سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
امیر سرتیپ دوم «منصور کاظمیان» در نشست خلبانان آزاده:

روزی که خرمشهر را بمباران کردیم، گریه کردم

روزی که خرمشهر را بمباران کردیم، گریه کردم
خلبان آزاده امیر سرتیپ دوم «منصور کاظمیان» در نشست خلبان آزاده گفت: روزی که خرمشهر را بمباران کردیم، گریه کردم. در آنجا دیدم که عراقی ها راحت آمدند تا اسکله و ماشین‌ها را پر از بار کردند و به سمت عراق بردند.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، سومین نشست تخصصی «خوانش افتخار» با حضور و روایتگری خلبانان آزاده ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت سالروز ورود آزادگان عصر روز یکشنبه 28 مردادماه توسط موسسه پیام آزادگان برگزار شد.

ما در گزارش نخستین خود از این برنامه به صحبت‌های خوب‌نژاد قائم مقام موسسه پیام آزادگان، قلعه‌قوند معاون پژوهشی این موسسه و دکتر سنگری پژوهشگر و نویسنده پرداختیم. (برای مشاهده کلیک کنید) دومین گزارش خود را به سخنان دیگر میهمانان ویژه این نشست امیر سرتیپ دوم «محمدرضا فولادی» رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آجا اختصاص دادیم.(برای مشاهده کلیک کنید)

در این مطلب به روایت خاطرات امیر سرتیپ دوم «منصور کاظمیان» خلبان آزاده هشت سال جنگ تحمیلی و کمک خلبان شهید دوران می‌پردازیم.

این خلبان آزاده ضمن معرفی خود و اشاره به حضورش در کابین دوم هواپیمای شهید دوران گفت: وقتی جنگ شروع شد ما بندر عباس بودیم و پس از آن به همدان مأموریت پیدا کردیم. وقتی از همدان مأموریت می دادند معمولا نقطه خاصی را نمی گفتند که ما برویم و بزنیم، فقط می‌گفتند جاده دزفول و آبادان را که رد کردید هر چی دیدید را بزنید، زیرا همه آنجا عراقی هستند. اینطرف جاده کسی نبود فقط چندتا سرباز بودند که به ما تیراندازی می‌کردند. ما هم می رفتیم تقریبا مکانی که اندازه یک شهرکی بود را بمباران می کردیم و بر می گشتیم پایگاه.

نشست روایت خلبانان آزاده 4

کاظمیان افزود: یک روز مأموریت داشتتیم خرمشهر را بمباران کنیم. آن روز من گریه کردم، چون تحمل آن برایم سخت بود. در آنجا دیدیم که عراقی ها راحت آمدند تا اسکله و گمرک هر آنچه ماشین بود را پر از بار کردند و با خودشان به سمت عراق بردند. ما نزدیک به دو سال جنگیدیم که بعد مأموریتی که همراه با شهید دوران بود را به ما دادند. هدف از این حمله برهم زدن کنفرانس آن‌ها بود. شب قبل از عملیات شهید دوران به من گفت در زمان عملیات اگر اتفاقی افتاد، اگر خواستی بپری خودت تنها بپر، که من پرسیدم چرا؟ گفت که من نمی‌خواهم اسیر دشمن شوم. مأموریت آغاز شد و ما رفتیم و تقریبا به نزدیک بغداد رسیدیم. سه دیوار آتش را رد کردی که شهید دوران گفت یکی از موتورها آتش گرفت، گفتم چاره‌ای نیست باید شهر را رد کنیم به سمت ایران که رفتیم موتور را خاموش می‌کنیم. به پالایشگاه که رسیدیم، بمب‌ها را تخلیه کردیم، چند ثانیه بعد در آینه‌ها دیدم که هواپیمایمان آتش گرفته است. دستم رفت برای اجکت که به شهید دوران بگویم آماده باش می‌خواهم اجکت کنم. بعد از آن جلوی چشمم سیاه شد، همان موقع از هواپیما به بیرون پرتاب شدم. حالا واقعا نمی‌دانیم که شهید دوران من را به بیرون اجکت کرد یا نه؟ شاید در آن لحظه تصمیم گرفته بود که من را به بیرون اجکت کند یا اینکه مثلا آتش‌سوزی هواپیما به راکت‌های صندلی‌ها رسیده بود و خودش عمل کرده بود، چون من خودم اجکشن را نکشیدم.

این خلبان آزاده ادامه داد: بعد از این اتفاق دو ساعت بی‌هوش بودم. وقتی به هوش آمدم سراغ شهید دوران را از آن‌ها گرفتم که گفتند او پایین نپرید و من حرفشان را باور نکردم، فکر می کردم آن‌ها می‌خواهند ایشان را مخفی نگه دارند چون او را به اسم می‌شناختند و زمانی که اسمش را بردم گفتند خلبان هواپیما دوران بوده؟ بعد از آن 15 روز وزارت دفاع بودیم 45 روز استخبارات بودیم که در آنجا هر روز سوال و جواب می‌کردند. بعد من را به دژبانی تحویل دادند تا به اردوگاه ببرد. در آنجا سرباز دژبانی کمی انگلیسی بلد بود گفت: «تو همان کسی نیستی که هواپیماتان 2 ماه پیش در بغداد آتش گرفته بود؟» گفتم: بله! چه چیزی از آن هواپیما دیدی که گفت: «فقط یک چتر از آن بیرون آمد و هواپیما به داخل شهر سقوط کرد.» بعد از آن متوجه شدم شهید دوران در آخرین لحظات هواپیما را به سمت جایی که کنفرانس در آنجا برگزار شده بود هدایت کرد و خودش هم شهید شد.

نشست روایت خلبانان آزاده 1

کاظمیان اضافه کرد: عراقی‌ها قبل از اینکه من را به اردوگاه منتقل کنند پیشنهاداتی را دادند که ظاهرا این ترفندشان بود که قبل از انتقال به اردوگاه به اسرا وعده‌هایی مثل پناهندگی و اقامت در کشورهای دیگر رو می دادند. 2 سال در اردوگاه «رمادی» و 6 سال هم در اردوگاه «تکریت» بودم. در آنجا یک روز مردادماه بود که تلویزیون عراق شروع کرد به فعالیت تبلیغاتی برای سخنرانی صدام. تقریبا ساعت دو بود که سخنرانی شروع شد و صدام گفت که می‌خواهد اسرای ایرانی را یک طرفه آزاد کند. از شمال عراق شروع کردند به تخلیه اردوگاه‌ها که چهارم شهریور نوبت به ما می‌رسید. روز چهارم شهریور خلبان‌ها و سه سرهنگ نیروی زمینی را داخل آسایشگاه بردند و درب آن را قفل کردند.  وقتی از آن‌ها پرسیدیم چرا ما را نگه داشتید، گفتند ایران هنوز به ما خلبان نداده است. تقریبا 20 روز این موضوع طول کشید. نمی توانم توصیف کنم چه حسی دارد وقتی کلیه شهر را تخلیه می‌کنند و فقط چند نفر را در یک جایی  نگه می‌دارند. در آنجا یک رادیو داشتیم که شب ها اخبار را رصد می کردیم. یک شب رادیو گفته بود که ایران قصد دارد خلبانان عراقی را محاکمه نظامی بکند و ما هم گمان می‌کردیم عراق هم با ما همین کار را بکند. بعد از آن یک روز اتوبوس ما را سوار کرد و به اردوگاه «بعقوبه» آورد. در این ارودگاه بچه‌های جوان بسیجی اسیر بودند. کل اردوگاه دستشان بودند و هر روز شعار می‌دادند: «مرگ بر صدام درود بر خمینی». چند نفرشان وقت تبادل نمی‌خواستند برگردند ایران چون 15 نفر از دوستانشان که زیاد شلوغ کرده بودند را نگه داشته بودند و اینها آنقدر مقاومت کردند که یادم است شهید ابوترابی‌فرد آمد و برایشان سخنرانی کرد.

روایت خلبانان آزاده از دوران دفاع مقدس

این خلبان آزاده در خصوص آخرین روزهای اسارتش گفت: در یک اتاق 12 متری 25 نفر از ما را نگه داشتند. طی دو مرحله که بار اول 3 نفر و بار دوم 7 نفر را جدا کردند، که من جزو دسته دوم بودم. وقتی ما را آزاد کردند افسران را وارد اتوبوس اولی کردند و 9 اتوبوس دیگر پشت سر آن راه افتاد. وقت تبادل یک افسر و سرباز عراقی با ما می‌آمد لب مرز ما را پیاده می‌کرد و اسرای عراقی را سوار می‌کرد و بر می‌گشت. ماشین اول که ما بودیم وقتی از مرز رد شدیم ناگهان تیراندازی شروع شد. جریان از این قرار بود که در اتوبوس دوم وقتی افسر عراقی می‌خواست پباده شود یکی از بسیجی ها با سیلی زد تو گوشش، افسر عراقی هم با هفت تیر شروع به تیراندازی کرد و سربازای عراقی پشت آن شلیک کردند. آن روز 7 تا 8 نفر لب مرز شهید شد.

گفتنی است؛ نشست تخصصی روایت خلبانان آزاده از دوران دفاع مقدس روز یکشنبه 28 مرداد ساعت 14:00 با حضور دکتر «محمد رضا سنگری» پژوهشگر و نویسنده، امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده «قاسم محمدامینی»، امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده «امیرمنصور کاظمیان»، امیر سرتیپ دوم «محمدرضا فولادی» رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزهای دفاع مقدس آجا، «مجید شاه‌حسینی» معاون وقت کمیسیون اسرا و مفقودین ایرانی، فرزانه قلعه‌قوند معاون پژوهشی موسسه و همچنین مسئولان فرهنگی، نویسندگان و پژوهشگران در حوزه هنری، تالار صفار زاده برگزار شد.

 

۳۰ اَمرداد ۱۴۰۳
کد خبر : ۹,۷۳۱

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید