مهرداد فردوسیان، ظهر روز دوم فروردین 1361، در مرحلة دوم عملیات فتح المبین، در دشت عباس، به اسارت درآمد و به آسایشگاه 18 قاطع 3 اردوگاه الانبار (کمپ 8 یا عنبر) منتقل شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، این
موسسه، تنها مؤسسهای در کشور است که بهطور تخصصی در حوزه ترویج فرهنگ
آزادگی فعالیت میکند. گردآوری، ثبت و انتشار خاطرات و تاریخ و
فرهنگ دوران مقاومت (اسارت) مهمترین فعالیت مؤسسه است، ازاینرو علاوهبر
جمعآوری خاطرات، اسناد، دستنوشتهها، عکسها، نامهها و اجرای پروژههای
پژوهشی، همواره چاپ و نشر کتاب از فعالیتهای گسترده معاونت پژوهش و نشر
مؤسسه پیام آزادگان است.
در ادامه به معرفی کتاب «جواهری در گونی» به قلم «مهرداد فردوسیان» از سری کتابهای منتشر شده توسط انتشارات پیام آزادگان میپردازیم.
مهرداد فردوسیان، ظهر روز دوم فروردین 1361، در مرحلة دوم عملیات فتح
المبین، در دشت عباس، به اسارت درآمد و به آسایشگاه 18 قاطع 3 اردوگاه
الانبار (کمپ 8 یا عنبر) منتقل شد.
بعداز اولین دیدار صلیبسرخ از
این اردوگاه، به ایشان شمارة 3080 داده شد. اردوگاههای موصل 3 و 4 مقصد
بعدی مهرداد فردوسیان تا زمان آزادی بزرگ آزادگان بود.
بدون تردید
آنچه به جذابیت روایت مهرداد فردوسیان میافزاید، علاوهبر زیبایی و روانی
قلم و بیان، ویژگیهای فردی، زلالی و صداقت کلام، شجاعت، صبوری و روحیة
طنازی ایشان است که در قفس اسارت راه هنر نمایش و تئاتر را برای ادامة
زندگی خود و دیگر همرزمانش انتخاب کرد.
مهرداد حتی ضربوشتم
عراقیها را بهجان خرید، اما به مصاحبه با رادیوعراق تن نداد؛ اگرچه
خانوادة چشمانتظارش پساز دریافت اولین نامه، که در اردیبهشت 1361 نوشته
شد و حدود دو ماه بعد به دستشان رسید، به زنده بودنش پی بردند.
❖گزیدهای از محتوای کتاب
چشمانم ضعیف بود و قوس قرنیه داشتم. هنگام اسارت، عراقیها عینکم را گرفته بودند …
حسن محمدی بهشوخی مرا مادام کوری صدا میکرد. یک روز صبح که نوبتم شد برای گرفتن آش صبحانه، درحالیکه قصعة آش دستم بود و داشتم از پلهها بالا میرفتم پایم لیز خورد و افتادم. موقع افتادن نگران آش بچههای گروه بودم، بههمیندلیل دستانم را بالا آوردم و طوریکه آش نریزد روی پلهها سر میخوردم سمت پایین. کمی از آش داغ روی سروصورتم ریخت. فکر سوزش سروصورتم نبودم، فقط نگران آشی بودم که ریخته شده بود.
بهسختی خودم را بلند کردم. با ناراحتی داشتم به پلهها و بالای آن نگاه میکردم که حسن محمدی را دیدم. او بالای پلهها ایستاده بود و داشت به من نگاه میکرد ... .
برای سفارش و خرید کتاب میتوانید به صورت زیر عمل کنید.
تلفن پخش مستقیم: 02188807046 (روش پیشنهادی) / تلفن پخش داخلی: 02188807015-17 داخلی 110
اینستاگرام: mfpa.iran (روش پیشنهادی)
نمابر: 88800016
سایت: www.mfpa.ir
ایمیل: azadegan.payam@yahoo.com - azadegan.research@yahoo.com
◈ جهت خرید این کتاب اینجا کلیک کنید
◈ برای مشاهده کتابهای دیگر اینجا کلیک کنید
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com