مرحوم ابوترابی تاکید داشتند که عربی را بیاموزید و کاری کنید که بچهها با فضای معنوی قرآن مأنوس شوند و آموزش عربی شما منجر به ورود به مباحث قرآنی باشد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده
سرافراز دکتر عظیم عظیمپور، آزاده و جانباز مشهدی است که در سن بیست سالگی به اسارت نیروهای رژیم بعث درآمده و بعد
از تحمل ۱۰ سال اسارت که در اردوگاههای موصل یک و دو سپری شد، به وطن بازگشت.
عظیمپور نویسنده کتاب چهارجلدی آموزش عربی در اسارت است که یادداشتها، تمرینها و به طور کلی آموزشهای زبان عربی که اسرا در اسارت انجام میدادند را در این کتاب پیاده کرده است. وی در
گفتگویی صمیمی، از اسارت و چگونگی یادگیری زبان عربی برای ما سخن گفت که مشروح آن در ادامه
آمده است:
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
قبل از جبهه چه میکردید؟
من مسئولیت خاصی نداشتم دانشآموز رشته ریاضی بودم و بعد از دیپلم راهی سربازی شدم.
سال ۱۳۵۹ وارد جبهه شدیم و در جاده آبادان ماهشهر طی عملیاتی برای گشودن جاده ماهشهر که در دست دشمن بود، در محاصره دشمن قرار گرفتیم و در سن بیست سالگی اسیر شدم.
در کدام اردوگاه حضور داشتید؟
تا قبل از عملیات خیبر در اردوگاه موصل ۱ بودیم اما یکی دو سال بعد، زمانی که اسرای عملیات خیبر را آوردند چون عموما بچههای سپاه بودند، عراقیها برای مسائل امنیتی آنها را از بقیه اسرا جدا کردند و اردوگاه موصل یک را تخلیه کردند و ما را به موصل ۲ بردند. مابقی اسرا را بردند جاهای دیگر و موصل یک را اختصاص دادند به اسرای عملیات خیبر که بسیار آزار و شکنجه میشدند. تا زمانی که بالاخره با فشار جمهوریاسلامی و اطلاعاتی که برخی از اسرا به صلیب سرخ دادند، صلیب سرخ از آنجا بازدید کرد و اسامی آن عزیزان نیز در لیست قرار گرفت.
عربی را در فرصتی که اسیر بودید آموختید؟
در همان دوران اسارت عربی را آموختیم و بلافاصله شروع به آموزش آن به بقیه کردیم. حاج آقا ابوترابی نیز تاکید داشتند که عربی را بیاموزید و کاری کنید که بچهها با فضای معنوی قرآن مأنوس شوند و آموزش عربی شما منجر به ورود به مباحث قرآنی باشد. همانطور که در کتاب مشاهده میکنید عموم مثالها از قرآن و احادیث و روایات هست.
در حاشیه روزنامهها، کاغذ سیگار، کاغذهای مواد شوینده و در کاغذهایی که صلیب سرخ به ما میداد جزوه مینوشتیم. صلیب سرخ چهل روزی یکبار میآمد و نامههای ما را میبرد. برای نوشتن نامه، کاغذ و خودکارهایی بین ما تقسیم میشد و زمان تحویل هم شمارش میشد که به تعداد باشد اما به نحوی برمیداشتیم و نکات عربی و ادعیه و... را روی آن مینوشتیم.
محتوای کتاب به چه نحوی جمع آوری شد؟ ترتیب این جزوات دستنوشته در اسارت توسط شما بود یا از چیزی کپی برداری میشد؟
چند کتاب عربی بود که صلیب سرخ برای ما آورد. تمام متون این کتب عربی بود. چند کتاب صرف و نحو نیز بود که برای دوران راهنمایی و دبیرستان کشور مصر بود که آورده بودند. خیلی هم روی این کتابها حساسیت داشتند. یکبار کتاب دو جلدی عربی را برای ما آورده بودند که بخش اعلام و اشخاص داشت قسمت "خ" را نگاه کردیم اسامی همه بود اما صفحهای که اسم امام خمینی(ره) بود را پاره کرده بودند. اینقدر دقت میکردند. با کمک این کتب جزوه مینوشتیم اما ترتیب و مثالها از خود من و با مشورت دوستان بود.
تمام متون عربی خام بود و نیاز به تحلیل و تجزیه داشت و ما به شکل بسیار آسان و قابل فهم آن را آماده کردیم. این آموزش عربی در قالب سی درس تنظیم شد، شامل متن، واژگان، قواعد و... . در مرحله بعد که دوستان برای صحبت کردن آماده میشدند، عزیزانی که عربزبان بودند را مامور کردیم در ساعت هواخوری با دوستان حین قدم زدن، برای تمرین عربی مکالمه کنند.
برای انتقال این جزوات به ایران مشکلی نداشتید؟
زمان بازگشت ما اعلام کردند که یک مقدار مشخصی بار و وسایل شخصی که داریم را میتوانیم با خود ببریم البته به شرطی که ممنوعه نباشد. من هم لباس اسارت و کاپشن زیپدار زردرنگ که اواخر اسارت داده بودند، دفاتر کوچک از نکات روزانه، یک آلبوم دستی نیز داشتم که با جلد شوینده ساخته شده بود شامل عکسهایی که ما از ایران دریافت کرده بودیم و عکسهایی که به یکدیگر یادگاری داده بودیم میشد به علاوه اقلام ممنوعه مثل دفتر ذکر را پنهانی با خود آوردم.
یکی از آزادهها تقریبا دو سه سال زودتر از ما به ایران فرستاده شد. ایشان کلیهاش آسیب دیده بود و وضعیت وخیمی داشت با اصرار بچهها به صلیب سرخ تبادل شد. زمانی که ما در فرودگاه مهرآباد وارد ایران شدیم از میان جمعیت اسم من را فریاد میزد. از من سراغ دفترها را گرفت که آیا با خودم آوردهام یا خیر. گفت من کنکور دارم و بهترین منبع برای کنکور همان دفاتر عربی خودمان است و با کلی توصیه دفاتر را به او امانت دادم.