در دل اردوگاههای عراق، هر خندهای قیمتی داشت؛ اما آزادگان ایرانی با هوشمندی و شجاعت، حتی برای چند دقیقه شادی، دست از تلاش برنمیداشتند. سید مصطفی میرشجاع یکی از این لحظات را روایت میکند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،
زندگی در اردوگاههای اسارت، محدودیتهای بسیاری داشت؛ اما اسرای ایرانی، حتی در سختترین شرایط هم به دنبال راهی بودند تا روحیه خود را حفظ کنند. آنها برای مناسبتهای مذهبی و ملی، برنامههایی ترتیب میدادند که البته همیشه با دشواریها و خطرات زیادی همراه بود. هر مراسمی، حتی یک جشن ساده، نیاز به تدبیر و برنامهریزی دقیق داشت تا از چشم نگهبانان بعثی پنهان بماند.
سید مصطفی میرشجاع، آزاده دفاع مقدس، یکی از خاطرات شیرین خود را از برگزاری جشن نیمهشعبان در اردوگاههای عراق اینگونه روایت میکند: «حتی برای یک جشن کوچک، مجبور بودیم مثل یک گروه اطلاعاتی عمل کنیم! از صبح، مراقب حرکات نگهبانان بودیم تا بفهمیم چند نفر در اردوگاه حضور دارند و کی میروند. یک نفر را به عنوان دیدهبان تعیین میکردیم تا از پشت پنجره، رفتوآمدهای بعثیها را زیر نظر بگیرد. وقتی مطمئن میشدیم اردوگاه خلوت شده، کارمان را شروع میکردیم. یک پتوی کهنه داشتیم که هر بار با تکهای صابون روی آن نامی مثل «حسینیه» یا «زینبیه» مینوشتیم و در گوشهای آویزان میکردیم تا حس و حال یک مجلس واقعی را ایجاد کنیم. برای تزئین و تهیه وسایل جشن، گاهی مجبور میشدیم از سربازان عراقی خودکار، کاغذ یا حتی رادیو را به طریقی به دست بیاوریم. با خمیر نان و مواد غذایی محدودی که داشتیم، شیرینیهای سادهای میپختیم تا جشنمان رنگ و بوی عید داشته باشد.»
اما جذابترین بخش این جشنها، نمایشها و تقلید صداهایی بود که اسرا اجرا میکردند.
«یکی از دوستان، صدای صدام را تقلید میکرد و ما از خنده رودهبر میشدیم. برخی آنقدر در این کار ماهر بودند که حتی بعثیها را هم سر کار میگذاشتند! گاهی وقتی یک سرباز عراقی به اردوگاه میآمد و دنبال بهانهای برای آزار ما میگشت، یکی از بچهها با تقلید صدای فرماندهاش، او را با لحنی جدی از اردوگاه بیرون میفرستاد و ما چند دقیقه از ته دل میخندیدیم. در اجرای نمایش، با چند پتو و حرکات نمایشی، اخبار جعلی میساختیم و با لحنی جدی اعلام میکردیم: «اینجا عراق است، صدای جمهوری اسلامی ایران را میشنوید!» و بعد اخباری طنزآمیز میخواندیم که همه را خنده از پا میانداخت.»
این برنامهها، تنها به نیمهشعبان محدود نمیشد. اسرا در هر فرصتی، به جز ایام محرم و صفر، سعی میکردند لبخند را بر لبهای یکدیگر بنشانند. هرچند برگزاری این جشنها با خطر تنبیههای سخت همراه بود، اما همین شادیهای کوچک، امید را در دل آزادگان زنده نگه میداشت. بعثیها میدانستند که اسرا در خفا برنامههایی دارند، اما هیچگاه موفق نشدند ردّی از آنها بگیرند.
این خندهها، در دل اسارت، پژواکی از امید و استقامت بودند.
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com