سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
/ خاطـرات

خاطرات آزادگان

پاکسازی میدان مین با جسمی‌ نیمه جان
خاطرات آزاده سید رسول حسینی؛
نزدیک‌های صبح بود که به‌هوش آمدم به اطراف نگاه کردم دیدم چند نفر از بچه‌ها هم آنجا هستند گفتم چرا به عقب بر نمی‌گردید، الان هوا روشن می‌شه! بچه‌ها گفتند: وسط میدان مین گیر افتادیم.
برگزاری مراسم شب شعر در دوران اسارت
روایت آزاده احمد یوسف‌زاده؛
احمد یوسف‎زاده با شروع جنگ تحمیلی به همراه دو برادر دیگرش محسن و یوسف برای دفاع از انقلاب و اسلام به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌شتابد و در حالی که نوجوانی بیش نبود در عملیات بیت المقدس به اسارت دشمن بعثی در می‌آید.
حفظ قرآن به شوق دیدار امام(ره)
خاطرات آزاده و جانباز قدیر‌علی تقیان؛
حاج آقا ابوترابی به ما گفت: هر کس بتواند در حفظ قرآن بکوشد من بعد از اسارت شرایطی فراهم میکنم که به دیدار امام(ره) بروند و من به شوق دیدن امام چند جزء از قرآن را حفظ کردم اما اسارت آنقدر به درازا کشید که از دیدن امام(ره) محروم ماندیم.
آخرین دلنوشته آزاده آسمانی «حاج غلامشاه جمیله‌ای»
دلنوشته‌ای از به جا مانده گردان امام حسن(ع) «حاج غلامشاه جمیله‌ای» در حماسه جزایر مجنون را به مناسبت آسمانی شدن این آزاده سرافراز و معزز برای مخاطبین عزیز منتشر کردیم.
اولین شکنجه اسرا از دست دادن عزتشان بود
آزاده محمود رعیت‌نژاد:
محمود رعیت نژاد رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس و یکی از ۲۳ نفر نوجوان اسیر در بند رژیم بعثی عراق بود که در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمد. به تازگی خاطرات این آزاده در کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» به چاپ رسیده است
دیوانگی اختیاری یا دیوانگی اجباری!/ حمام با آب یخ
اردوگاه عنبر؛
دکتر بعثی گفت این اسیر با توجه به ترکشی که به سرش خورده غیر ممکن است که زنده بماند و اگر هم زنده بماند بدون استثناء سمت چپش فلج می‌شود و دیوانه هست.
قسمت آخر: خاطرات آزاده «شیخ عبدالکریم کریم‌پور»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۸)؛
بعد از آزادی، مدت یک سال در قم مشغول درس بودم. در این یک سال، دوتا اتفاق مهم افتاد اول این که ازدواج کردم، دوم این که استخدام آموزش و پرورش قم شدم.
قسمت سوم: خاطرات آزاده «شیخ عبدالکریم کریم‌پور»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۷)؛
بعضی‌ها از بچه‌ها می‌گفتند از مسئولان بخواهیم که ما را اول ببرند حرم امام. بعضی می‌گفتند برویم دیدار رهبری. بعضی هم دوست داشتند زودتر خانواده‌هایشان را ببیند. می‌گفتند نباید بیش‌تر از این چشم‌انتظارشان گذاشت.
قسمت دوم: خاطرات آزاده «شیخ عبدالکریم کریم‌پور»
روایت عاشقانه‌ترین بازگشت(۲۶)؛
وقتی اتوبوس روشن شد، هنوز باور نمی‌کردیم. از بس که از عراقی‌ها کارشکنی و لجبازی دیده بودیم می‌گفتیم الان است که اتوبوس را خاموش ‌کنند و همه‌مان را با کتک و چوب و چماق و کابل برگرداندند آسایشگاه‌.
حادثه و رویدادی که در دوران دفاع مقدس رقم خورد منحصر به فرد بود
خاطرات آزاده و جانباز کریم حکمتی؛
آزاده کریم حکمتی گفت: رژیم بعثی با شکنجه های مختلف سعی می کردند رزمندگان را از آرمان، هدف و عقاید خود بازگردانند و هیچکسی نمی تواند آن شرایط غم انگیز را درک کند مگر آنکه آن را تجربه کرده باشد.

آخرین خاطرات

پس زمینه خبرنگار افتخاری
صفحه ویژه سید آزادگان