سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
/ خاطـرات

خاطرات آزادگان

حادثه و رویدادی که در دوران دفاع مقدس رقم خورد منحصر به فرد بود
خاطرات آزاده و جانباز کریم حکمتی؛
آزاده کریم حکمتی گفت: رژیم بعثی با شکنجه های مختلف سعی می کردند رزمندگان را از آرمان، هدف و عقاید خود بازگردانند و هیچکسی نمی تواند آن شرایط غم انگیز را درک کند مگر آنکه آن را تجربه کرده باشد.
قسمت اول: خاطرات آزاده «شیخ عبدالکریم کریم‌پور»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۵)؛
امید چندانی به آزادی نداشتم ولی یک روز جمله‌ای از حاج‌آقا ابوترابی شنیدم که با تمام وجود آزادی را باور کردم. حاج‌آقا حدود یک ماه قبل از آزادی، در جمع بچه‌ها یک جمله ساده گفت. سید گفته بود: «آقاجان! این‌مرتبه کار تمومه.»
شیوه رفتار فرمانده اسیر ایرانی شکنجه روحی افسران بعثی
دکتر «حمیدرضا قنبری» از آزادگان دوران دفاع مقدس و جوانان فعال شهر اهواز بود که در روز‌های جنگ در شهر ماند و سپس به صف رزمندگان پیوست.
نامه‌نگاری اسرای ایرانی اسباب شکنجه نیرو‌های بعثی
روایت آزاده صادق مهماندوست؛
اسرایی که دربند رژیم بعث بودند تنها از طریق نامه نگاری می‌توانستند با خانواده خود در داخل ایران ارتباط برقرار کنند. گاه همین نامه‌ها نیز به دلایل مختلف اسباب شکنجه نیرو‌های بعثی می‌شد تا از طریق عدم ارتباط اسرا با خانواده‌هایشان آنان را شکنجه روحی دهند.
یادداشت| صیدولی بسیجی بی ادعا و قهرمان روزهای سخت
آزاده ابراهیم رحمانپور در سوگ از دست دادن آزاده سرافراز مرحوم صیدولی غلامی زاده، هم‌بند دوران اسارتش یادداشتی ارسال کرد.
حکم اعدام اسیر ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام»
روایت‌ آزاده عادل خانی؛
اسیر ایرانی به نام «حسین الله‌وردی» روی در دستشویی اسارتگاه نوشته بود «مرگ بر صدام». جاسوسان این موضوع را به بعثی‌ها گزارش دادند و بعد در دادگاه بغداد برای حسین، حکم اعدام صادر کردند.
قسمت آخر: خاطره روحانی آزاده «علی علیدوست قزوینی»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۴)؛
در تمام مسیر راه تا تاکستان، مردم روستاها و اطراف، مشتاقانه و خوشحال به استقبالمان آمدند. طوری اطراف خودرو را گرفته بودند که خودرو نمی توانست سرعت بگیرد.
وصیت یک چوپان زیر شکنجه بعثی‌ها
خاطراتی از روزهای سخت اسارت؛
عزیز می‌خواست گوسفندهایی که مردم کاشان برای سلامتی رزمنده‌ها هدیه داده بودند را به جبهه بیاورد که به اسارت بعثی‌ها درآمده بود؛ وقتی عراقی‌ها از او خواستند وصیت کند، گفته بود یکی از گوسفندان من را برای سلامتی امام قربانی کنید.
قسمت چهارم: خاطره روحانی آزاده «علی علیدوست قزوینی»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۳)؛
تا مرز خسروی راه زیادی مانده بود و ما تازه اول راه بودیم. با آنکه آزادی را در دو قدمی خود می دیدیم ولی فریب های پی در پی عراقی ها باعث شده بود هنوز هراس نرسیدن به مرز و یا برگشتن به اردوگاه به قلبمان چنگ بزند.
شو تبلیغاتی بعثی‌ها از اسارت ۵ نفر ایرانی/ شیطنتی که در اسارت ختم به خیر شد
آزاده نوجوان دفاع مقدس؛
عراقی‌ها که جلوتر بودند عقب تونل را نمی‌دیدند. درگیری در انتهای تونل زیاد شد. به شکلی که عراقی ها همدیگر را با مشت لگد می‌زدند. بلبلشویی راه افتاده بود. به گونه‌ای که درجه‌داران ارشد عراقی وارد شدند و کار به تیر هوایی رسید.

آخرین خاطرات

پس زمینه خبرنگار افتخاری
صفحه ویژه سید آزادگان