سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
ویژه برنامه دومین عصر خاطره الماس‌های درخشان؛

روایت محمد مجیدی از کربلای ۵؛ وقتی خواب مادرم رنگ حقیقت گرفت

روایت محمد مجیدی از کربلای ۵؛ وقتی خواب مادرم رنگ حقیقت گرفت
آزاده محمد مجیدی در مراسم دومین عصر خاطره «الماس‌های درخشان» گفت: خواب مادرم حقیقت داشت؛ ۱۴ ساله بودم که در عملیات کربلای ۵ اسیر شدم.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، محمد مجیدی، آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس، در مراسم دومین عصر خاطره «الماس‌های درخشان» که توسط مؤسسه پیام آزادگان برگزار شد، با بیان خاطراتی از دوران حضور در جبهه، از رشادت‌ها و سختی‌های روزهای جنگ در عملیات کربلای 5 سخن گفت.

وی با اشاره به دوران نوجوانی خود گفت: «اهل روستای جوراب از توابع ملایر هستم و در سال ۱۳۶۵، در سن ۱۴ سالگی، زمانی که در پایه دوم راهنمایی تحصیل می‌کردم، توفیق اعزام به جبهه‌های نبرد را یافتم. دوم اسفند همان سال، برای شرکت در مرحله‌ای از عملیات کربلای ۵ به جبهه اعزام شدم. تنها ده روز بعد، یعنی ۱۲ اسفند، به اسارت دشمن درآمدم.»

او با یادآوری خاطره‌ای از روزهای قبل از اعزام ادامه داد: «چند روز قبل از اعزام، صبح زود برای شرکت در امتحانات مدرسه آماده شدم. مادرم هم بیدار شده بود و در حال وضو گرفتن بود که با نگرانی گفت: "دیشب خواب دیدم که عراقی‌ها به روستا حمله کرده‌اند و تو را با خود برده‌اند. مدام گریه می‌کردم و التماس می‌کردم که تو را برگردانند."»

مجیدی افزود: به همدان رسیدیم تا برای اعزام آماده شویم. داخل ماشین، به‌طور شفاهی نکاتی را به من توضیح می‌دادند. عملیات شروع شد و ساعت ۱۲ شب دستور حمله صادر شد. سوار تویوتایی بودیم که زیر آتش مداوم خمپاره‌ها قرار گرفت. شدت انفجارها باعث شد سپرهای خودرو به هم بچسبند و به سختی توانستیم دوباره ماشین را راه بیندازیم. کمی بعد، ترکش یکی از خمپاره‌ها به حنجره‌ام اصابت کرد.

این آزاده دفاع مقدس ادامه داد: هوا تاریک بود و اطرافم پر از اجساد بود؛ برخی از عراقی‌ها و رزمندگان ایرانی‌ هنوز زنده بودند. فرمانده دستور داد به جبهه جلویی برویم. صدای بی‌سیم‌ها را می‌شنیدم که می‌گفتند: «از راست بروید.» این در حالی بود که شب قبل از عملیات به ما گفته بودند از چپ برویم. این تغییر مسیر برایمان سوال‌برانگیز بود.

محمد مجیدی اظهار داشت: « خاکریز ما در نقطه صفر بود و تنها یک خاکریز بین ما و دشمن قرار داشت. از روی کنجکاوی سرم را بالا آوردم که دیدم تانک‌های عراقی با سرعت به سمت ما در حال حرکت‌اند. در لحظه تصمیم گرفتم نارنجک پرتاب کنم، اما فاصله زیاد بود و مؤثر واقع نمی‌شد. تصمیم گرفتم صبر کنم و با کلاشینکف به تانک‌ها شلیک کنم.»

وی ادامه داد: «تانک عراقی سنگر ما را دیده بود. ناگهان یکی از تانک‌ها به سمت من شلیک کرد. احساس کردم بین زمین و آسمان معلق شدم. ترکش‌ها به جیب لباسم که بادگیر بود، اصابت کرد و پر از خون شد. همچنین از ناحیه سر هم مجروح شدم. دستم را روی سرم کشیدم که ببینم آسیب چقدر جدی است، اما اثری از شکاف یا خونریزی نبود. چشمانم را پاک کردم و دیدم که از یکی از چشمانم خون جاری است. چفیه‌ام را باز کردم و دور سرم بستم تا جلوی خونریزی را بگیرد، اما بیهوش شدم.»

مجیدی در ادامه افزود: «وقتی به هوش آمدم، نزدیک اذان صبح بود. خورشید بالا آمده بود و از زاویه تابش نور فهمیدم که حدود ساعت ۹:۳۰ یا ۱۰ صبح است. نیروهای عراقی به خط ما نفوذ کرده بودند و من به همراه تعدادی از رزمندگان به اسارت درآمده بودیم.

این مراسم با حضور جمعی از فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس، از جمله سردار سیروس صابری (معاون فرمانده گردان عمار)، سردار محمد هادی (فرمانده گردان المهدی) و آزادگان سرافراز: علی یوسفی، قاسم زرین‌فر، احمد خنجری، فضل‌الله کیانی، مسعود ماهوتچی، حمیدرضا رضایی، حمید تاجدوزیان، سید هادی غنی، محمود شعبانی، مهرداد احمدی، محمد مجیدی، محمد سلطانی، محمد سلیمانی و محمدرضا کریم‌زاده برگزار شد.

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۲۰ دی ۱۴۰۳
کد خبر : ۹,۹۵۲

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید