محمدرضا غیاثی، آزادهای که در چهار اردوگاه مختلف در کنار سید آزادگان به مقاومت پرداخت، امروز در خانه ابدی آرام گرفت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، محمدرضا غیاثی، آزاده سرافراز و از یاران سید آزادگان، پس از سالها تحمل رنج و مشقت اسارت و جانبازی، به دیار باقی شتافت و به یاران شهیدش پیوست. او که ده سال تمام در اسارتگاههای رژیم بعث عراق مقاومت کرد، نمونهای از صبر، ایمان و پایداری بود. روایت زندگی او از زبان آزاده «علی علیدوست»، یکی از هماردوگاهیهایش، یادآور سالهای سخت و پرافتخار مقاومت اسرای ایرانی در برابر ظلم رژیم بعث است.
آغاز اسارت؛ از رمادی تا موصل یک
محمدرضا غیاثی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به دست نیروهای رژیم بعثی به اسارت درآمد و به اردوگاه رمادی منتقل شد. اما این تازه آغاز راهی دشوار و پر از سختی بود. پس از مدتی، او به همراه ۲۰۰ نفر دیگر به جرم «خرابکاری» به اردوگاه موصل یک تبعید شد. در موصل یک، غیاثی در میان نیروهای ارزشی و حزباللهی اردوگاه بود و روزهای سختی را در کنار دیگر آزادگان سپری کرد.
اعتصاب چهارماهه؛ نماد ایستادگی
در سال ۱۳۶۰، در ابتدای ماه مبارک رمضان، غیاثی به آسایشگاه دو منتقل شد. طولی نکشید که بحث «بلوکزنی» میان اسرا پیش آمد و اعتصابی چهارماهه آغاز شد. این اعتصاب که به یکی از طولانیترین ایستادگیهای اسرای ایرانی بدل شد، با سختترین شرایط همراه بود.
در این مدت، درهای اردوگاه بسته و آب به روی اسرا قطع شده بود. تنها روزانه به مدت ده دقیقه درها برای استفاده از سرویس بهداشتی باز میشد و آن هم با شلاق و کابل همراه بود. اما غیاثی و دیگر اسرا، مردانه مقاومت کردند تا اینکه سید آزادگان، مرحوم حاج آقا ابوترابی، به یاری آنها آمد و اعتصاب پایان یافت.
تبعیدهای مکرر؛ از موصل یک تا بینالقفسین
در شهریور ۱۳۶۱، غیاثی همراه با ۸۰۰ نفر دیگر به اردوگاه تازهتأسیس موصل سه تبعید شد. این اردوگاه نیز محل شکنجه و آزار آزادگان بود. مدتی بعد، او و حاج آقای ابوترابی به اردوگاه بینالقفسین منتقل شدند و به مدت ۴۰ روز در شرایطی سخت و غیرانسانی در این اردوگاه محبوس بودند. پس از این مدت، آنها دوباره به موصل یک بازگردانده شدند.
همنشینی با سید آزادگان؛ الگویی از صبر و ایمان
محمدرضا غیاثی از معدود آزادگانی بود که در چهار اردوگاه مختلف با سید آزادگان، مرحوم حاج آقا ابوترابی، همنشین بود. او در موصل یک نیز از نزدیکان سید آزادگان بود و بهعنوان فردی متبسم و آرام، سنگ صبور بسیاری از دوستانش به شمار میرفت.
روایت علی علیدوست از روزهای اسارت
آزاده علی علیدوست(قزوینی)، یکی از هماردوگاهیهای غیاثی، در خاطرات خود از او چنین یاد میکند: «محمدرضا غیاثی چهرهای متبسم و روحیهای آرام داشت و سنگ صبور دوستانش بود. تابستان و زمستان، به دلیل سینوزیت، همیشه دستمالی به پیشانی میبست و کلاه به سر میگذاشت. روز رحلت حضرت امام، غروب کنار زمین والیبال او را دیدم. غمگین و محزون بودم و با او درباره بزرگی مصیبت امام صحبت کردیم تا سوت آمار زده شد.»
او ادامه میدهد: «سالها بعد، در سال ۱۳۸۰، در حرم امام رضا (ع) دوباره او را دیدم و خاطرات آن روزهای سخت زنده شد. از آن به بعد، ارتباط تلفنی داشتیم. چند روز پیش از سکتهاش با من تماس گرفت و از هم التماس دعا داشتیم. دیروز او از میان ما پر کشید و امشب در خانه ابدی خود آرمیده است.»
زندگی پس از اسارت؛ خاطراتی که هرگز فراموش نشدند
پس از آزادی و بازگشت به میهن اسلامی، غیاثی سالهای طولانی در گمنامی زندگی کرد، اما خاطرات روزهای اسارت و همنشینی با یاران شهیدش همواره در یاد او زنده بود.
محمدرضا غیاثی که با چهرهای متبسم و روحیهای آرام سالها درد اسارت را با عبادت، تلاوت قرآن و صبوری سپری کرد، امروز در جوار رحمت الهی و یاران شهیدش آرام گرفته است.