پرونده عزای آزادگی
روایت عزاداری آزادگان سرافراز دفاع مقدس در ایام اسارت روزهای محرم منتشر شد.
برشی از کتاب «خداحافظ آقای رئیس»
از دوازده فروردین به بعد چراغهای علاءالدین را جمع میکردند. بعداً که متوجه شدند بچهها برای روز دوازده فروردین جشن میگیرند و چیزی شبیه شیرینی روی چراغها درست میکنند یک روز زودتر چراغها را جمع کردند. بچهها به فکر افتادند که از راههای دیگر برای تهیه آب جوش و چای استفاده کنن. یکی از آنها استفاده از روزنامه بود.
برشی از کتاب «برای عاطفه»
آفتاب، آهسته آهسته در وسط آسمان مینشیند و به صحنه پهناور چلات نگاه میکند. قدمهای خسته تیم اطلاعات، کمکم از حرکت میایستند. پس از ساعتها راه رفتن و گذر از تپههای دشوار مرزی، مکان مناسبی برای استقرار یافت میشود. اما گویی فقط خورشید نیست که بچههای تیم اطلاعات را در پهنای دید خود قرار داده، بلکه نگاههای غریبهای نیز هستند که مدتهاست از پس دوربینهای خود، حرکتهای تیم را تحت نظر دارند.
برشی از کتاب:
نوجوان 13 سالهای را تصور کنید که «گریه»، جواز حضورش در جبهه شد و در چشم بهمزدنی، بر اثر انفجار گلولههای «کاتیوشا»، تعداد زیادی از دوستانش شهید میشوند.
آزادگان و خندوانه بخش سوم
قسمت 106 فصل دوم برنامه خندوانه در تاریخ 1394/5/25 با حضور آزادگان سرافراز و خانوادههای محترمشان برگزار شد.
نخستین گفتگو از مصاحبههای «امرداد رهایی»/ عبدالله عابدی
اسیر به لحاظ شرایط اسارت، دستانش بسته بود و مبارزه یعنی حفظ ارزشها و آرمانها و شرافتی بود که به خاطر آن جنگیده بودند. در جایی که اسلحه از دستشان افتاده بود اما اسلحه قلم و اسلحه دعا و وحدت در دستشان بود.
خاطرات نوروزی آزادگان/1
حدود چهار سال از اسارتم میگذشت که صدام دستور داد اسرای ایرانی را به کربلا و نجف ببرند؛ این در حالی بود که حدود سه ماه پیش از آن در کمپ ۷ رمادی به دلیل عزاداری امام حسین (ع) بهشدت کتک خورده بودیم؛ حال صدام میخواست تبلیغ کند اما از زیات چشمپوشی کردیم تا ابزار تبلیغات دشمن نشویم.
«روایتهای آزادگی»
خاطره کوتاه از سری «روایتهای آزادگی» با روایت از آزادگان اردوگاه: موصل2 تیر 1361 منتشر شد.
«روایتهای آزادگی»
خاطره کوتاه از سری «روایتهای آزادگی» با روایت «حمیدرضا عباسی» از آزادگان زندان بغداد منتشر شد.
«روایتهای آزادگی»
خاطره کوتاه از سری «روایتهای آزادگی» با روایت «محمود حمیدی» از آزادگان اردوگاه: عنبر منتشر شد.