«رمضان به وقت آزادگی»/5
فلاسک یا وسیلهای که بتوانیم چایی را تا افطار گرم نگهداریم در دسترس نبود بنابراین، دوستان چایی را در ظروف پلاستیکی تحویل میگرفتند و پتو را به گونهای دور آن میپیچیدند که این ظرف پلاستیکی چایی را ما همان حرارت تا افطار درون خود نگه میداشت.
«رمضان به وقت آزادگی»/4
ما مشتاقانه از سخنان حکیمانه و عارفانه مرحوم ابوترابی فیض میبردیم و ایشان ابتدا به شکل مخفیانه مطالب را به مسئولان آسایشگاهها و رابطان فرهنگی میگفت و به این شکل بود که کلام حاجی به بچهها میرسید.
«رمضان به وقت آزادگی»/3
سربازان بعثی تصور میکردند که ما آغاز کننده جنگ بودیم و به همین دلیل ما را مجوس میدانستند و از روزهداری اسرا تعجب میکردند.
پرونده ویژه «سرمشق»/6
جلوی آشپزخانه حوض بزرگی بود که آب انبار اردوگاه محسوب میشد و در مواقع قطع آب اردوگاه از آن آب ذخیره استفاده میکرد که آن شب چنین اجازهای به ما داده نشد و با همان ظرفها غذا گرفتیم؛ عدهای غذا نخوردند و بدون سحری روزه گرفتند و بیشتر کسانی که از آن غذا خوردند دچار بیماری شدند.
«رمضان به وقت آزادگی»/2
در ماه رمضان پیش میآمد برخی به دلیل بیماری نمیتوانستند روزه بگیرند اما حرمت روزهداران را حفظ میکردند و بخشی از جیره ناچیز غذایی که بعثیها میدادند را برای افطار و سحر بچههای روزه دار کنار میگذاشتند.
«رمضان به وقت آزادگی»/1
در اوج گرما و فشار تشنگی، برای خنک کردن خود به قطرههای آبی که از کولر ته سالن چکه میکرد، پناه بردیم و زیر آن میایستادیم تا مقداری آب روی بدنمان چکه کند و خنک شویم تا بتوانیم روزهداری کنیم.
خاطران نورزوی آزادگان/3
یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس با نقل خاطرهای از ایام نوروز در اردوگاههای رژیم بعث، گفت: عراقیها به جمله «حول حالنا الی احسن الحال» حساسیت داشتند. میگفتند چرا تقاضای تغییر احوال دارید؟ مگر اینجا بد میگذرد؟ بیچاره عراقیها اصلاً معنا و مفهوم دعا را نمیفهمیدند.
خاطران نورزوی آزادگان/2
یادم میآید حتی مراسم شیرینیپری نیز داشتیم که برای ما خاطره انگیز است اما از آنجا که مواد اولیه را نداشتیم خمیر نان را خشک میکردیم و آن را آرد کرده و با مقدار اندکی شکر که از قبل ذخیره کرده بودیم شیرینی عید را میپختیم.
خاطران نورزوی آزادگان/1
هفتسین ما مانند هفتسینهای معمولی نبود بلکه متشکل از هر سینی بود که در اختیار داشتیم؛ سفره هفتسین ما شامل تکهای سیم خاردار، مقداری از علفهای باغچه اردوگاه بهعنوان سبزه، سوزن خیاطی، تکهای سنگ و ... بود.
پرونده ویژه «سرمشق»/5
پس از انتقال به پشت خط مقدم عراقیها و یک هفته حبس در زندانهای بصره، نماز را با دست و پا و چشمهای بسته خواندیم...