قبل از سفارش کتاب با انتشارات موسسه پیام آزادگان تماس بگیرید.
شماره تماس: 88807015
معرفی کتاب
خداحافظ آقای رئیس خاطرات آزاده جنگ تحمیلی، علی علیدوست (قزوینی) به روایت سهیلا عبدالحسینی است.
خلاصه کتاب خداحافظ آقای رئیس
خداحافظ آقای رئیس حکایت زندگی حجتالاسلام والمسلمین، علی علیدوست است. روزهای شیرین کودکی این روحانی آزاده در مصیبت از دست دادن مادر، برادر و خواهرش در زلزلهٔ بوئین زهرا از دست رفت. علی علیدوست که در بین همبندانش به «قزوینی» معروف است با انتخاب راه طلبگی علاوه بر تحصیل علم، قدم در راه مبارزه با نظام شاهنشاهی گذاشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ عراق علیه ایران، این روحانی مبارز مانند دیگر جوانان این مرز و بوم به جبهههای جنگ پیوست و در شرایط نابرابری به اسارت نیروهای بعثی درآمد و سالها با مقاومت و ایستادگی در غربت زندگی کرد.
این آزادهٔ هوشیار در تمام مدت اسارتش در جهت فعالیتهای فرهنگی گام برداشت و در این راه حبس انفرادی و انواع شکنجهها را تحمل کرد، اما هرگز دست از مقاومت و مبارزه برنداشت.
خداحافظ آقای رئیس روایتی است از لحظههای سرد و سنگینی که این آزاده، پشت میلههای اسارت گذارنده است.
خواندن کتاب خداحافظ آقای رئیس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به ادبیات پایداری و سرگذشتنامههای شهدا و آزادگان جنگ تحمیلی از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
جملاتی از کتای خداحافظ آقای رئیس
بعد از حوادث اخیر موفق نشده بودیم برنامه خاصی برگزار کنیم، تا نزدیکهای عید که توانستیم در اتاق ۳ دعای ندبه برگزار کنیم. آمدن بچههای اتاق ۱۳ که بچههای کمسن و سال بسیجی بودند به اتاقهای ما ممنوع بود. ولی ما از آنها خواسته بودیم در برنامه دعای ندبه شرکت کنند و سرودی را که آماده کردهاند بخوانند. وسط برنامه، چند نفر نگهبان آمدند و از ما خواستند بیرون بیاییم. برای آنکه بچههای اتاق ۱۳ دیده نشوند با ترفندی آنها را فراری دادیم. البته دعا خوانده و تمام شده بود. جمعیت شرکتکننده حدود چهارصد نفر بود. بعد از آن ما را داخل اتاق فرستادند و درها را قفل کردند. تا آن روز تصور ما این بود که برگزاری دعای ندبه مجاز است ولی آن روز فهمیدیم که این کار آزاد نبوده است. بعد از بسته شدن در، طولی نکشید که همه نگهبانها، مسلح به هر چه دستشان رسیده بود مانند چوب و کابل و شیلنگ به طرف ما هجوم آوردند. بچههای اتاق ۳ را به اتاقشان فرستادند و بقیه را دهتا دهتا بیرون میآوردند و کتک میزدند تا دم درِ زندان و بعد تا داخل زندان. چند ساعتی به همین وضع گذشت. بچههایی که در دعای ندبه شرکت نکرده بودند با دیدن این صحنه اعتراض و سروصدا کردند. صدای اعتراض این بچهها همهگیر شد و نزدیک بود دوباره یک شورش و شلوغی همگانی شروع شود. بچهها میخواستند دست به آشوب بزنند که آقای «علی صناعی» معاون اردوگاه مانع شد. علیآقای صناعی فردی بسیار غیور، جوانمرد و شجاع بود. عشق به بسیج و بسیجیها در او طوری قوی شده بود که وقتی بچههای بسیجی را میدید میخواست جانش را فدایشان کند.