش از 10 سال سختی های اسارت را تحمل کرد و با وجود تمام سختی ها، در مقاومت به الگویی برای رزمندگان مبدل شد.

مرحوم ابوترابی‌فرد(سید آزادگان) با سعه صدر، بردباری بسیار بالا و با تمسک به اهل بیت (ع) شمعی در محفل رزمندگان ایرانی بود و امید و ایمان را در آنها تقویت می کرد.

حسین مندنی‌زاده در خاطره‌ای از ایشان روایت می‌کند:

 توی حیاط اردوگاه نشسته بود. هر کس می‌آمد و حرفی پیش می‌کشید؛ یکی از برنامه‌های فرهنگی اردوگاه می‌گفت، یکی از مشکلش می‌گفت، یکی به روش او در رهبری اردوگاه انتقاد می‌کرد. او هم با حوصله به حرف‌هایشان گوش می‌داد. توی این گیرودار بسیجی جوانی سر رسید. به حاج‌آقا گفت «چند دقیقه‌ای کارتون دارم». حاج‌آقا گفت «در خدمتم آقاجون». جوان که سرش را پایین انداخته بود گفت «پیرهنم گشاد بود، شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط می‌گه باید یک ماهی صبر کنم. من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه می‌شه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه». حاج‌آقا کمی فکر کرد و گفت «باشه، پیرهن رو بیار تا بگم برات بدوزن».

یک هفتة تمام، وقتی همه خواب بودند، حاج‌آقا بیدار می‌نشست و پیراهن را با دقت می‌دوخت. یک روز صبح، جوان را در محوطة اردوگاه پیدا کرد و پیراهن را دستش داد.

جوان هیچ وقت نفهمید خیاط آن پیراهن خود حاجی بوده.

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۶ خرداد ۱۴۰۳
کد خبر : ۹,۵۸۷

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید