سختیهای تحمیل شده به اسرا در اردوگاههای رژیم بعث عراق آن قدر مشقتبار بود که شرح آن برای نسل جوان دشوار و شاید باورنکردنی باشد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان،سختیهای تحمیل شده به اسرا در اردوگاههای رژیم بعث عراق آن قدر مشقتبار بود که شرح آن برای نسل جوان دشوار و شاید باورنکردنی باشد. کتاب «روزهایی به رنگ آسمان» خاطرات آزاده محمدعلی صمدی، از کتابهای مفید در حوزه ادبیات اسارت است که در آن به خوبی مشکلات عدیده اسرا در اردوگاه تکریت ۱۱ نقل میشود. این اردوگاه که مختص اسرای مفقود بود، بدترین شرایط را برای رزمندگان ایرانی دربند داشت. در این مجال و به قلم آزاده محمدعلی صمدی و سیدهزهره علمدار (نویسنده دوم کتاب) به نمونههایی از شرایط بغرنج اردوگاه تکریت ۱۱ اشاره میکنیم.
«در استخبارات باید با پنج شماره دستشویی میرفتیم. مشکل فقط همین نبود، شکنجه دیگری که صدها برابر بدتر از ضرباتی بود که به جسممان فرود میآمد یکی بودن ظرف آب و ادرار بود. سطلی برای اجابت مزاج گوشه اتاق گذاشته بودند که آن را خالی میکردند و داخلش آب برای آشامیدن میریختند! مجبورمان میکردند از همین آب بخوریم.»
سراسر کتاب روزهایی به رنگ آسمان مملو از توصیف چنین صحنههایی است. توصیف شرایط سخت اسارت توسط شقیترین دشمنان که بویی از انسانیت نبرده بودند. محمدعلی صمدی از رزمندگان یزدی که در مراحل تکمیلی کربلای ۵ به اسارت درآمده بود، به خوبی شرایط بغرنج آن روزها را تعریف میکند. خود نیز اذعان میدارد که شاید درک و باور چنین صحنههایی برای نسل جوان مشکل باشد، اما او ناگزیر از شرح واقعیتهاست تا برای تاریخ یادگار بماند.
«زندگی در زندان الرشید در بدترین شرایط سپری میشد... بوی خون و بوی عرق باعث شد تا انواع جانوران موذی از جمله شپش و حشرات موذی آزارمان دهند. آب برای خوردن نبود چه رسد به استحمام و نظافت. در سلول جا حتی برای نشستن نبود چه رسد به خواب، افرادی مثل رمضان سلیمی اهل مازندران که چاق بودند بالش ۱۰، ۲۰ نفر از بچهها میشدند تا دقایقی سرشان را روی بدن آنها بگذارند... رمضان خوشحال بود که به این بهانه میتواند ساعتی دراز بکشد و به تن خستهاش استراحتی بدهد!»
اغلب اسرایی که به اردوگاه تکریت ۱۱ منتقل میشدند، ابتدا استخبارات و زندان الرشید را تجربه میکردند و سپس به تکریت منتقل میشدند. در زادگاه صدام اردوگاهی که گویی پیشتر گاوداری بود وجود داشت که میخواستند آن را محل اسکان اسرای مفقودالاثر کنند. از همین رو خود اسرا باید محیط آنجا را برای تبدیل شدن به اردوگاه آماده میکردند.
«ساختمان سولهای اردوگاه قبل از آن متعلق به گاوداری بود... به هر آسایشگاه یک سطل بزرگ، سه سطل کوچک و دو جارو دادند و دستور دادند آسایشگاه را تمیز کنیم... پوست دستها به خاطر جارو زدن حسابی نازک شده و تاول زده بود... زجرآورترین شکنجهها دستشویی رفتن بود. کل اردوگاه در ۱۰ دقیقه باید کارش با دستشویی تمام میشد... کتک خوردن عادی شده بود، اگر یک روز کابل نمیخوردیم تعجب میکردیم و دنبال علتش میگشتیم!»
انجام واجبات و شعائر مذهبی در اردوگاه تکریت ۱۱ خود حکایتی دیگر داشت چراکه عراقیها حتی اجازه نماز خواندن به اسرای ایرانی نمیدادند. در یک بخش از کتاب میخوانیم: «هجدهم فروردین ۶۶ برای اولین بار اجازه دادند نماز بخوانیم. اما تکتک و فرادا. همین هم غنیمتی بود که بتوانیم بعد از ماهها، بدون ترس و دلهره نماز بخوانیم. حتی اگر بدون مهر و به حالت نشسته باشد... ماه رمضان ۱۰ روز مخفیانه روزه گرفتیم. بعد از ۱۰ روز روزه گرفتن آزاد شد...، اما به اسرایی که روزه نمیگرفتند غذای بهتر و بیشتری میدادند. ضمن اینکه از آزادی بیشتری برخوردار شدند... کتک خوردن و نگاه نکردن ما به تلویزیون تا ظهر عاشورا ادامه داشت. ظهر عاشورا، بدنها زخمی و قلبها جریحهدار بود. بعثیها از کتک زدن خسته شدند.»
شیوع بیماری فراگیر در اردوگاه، شهادت اسرا زیر شکنجه یا بر اثر ابتلا به بیماریها و... از دیگر مصائبی بود که مفقودین تکریت ۱۱ با آن روبهرو بودند: «تعداد مبتلایان به گال هر روز افزایش مییافت. بیماری جَرَب نیز اضافه شد...» اسرای تکریت ۱۱ تا آخرین روزها قبل از آزادی جزو آمار صلیب سرخ به حساب نمیآمدند و به همین خاطر کشته شدن زیر شکنجههای دشمن امری عادی بود، اما عاقبت این روزهای سخت و تلخ به پایان میرسد و باقیمانده اسرای این اردوگاه نیز آزاد میشوند: «کسی باور نمیکرد اسرای مفقود تکریت که نه نامی در لیست صلیب سرخ داشتند و نه نشانی از آنها داده شده بود آزاد شوند. در این اردوگاه بیش از ۵۰ نفر از بچهها مظلومانه و غریبانه جان دادند و به شهادت رسیدند. بدترین شکنجههای قرون وسطی در اینجا اجرا میشد. باور نمیکردیم که روزی به سلامت به میهن بازگردیم.»
انتهای پیام/
رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ