خاطرات کوتاه آزادگان(۱)؛
در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از خاطرات کوتاه دوران اسارت را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.
خاطرهای شنیدنی از آزاده سرافراز مجید خردمند؛
ما 24 اردیبهشت به اسارت درآمدیم. سوم خردادماه هم روز آزادسازی خرمشهر بود. عراقیها که شکست خورده بودند، نمیخواستند ما از خبر پیروزی مطلع شویم...
خاطرهای شنیدنی از آزاده سرافراز محمد دادگر؛
احوال بچهها را میپرسید، آمد نزدیک من و گفت: «آقاجون تو چطوری؟ بهتری؟ مشکلت چیه؟» تکیه کلامش آقاجون بود.
روایتی متفاوت از لحظه اسارت؛
متنی از کتاب «ترکشهای ردصلاحیت شده» نوشته کرامت یزدانی (اشک) روایتی متفاوت از لحظه اسارت این آزاده سرافراز با قلمی نغز و جذاب است.
علی علیدوست «علی قزوینی» تعریف کرد؛
علی علیدوست «علی قزوینی» به مناسبت هفته بسیج به بیان خاطره از بسیجی مرحوم ایرج نوروزی پرداخت.
خاطرهای کوتاه از علی اصغر رباط جزی؛
در اسارت کارهای فرهنگی با استفاده از ابتداییترین ابزارها برای انتقال مفاهیم و برگزاری مراسمات و برنامهها، اجرا میشد.
به مناسبت سالروز میلاد حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی فرد؛
این روزها تولد پیر و مراد آزادگان سید علی اکبر ابوترابی است. کسی که اسارت را مدرسه عشق نمود و در دل خاک دشمن جبهه ای دیگر در مقابل دشمن گشود که بنیانش بر اخلاق نبوی و شجاعت علوی بود.
خاطره شنیدنی از آزاده سرافراز علی طریقی؛
همه با هم هماهنگ شدیم و لباسهای سمپاشی را برای عزاداری پوشیدیم و تا یک هفته بیرون نیاوردیم. خدا میداند که چقدر برای این لباسها کتک خوردیم.
در گفتگو با آزاده سرافراز سید رسول عمادی مطرح شد؛
با اینکه در عرصهی هنری اجازهی هیچ فعالیتی نداشتیم و اگر متوجه کاری میشدند سخت شکنجه میشدیم، اما کارهای خوبی انجام میدادیم.
سپاه به لحاظ سنی برای اعزام ما ایراد میگرفت ترفندهایی بازی کردیم و بالاخره خودمان را 18 ساله جا زدیم.