حمیدرضا رضایی، آزاده دوران دفاع مقدس، از آخرین لحظات حضور در خط مقدم کربلای ۵ و ماجرای محاصره و اسارت خود سخن گفت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، حمیدرضا رضایی، از آزادگان دوران دفاع مقدس، در مراسم عصر خاطره «الماسهای درخشان» که به همت مؤسسه پیام آزادگان استان تهران برگزار شد، به بیان روایتهایی تأثیرگذار از حضور در عملیات کربلای ۴ و ۵ و لحظات طاقتفرسای اسارت خود پرداخت.
رضایی با اشاره به آغاز حضورش در جبهههای نبرد همزمان با پیوستن به لشکر محمد رسولالله (ص)، گفت: «زمان اعزام به جبهه، متأهل و دارای دو فرزند بودم. یکی از فرزندانم تنها هشت ماه داشت. زندگی و خانوادهام را به خداوند سپردم و برای انجام وظیفه و دفاع از میهن به جبهه اعزام شدم.»
وی که در هر دو عملیات مهم و تعیینکننده کربلای ۴ و ۵ شرکت کرده بود، ادامه داد: «در عملیات کربلای ۴، آمادگی و توجیه بیشتری داشتیم، اما شرایط عملیات کربلای ۵ متفاوت بود. در مرحله سوم این عملیات، دستور داده شد تا وارد میدان نبرد شویم. وقتی به نخلستان رسیدیم، دشمن آتش سنگینی را بر سر ما گشود. در همین حین، دو بالگرد عراقی بالای سرمان ظاهر شدند و نیروهایمان را زیر آتش گرفتند. دید محدود بود و برخی از رزمندگان در حال عقبنشینی بودند. اما شهید پتراکو با اصرار و التماس، ما را به ادامه پیشروی تشویق کرد و از بازگشت منصرف ساخت.»
رضایی درباره لحظات پیشروی و مواجهه با دشمن اظهار داشت: «حدود ۲۰۰ متر جلو رفتیم. زمین پوشیده از جنازههای شهدا بود. وقتی به نیروهای خودی رسیدیم، آنها خبر دادند که عراقیها عقبنشینی کردهاند. اما حقیقت این بود که دشمن در سنگرهای مخفی کمین کرده بود و فقط سرهایشان دیده میشد؛ ما هم حضورشان را متوجه نشدیم.»
او از سه شبانهروز محاصره در میدان نبرد بهعنوان یکی از سختترین تجربیات خود یاد کرد و گفت: «شب سوم، نزدیک اذان صبح، سردار محمد هادی، فرمانده ما، تصمیم گرفت که خط دشمن را بشکنیم. وظیفهی اطلاعرسانی به نیروهای مستقر در نخلستان به من واگذار شد. هنگام بازگشت، ناگهان آتش سنگین دشمن شروع شد و صحنههای دردناکی را دیدم؛ بسیاری از رزمندگان به شهادت رسیدند.»
رضایی همچنین به لحظه اسارتش اشاره کرد و افزود: «پس از بازگشت به سنگر، صورتم را شستم و متوجه شدم که عدهای از نیروها با عراقیها صحبت میکنند. در ابتدا تصور کردم آنها اعضای لشکر بدر عراق هستند، اما بعد مشخص شد که نیروهای بعثیاند. یک سرهنگ عراقی خطاب به من گفت: "تو مسلمانی و من هم مسلمان هستم؛ نترس." یکی از آنها به سمت تفنگم آمد و قصد داشت آن را از من بگیرد. مقاومت کردم و به سینهاش ضربهای زدم. همان لحظه دستور تیراندازی داده شد و متوجه شدم که کاملاً در محاصره هستیم. در نهایت، همانجا اسیر شدم.»
این مراسم با حضور جمعی از فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس برگزار شد. در میان شرکتکنندگان، چهرههایی همچون سردار سیروس صابری (معاون فرمانده گردان عمار)، سردار محمد هادی (فرمانده گردان المهدی) و آزادگانی نظیر علی یوسفی، قاسم زرینفر، احمد خنجری، فضلالله کیانی، مسعود ماهوتچی، حمیدرضا رضایی، حمید تاجدوزیان، سید هادی غنی، محمود شعبانی، مهرداد احمدی، محمد مجیدی، محمد سلطانی، محمد سلیمانی و محمدرضا کریمزاده حضور داشتند و لحظات خاطرهانگیزی را رقم زدند.
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com