سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
/ خاطـرات

خاطرات آزادگان

قهوه‌خانه در ماه رمضان؟ توطئه‌ای که در اردوگاه موصل شکست خورد
چهارمین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
«یکی از افسران عراقی که در طول سال هرگز چنین پیشنهادی نمی‌داد، در ماه رمضان گفت نظرتان چیست یک قهوه‌خانه در کنار آسایشگاه بزنیم تا هرکس بخواهد چای یا خوراکی مصرف کند؟
شیرینی عید فطر در اسارت؛ آزادگانی که از سهم نان خود گذشتند
چهارمین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
آزادگان اردوگاه تکریت ۱۲، با کمترین امکانات، روزه گرفتند، افطار کردند و حتی برای عید فطر شیرینی تهیه کردند. اما نماز جماعت برایشان ممنوع بود. راه‌حل چه بود؟
از تقسیم غذا تا ختم قرآن؛ روایت علی ابراهیمی از ماه رمضان در اسارت
چهارمین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
در شرایط سخت، از یکدیگر مراقبت می‌کردیم. وقتی اسیر جدیدی وارد می‌شد، بچه‌ها برایش تدارکات فراهم می‌کردند. یک بار انار دادند و آن را دانه‌دانه تقسیم کردیم، هر نفر ده دانه می‌خورد.
شبیخون دشمن به روزه‌داران اردوگاه؛ وقتی جلسات معنوی اسرا لو رفت
ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۱ در اردوگاه اسرا، رنگ و بویی متفاوت داشت. پیروزی‌های جبهه‌های نبرد، آزادی خرمشهر و حضور سید آزادگان، روحیه‌ای مضاعف به اسرا بخشیده بود. اما دشمن تاب این شکوه معنوی را نیاورد و با شبیخونی ناجوانمردانه، رمضان را به صحنه‌ای از شکنجه و سرکوب تبدیل کرد...
افطار با شوربا، سحر با برنج؛ اولین رمضان سخت اما پرمعنا در اسارت
ماه رمضان سال ۱۳۶۰، اسیرانی که روزه‌داری را انتخاب کردند، با آزمونی دشوار روبه‌رو شدند؛ گرمای تابستان، تشنگی طولانی، غذای اندک. اما چیزی در وجودشان بود که این سختی‌ها را کم‌رنگ می‌کرد: امید، ایمان و همدلی.
قمقمه‌ای که به دست اسیر رسید، اما به لب‌هایش نه!
آب؛ برای بسیاری از اسیران، تنها آرزوی لحظه‌های جانکاه اردوگاه‌های بعثی بود. اما وقتی ژنرال عبدالرشید برای تحقیر اسرا قدم پیش گذاشت، یکی از آزادگان ایران زمین پاسخی داد که نه‌تنها او را کیش و مات کرد، بلکه برای همیشه نامش را جاودانه ساخت.
از قلم تا قدم؛ علی علیلو از روزنامه‌نگاری مخفیانه، رژه باشکوه و نخستین تصویر رنگی امام در اسارت می‌گوید
سومین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
در دل اسارت، آزادگان نه‌تنها تسلیم نشدند، بلکه با قلم، هنر و اراده، صدای انقلاب را زنده نگه داشتند. علی علیلو از آن روزها می‌گوید.
صدای شکستن جمجمه‌ها زیر زنجیر تانک‌ها؛ روایتی از ابوالفتح زنجانی
سومین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛
صدای شکستن جمجمه‌های شهدا زیر تانک‌های دشمن، جراحتی که با بانداژ دشمن بسته شد و تصمیمی که چندین بار برای اعدام یک اسیر گرفته شد؛ این‌ها تنها بخشی از خاطرات او بود.
برای یک خنده‌ی کوتاه؛ خاطره‌ای از شادی‌های پنهانی آزادگان
در دل اردوگاه‌های عراق، هر خنده‌ای قیمتی داشت؛ اما آزادگان ایرانی با هوشمندی و شجاعت، حتی برای چند دقیقه شادی، دست از تلاش برنمی‌داشتند. سید مصطفی میرشجاع یکی از این لحظات را روایت می‌کند.
از اردوگاه تا ایران؛ پژواک سخنان سید آزادگان در سالروز انقلاب
سید آزادگان، در دل اسارت، از پیروزی بر نفس به‌عنوان مقدمه‌ای برای پیروزی‌های بزرگ‌تر سخن گفت و آزادگان را به تقویت روحیه مقاومت و خدمت به برادران خود فراخواند.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »

آخرین خاطرات

پس زمینه خبرنگار افتخاری
صفحه ویژه سید آزادگان