از کتکهای افسران عراقی تا امیدواری به صدای رادیو ایران؛ آزادگان اردوگاه تکریت 14 با روایت خاطرات خود، بخشی از تاریخ مقاومت ایران را زنده نگه میدارند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، موسسه پیام آزادگان استان تهران با اجرای پروژهای بزرگ، گامی استوار در راستای حفظ و انتقال میراث ارزشمند آزادگان دفاع مقدس برداشته است. این پروژه که با هدف ثبت و ضبط خاطرات این قشر ایثارگر آغاز شده، روایتگر لحظات دشوار و افتخارآمیز اردوگاههای اسارت است؛ لحظاتی که سندی زنده از صبر و اراده ملت ایران در برابر دشمنان به شمار میرود.
در نهمین هفته این پروژه، خاطرات آزادگان اردوگاه تکریت 14 با حضور آزادگان گرانقدر شامل: محمدعلی بیانلو، ناصر حیدری، وهاب احمدی، اسفندیار ارجمند و مهدی بیدگلی، محمدحسین جلیلکیا، محمدحسین جعفری، اصغر رحیمزاده، ابوالفضل عباس علایی به ثبت رسید. این روایتها، گوشهای از سختیها و ایثار این عزیزان را به تصویر کشید؛ لحظاتی که در دل خود پیامهایی از مقاومت و امید را به همراه داشت.
ناصر حیدری در یکی از روایتهای خود، به خاطرهای از برخورد خشن بعثیها و واکنش شجاعانهاش اشاره کرد. او گفت: «عراقیها مرا بهطرزی وحشیانه کتک زدند و بدنم پر از زخم و کبودی شد. فردای آن روز، یک افسر عراقی آمد و خطاب به اسرا گفت: 'شما مهمان ما هستید و صدام دستور داده با شما خوب رفتار کنیم.' من بلند شدم و ایستادم، پیراهنم را درآوردم و گفتم: 'آیا صدام گفته باید با اسیر اینطور رفتار کنید؟' افسر عراقی با دیدن بدن زخمیام از خجالت رفت، اما نگهبانان او بعد از رفتنش باز هم مرا کتک زدند.»
اسفندیار ارجمند نیز خاطرهای از تبادل اسرا تعریف کرد؛ لحظاتی که اضطراب و امید را توأمان به همراه داشت: «زمان تبادل اسرا، اسمم بهعنوان نفر اول اردوگاه خوانده شد. به اتوبوس اول رفتم، اما سرباز عراقی اجازه نداد سوار شوم و گفت به اتوبوس بعدی بروم. اتوبوس دوم هم نذاشتن سوار شوم و گفتند برو اوتبوس بعدی. این اتفاق چندین بار تکرار شد و هر بار با مانع روبهرو شدم. پس از چند ساعت تلاش، بالاخره توانستم با زحمت زیاد در یکی از اتوبوسها جا بگیرم و این ماجرا پایان یابد.»
وهاب احمدی، در روایت خود از مقاومت یکی از اسرا در برابر توهین به امام خمینی سخن گفت: «افسر عراقی یک نفر از اسرا که بدنش خالکوبی داشت و از نظر مذهبی چندان معتقد نبود را تحت فشار گذاشت تا به امام خمینی توهین کند. اما او اینکار را انجام نداد. وقتی به او گفتیم چرا مقاومت کردی، گفت: 'درست است که من مذهبی نیستم، اما رهبرم و کشورم را دوست دارم و حاضر نیستم به ایران و رهبرم توهین کنم.' این جمله او، قدرت و استقامت او را به نمایش گذاشت و برای همه ما بسیار الهامبخش بود.»
مهدی بیدگلی، از لحظات نادری گفت که نور امید را در دل اسرا روشن میکرد: «یک شب، ساعت 12، افسر عراقی با یک رادیو وارد آسایشگاه شد. از او خواستیم رادیو را روی موج ایران تنظیم کند. او پذیرفت و برای چند دقیقه، صدای رادیو ایران را شنیدیم. همان لحظات کوتاه، برای همه ما امیدبخش و پرمعنا بود و روحیهمان را تقویت کرد.»
تداوم این پروژه و انتشار روایتهای ناب آزادگان، میتواند الهامبخش جوانانی باشد که در مسیر ساختن آینده ایران گام برمیدارند. این روایتها پیامآور اراده، امید و مقاومت هستند و نشان میدهند که چگونه ملت ایران توانست از دل سختترین شرایط، سربلند بیرون آید.
محمدحسین جلیلکیا نیز از تنبیههای بیرحمانهای که به بهانههای کوچک صورت میگرفت، سخن گفت: «یک بار برای برداشتن آب از تانکر اردوگاه، مرا بهشدت تنبیه کردند. اما تنبیه من کافی نبود و کل آسایشگاه را نیز تنبیه کردند. اینگونه با کوچکترین اقدام، فشار مضاعفی بر ما وارد میکردند تا ارادهمان را بشکنند.»
اصغر رحیمزاده، با اشاره به شرایط اسفناک بهداشتی در اردوگاه، به یکی از تلخترین خاطرات دوران اسارت پرداخت: «هیچگونه امکانات بهداشتی در اردوگاه وجود نداشت. همین موضوع باعث شد بسیاری از بچهها به بیماریهایی نظیر اسهال خونی و شپش مبتلا شوند. متأسفانه، برخی از دوستانمان نیز به دلیل همین بیماریهای ساده، اما کشنده، به شهادت رسیدند.»
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com