در دل اردوگاههای اسارت، آزادگان حتی یک لحظه از آرمانهای انقلاب غافل نشدند. بیژن کیانی از اجرای پنهانی برنامههای فرهنگی در دهه فجر روایت میکند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،
ویژهبرنامه «عصر خاطره الماسهای درخشان» که به همت مؤسسه پیام آزادگان استان تهران برگزار شد، بار دیگر صحنهای برای بازخوانی مقاومت و ایستادگی آزادگان در دوران اسارت شد. در این محفل ارزشمند، جمعی از آزادگان عملیات والفجر و دیگر اردوگاهها، از جمله محمد شهسواری، نعمت حاجعلی، بیژن کیانی، ابوالفتح زنجانی، احمدعلی قورچی، محمدتقی ترابی، محمد اخگری، علی علیلو، ابوالقاسم تختی و سیداکبر حسینی، خاطراتی ماندگار و تأثیرگذار را روایت کردند. هر یک از این دلاوران، با بیان تجربههای منحصربهفرد خود از دوران اسارت، گوشههایی از مقاومت، ایثار و فداکاری آزادگان را به تصویر کشیدند.
آزاده بیژن کیانی که در اردوگاه موصل ۱ روزهای سخت اسارت را سپری کرده بود، از برگزاری مراسم دهه فجر در اردوگاه و فشارهای سنگینی که بر اسرا وارد میشد، سخن گفت. او روایت کرد:
«یکی از مناسبتهایی که ما آزادگان به آن عشق میورزیدیم، سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بود. برای این ایام برنامهریزی میکردیم و هر سال، با وجود سختگیریهای شدید، تلاش میکردیم تا به هر شکل ممکن مراسمی برای زنده نگه داشتن یاد انقلاب داشته باشیم. اما این موضوع یکی از حساسترین مسائل برای عراقیها بود و هرگونه حرکتی را سرکوب میکردند.
آنها همانقدر که روی اسلحه حساس بودند، روی قلم و هر نوع فعالیت فرهنگی هم حساسیت داشتند. اما ما کوتاه نمیآمدیم. ابتدا با نوشتن و یادداشتهای مخفیانه شروع کردیم، بعد به نمایش، سرود و تئاتر روی آوردیم. برگزاری یک برنامه هماهنگ و بینقص در شرایط اردوگاه، کار بسیار دشواری بود. برای مثال، در سرودها، باید آهنگ مناسبی پیدا میکردیم، متن را حفظ میکردیم، و با ده نفر دیگر طوری تمرین میکردیم که کوچکترین اشتباهی باعث لو رفتن برنامه نشود.
برای اینکه بتوانیم نگهبانها را تحت نظر داشته باشیم، تکهای آینه را به چوبی کوچک بستیم و از طریق آن، حرکات عراقیها را زیر نظر میگرفتیم. البته یک نقطه کور هم وجود داشت که اگر نگهبان از آن مسیر حرکت میکرد، ما نمیتوانستیم او را ببینیم. برای همین، یک سوراخ کوچک در درِ آسایشگاه ایجاد کردیم تا یک نفر از آنجا نیز مراقب باشد. اما عراقیها هم کمکم متوجه شدند که ما برای این ایام برنامههایی داریم، پس نگهبانی را از حالت تکنفره به ضربدری تغییر دادند.
برگزاری مراسم برای ما آسان نبود. برنامهها گاهی لو میرفت و مجازاتهایی مثل شکنجه و سلول انفرادی در پی داشت. اما با همه این سختیها، ما هیچوقت تسلیم نشدیم. میدانستیم که زنده نگه داشتن یاد انقلاب، بخشی از مقاومت ماست.
یک روز، افسر بعثی اردوگاه که از دیدن مقاومت ما به ستوه آمده بود، در نهایت عصبانیت فریاد زد: «من وقتی به اینجا آمدم، موی سفیدی نداشتم، اما حالا تمام موهای سرم سفید شده است! شما مثل همان خمینی هستید، هیچ فرقی با او ندارید!» این جمله برای ما بزرگترین پیروزی بود. یعنی با تمام فشارها و محدودیتها، هنوز هم روحیه ما را نتوانسته بودند بشکنند.»
بیژن کیانی در ادامه خاطره خود تأکید کرد که این فعالیتهای فرهنگی و معنوی، آزادگان را از نظر روحی سرپا نگه میداشت و آنها را در برابر فشارهای طاقتفرسای اسارت مقاومتر میکرد. او گفت: «ما میدانستیم که هر اقدامی برای حفظ هویت و آرمانهای انقلاب، خود نوعی مبارزه است. در اردوگاه، نه تنها برای بقا، بلکه برای حفظ روحیه و ایمانمان هم میجنگیدیم.»
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com