حجت الاسلام و المسلمین علیاصغر صالحآبادی در جبههها به عنوان روحانی حضور داشتند و در عملیات رمضان سال ۶۱ به اسارت درآمدند. وی به گفتگو با موسسه پیام آزادگان پرداخت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، حجت الاسلام و المسلمین علیاصغر صالحآبادی در جبههها به عنوان روحانی حضور داشتند و در عملیات رمضان سال ۶۱ به اسارت درآمدند. وی به گفتگو با موسسه پیام آزادگان پرداخت که مشروح آن در ادامه آمده است:
مامورین بعثی آنجا با مجروحین جنگی بد برخورد میکردند و مورد شکنجه قرار میدادند. در داخل بیمارستان شخصی بود که از شکنجهگران ساواک بود و آنجا با او مواجه شدهبودند و اسمش را گذاشته بودند علی تهرانی، زمانیکه میآمد همه مجروحین به هم اشاره میکردند که علی تهرانی وارد شد.
ابتدا او با چهرهای نرم بالای سر اسرا میآمد، و از اسرا میپرسید مجروح شدهای؟ از کدام ناحیه؟ و بعد محل جراحت را با قنداق تفنگ و پوتین بشدت فشار میداد. به همین شکل در بیمارستانهای عراق، یکی از اسرا چشمش را از دست داد. اسیر دیگری را برای رادیولوژی بردند و آنجا چند نفری او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و یک عکس رادیولوژی هم گرفتهبودند و برگرداندند. یعنی خود بیمارستان نیز باحضور بعثیها برای اسرا شکنجهگاه بود.
چگونه اسرا در مقابل این اتفاقات، روحیهی خود را حفظ میکردند؟
با توجه به روحیهی بالایی که بسیجیها در جبههها داشتند. روحیهی معنوی و انقلابی، حتی بعد از اینکه اسیر هم شدند روحیات خود را داشتند.
دوتا بسیجی هم در همان اتاقی که ما بودیم، حضور داشتند که یکی از آنها چهارده و آن یکی شانزده سالش بود. انتظار میرفت که آنها روحیهشان خراب باشد ولی آنها روحیات خود را حفظ کردهبودند. اول که وارد اتاق شدند به جای کار و سوالهای بیهوده پرسیدند اینجا چگونه میشود نماز خواند؟ این یعنی روحیه معنوی خود را حفظ کردند. و همین روحیه باعث شد که تمام سختیهای اسارت را تحمل کنیم.
در همان روز اول آنها داشتند برنامهریزی میکردند که چگونه وقت خود را به درستی در اسارت بگذارنند. برای نماز، دعا و مراسمهای مذهبی گرفتن و.. برنامهریزی میکردند.
در اردوگاه کلاسهای قرآنی داشتیم که بچه ها آموزش عربی و تجوید و... یاد میگرفتند.
آنچه شما را به مسائل پایبند میکرد که فرمولی داشت؟ و چگونه به این دغدغههای عمیق فرهنگی رسیدند؟
حاجآقای ابوترابی عنصر ارزشمندی بود که اسرا را آموزش دادند و روحانیون، دانشجویان و اسرایی که معتقد و مومن بودند تلاش میکردند فعالیتهای فرهنگی بصورت دائم در اردوگاهها صورت بگیرد.
اگر این فعالیتهای فرهنگی نبود؛ فضای اسارت، کمبودها، دوری از خانواده و.. تأثیرات خودش را نشان میداد اما همان عزیزانی که در کنار خود اسرا در جبهه حضور داشتند و تا مرز شهادت پیش رفته بودند و در تمام سختیها همراه بودند و همه میدیدند که مثلا حاجآقای ابوترابی در تمام مراحل در کنار ایشان بودهاست و همان دشواریها را متحمل میشدند.
اینطور نبود که کسی کنار بنشیند و به بقیه بگوید شما چنین و چنان رفتار کنید. بالعکس چنین افرادی در کنار بقیه و بلکه جلوتر از بقیه در میدان بودند و این باعث میشد که اگر مطلبی را بیان میکنند بقیه با جان و دل بپذیرند. به علاوه آن ایمانی که بچهها را راهی جبههها کرده بود کمک کرد که این عزیزان در مدت بسیار طولانی مقاومت کنند و ثابت قدم باشند.