سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!

اردوگاه عنبر؛ یکی از شناخته‌شده‌ترین اردوگاه‌های اسرا در عراق

اردوگاه عنبر؛ یکی از شناخته‌شده‌ترین اردوگاه‌های اسرا در عراق
در حاشیه شهر رمادی و در منطقه‌ای نظامی، اردوگاهی شکل گرفت که بعدها به یکی از شناخته‌شده‌ترین اردوگاه‌های اسرای ایرانی در خاک عراق تبدیل شد. نامش «عنبر» بود؛ نامی که آزادگان با آن، تلخی اسارت را عطرآگین کردند.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، زندان نیست، اما همه چیزش شبیه زندان بود؛ از سیم‌خاردارهایی که آسمان را به اسارت می‌کشیدند تا قاطع‌هایی که نام دیگرشان، تنهایی و انزوا بود. اینجا عنبر است؛ اردوگاهی در دل رمادی عراق، جایی که آزادگان ایرانی سال‌هایی از عمر خود را میان درد، دعا و دلتنگی سپری کردند.

 اردوگاه عنبر، از شناخته‌شده‌ترین اردوگاه‌های اسرای ایرانی در خاک عراق، در حاشیه شهر رمادی و در منطقه‌ای نظامی تأسیس شد؛ همان‌جا که زمانی پادگانی پشتیبانی برای نیروهای بعثی بود. پس از آنکه صلیب سرخ برای ثبت‌نام اسرا وارد شد، نام «الانبار» بر آن نشست و در تلفظ عربی به «انبر» بدل گشت. اما اسرا، با ذهنی لبریز از معنابخشی و تداعی، آن را به «عنبر» ترجمه کردند؛ واژه‌ای که بوی عود می‌داد و با خاطره‌ای از عطر دل‌ها، تلخی روزها را تاب می‌آورد.

اردوگاهی با سه بند، سه روایت

اردوگاه به سه بخش اصلی، معروف به قاطع، تقسیم می‌شد؛ هر بند، جهانی جداگانه بود با اسرایی که از دیدار با دیگر قاطع‌ها محروم بودند. فضای اردوگاه ترکیبی از نظم خشن نظامی و محدودیت‌های شکننده بود. آسایشگاه‌ها پر از چهره‌های جوانی بود که در هر گوشه‌اش، نماز شب و ذکر دعا، مخفیانه زمزمه می‌شد. هر نفر سهم اندکی از فضا داشت، اما آن را با اراده‌ای بزرگ، خانه کرده بود.

نور روز، تنها از روزنه‌ای باریک به درون می‌تابید؛ پنجره‌هایی که اغلب با بلوک‌های سیمانی بسته شده بودند تا راهی برای چشم دوختن به آسمان باقی نماند. اما اسرا آسمان را در دلشان زنده نگه داشتند. مسیر راهروی آسایشگاه‌ها به نظمی ناخواسته شکل گرفته بود، و سکوت، یکی از عناصر ثابت این اقامت‌گاه ناخواسته بود؛ مگر آن زمان‌ها که صدای دعا و سرود، خشم مأموران را برمی‌انگیخت.

از غذا تا دعا؛ زیستن در دل ناداری

در نخستین ماه‌های استقرار اسرا، آشپزی با عراقی‌ها بود؛ و غذای بی‌روح و بی‌رمق‌شان تنها بر رنج روز می‌افزود. اما با گذر زمان و فشار آزادگان، پخت‌وپز به دست خودشان سپرده شد؛ همین اختیار کوچک، طعمی از عزت به سفره‌ها بازگرداند. روزها، تیمی از اسرا که از بندهای مختلف برگزیده شده بودند، از بامداد تا شام، در آشپزخانه مشغول بودند. وسایل ابتدایی، سوخت ناکافی، و گاهی استفاده از چوب جعبه‌های مهمات، تصویری از حداقل امکانات و حداکثر رنج بود.

همین وضعیت، در درمانگاه نیز تکرار می‌شد. اتاقی از آسایشگاه‌ها به این کار اختصاص یافت و پزشکان اسیر ایرانی با کمترین ابزار و امکانات، عهده‌دار سلامت صدها اسیر شدند. داروخانه‌ای ساده و خالی از داروهای ضروری، کار را دشوارتر می‌کرد. بسیاری از بیماران با صبوری و دعای هم‌سلولی‌ها بهبود می‌یافتند، و پزشک عراقی‌ای که گاه‌به‌گاه می‌آمد، در برابر بیماری‌های پیچیده عملاً بی‌تأثیر بود. اما انسان، همیشه در اوج درماندگی، بیش از آنچه دارد از خویش می‌بخشد؛ چنان‌که پزشکان اسیر، شبانه‌روز در تلاش بودند.

زندگی زیر سایه سیم‌خاردار

حیاط اردوگاه، تنها تفرج‌گاه آزادگان بود؛ جایی برای تنفس، قدم زدن، یا بازی‌های گروهی که بیشتر از ورزش، بهانه‌ای برای دیدن چهره‌ها و فراموش کردن دردهای پنهان بود. در گوشه‌ای از اردوگاه، اتاقکی ساده برای آرایشگری تعبیه شده بود که یک اسیر با قیچی و ماشین اصلاح دستی، نقش آرایشگر را بازی می‌کرد. خیاطی نیز وجود داشت، هرچند تنها در مقاطعی فعال می‌شد که لباس نو توزیع می‌گردید؛ آن هم نه برای تنوع، بلکه برای ادامه‌ی پوشش.

در انتهای آسایشگاه‌ها، طاقچه‌هایی در دل دیوارها جا خوش کرده بودند که بعدها به کتابخانه تبدیل شدند. صلیب سرخ کتاب‌هایی علمی از جمله ریاضی و فیزیک فراهم کرده بود و اسرا با همان منابع محدود، کلاس‌هایی آموزشی برپا کردند. درس خواندن، شکل تازه‌ای از امید بود.

خرید با پول بی‌پول

بر پایه کنوانسیون ژنو، اسرا مستحق دریافت حقوق ماهانه بودند. عراقی‌ها این حقوق را با برگه‌های چاپی و رنگی به مبلغ اندک پرداخت می‌کردند. با همین برگ‌های فلوسی، اسرا اجازه داشتند از مغازه‌ای کوچک به نام «حانوت» کالاهای ابتدایی همچون نخ، سوزن، خمیردندان یا شیر خشک تهیه کنند. آنچه از این فروشگاه می‌خریدند، کم‌اهمیت بود؛ آنچه می‌ساختند، حس اختیار بود.

زندانی در دل زندان

در شرقی‌ترین نقطه اردوگاه، پشت بند سوم، زندانی انفرادی قرار داشت؛ سلولی کوچک که محل تنبیه بود. نه برای خطایی واقعی، بلکه برای خواندن دعای کمیل، برپایی نماز جماعت، نوشتن جمله‌ای در نامه، یا حتی داشتن خودکار. این زندان، نشان می‌داد که در آن اردوگاه، گاه سکوت جرم بود و ایمان، جرم بزرگ‌تر.

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۱۹ فروردین ۱۴۰۴
کد خبر : ۱۰,۰۴۳

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید