خانم بهجت افراز ملقب به "امالاسراء"، از بانوان انقلابی است که سابقه خدمت در اداره اسراء و مفقودین جنگ تحمیلی را در کارنامه خود دارد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، خانم بهجت افراز ملقب به امالاسراء،
از بانوان انقلابی بود که سابقه خدمت در اداره امور اسراء و مفقودین جنگ تحمیلی را در کارنامه داشت.
تولد و کودکی
بهجت افراز در سال 1312، در خانوادهای مذهبی در شهرستان جهرم واقع در
استان فارس به دنیا آمد. پدرش حاج غلام از بازاریان جهرم و انسانی متدین و مردمدار
بود که ارادت زیادی نسبت به آیتالله حقشناس داشت.
خانم افراز در چهارسالگی برای تحصیل به مکتبخانه رفت و در مدت دو سال کل
قرآن را در آنجا فراگرفت و در شش سالگی وارد دبستان شد. او طی 6 سال در دبستان،
همواره به عنوان شاگردی باهوش شناخته میشد.
تدریس در 12 سالگی
این هوش سرشار باعث شد در 12 سالگی به عنوان معلم، برای دیگر دانشآموزان
تدریس کند. چنانکه خود میگوید: «از آموزش و پرورش به من خبر دادند که چون در جهرم
معلم کم است، رئیس آموزش و پرورش دستور داده
است که شاگرد اول کلاس ششم سال قبل برای تدریس دعوت شود. مرا برای تدریس دعوت کردند.
ماهی 18 تومان به من حقوق میدادند. به مدرسهای که آموزش و پرورش گفته بود، رفتم.
مدرسه، پسرانه و مدیرش، خانم بود. در این زمان دوازده یا سیزده سال داشتم. وقتی که
به مدرسه رفتم و جلوی میز خانم مدیر ایستادم و خودم را معرفی کردم، مدیر مدرسه فکر
کرد برای تحصیل به آنجا رفتهام؛ به همین دلیل به من گفت اینجا مدرسه دخترانه نیست؛
مدرسه پسرانه است. گفتم: «من برای درس خواندن نیامدهام. آمدهام معلم شوم». حکمم
را نشانش دادم. تعجب کرد. خلاصه یک کلاس دوم ابتدایی با 40 شاگرد پسر را به من دادند
و واقعاً کلاس را خوب اداره کردم. این وضعیت تا چند ماه ادامه داشت تا اینکه معلم از
شیراز استخدام کردند و به جهرم آوردند و عذر مرا خواستند.»
او در 18 سالگی پس از قبولی در آموزش و پرورش به استخدام این اداره درآمد و
از آبان 1330 کار تدریس را با مدرک ششم ابتدایی به صورت حرفهای آغاز کرد و اندکی
بعد موفق به اخذ مدرک دیپلم از دانشسرای شیراز شد.
خاطرات تلخ از کشتار 30 تیر 1331
خانم افراز که به دلیل ارتباط پدرش با روحانیت و علما، با این قشر انس
گرفته بود، در 30 تیر 1331، با دیدگاههای آیتالله کاشانی هم آشنا شد. وی که در
آن دوران برای اولین بار به تهران رفته بود، خاطرات تلخی از روز 30 تیر دارد: « فردای
روز 30 تیر به تهران آمدیم و به مسافرخانهای که یکی از مدیرانش جهرمی بود، رفتیم.
او برایمان تعریف کرد که دیروز از بس آدم کشته بودند که در آنجا حمام خون راه افتاد
بود؛ شهر تهران هم مثل شهر اوراح شده بود. نخستین بار که به تهران آمدم، انگار هالهای
از غم همهجا را فرا گرفته بود.»
رویکرد ضد امریکایی در اوایل دهه 30
مرحوم افراز در دوران کودتای 28 مرداد سال 1332 هم با مسائل سیاسی آشنایی
پیدا کرد و بعد از پررنگ شدن نقش امریکا در دوران محمدرضا پهلوی، روحیه انقلابیاش
به شدت تقویت شد. چنانکه خود در این رابطه میگوید: «بعد از ورود آمریکا به ایران در
سال 1332، روحیه انقلابی ما تقویت شده بود. در این زمان، من تاریخ درس میدادم، امّا
در کلاس هیچوقت اسم شاه را نمیبردم و از خانواده پهلوی به خوبی یاد نمیکردم.»
آشنایی با امام خمینی در آغاز دهه 40
خانم افراز از دهه 40 و بعد از رحلت آیتالله بروجردی اندک اندک با امام
خمینی آشنا شد. وی در بخشی از خاطراتش درباره نحوه آشنایی خود با امام خمینی میگوید:
«پس از رحلت آیتالله بروجردی، مردم کمکم با نام امام خمینی آشنا شدند. من نیز از
سال 1342، با نام حضرت امام آشنا شدم. آشنایی من به این صورت بود که ایام عید از شیراز
به جهرم رفته بودم و شنیدم در قم تظاهرات شده و آیتالله خمینی علیه شاه مبارزه میکنند؛
ما از اینکه چنین برنامهای در قم وجود داشت، خوشحال بودیم. در سال 1342، مردم شیراز
نیز در هواداری از حضرت امام با حکومت شاه، درگیر و افرادی شهید شدند. جهرم هم از این
مسائل بینصیب نبود.»
مهاجرت به تهران
خانواده افراز در سال 1346 به تهران نقل مکان کردند. مهاجرت خانم افراز به همراه
خانوادهاش به تهران و اقامت در این شهر، فصل جدیدی در زندگیاش گشود. رخدادهای سیاسی
دهه چهل، رهبری دینی و سیاسی امامخمینی و مخالفت ایشان با لایحه انجمنهای ایالتی
و ولایتی و تصویب لایحه کاپیتولاسیون که منجر به تبعید ایشان شد، تحرکی تازه در محافل
مذهبی به وجود آورد و ارتباط خانواده افراز با این محافل، آنها را به فعالیت سیاسی
کشاند. خانم افراز در تهران نیز در چند مدرسه به تدریس مشغول شد و به واسطه
خواهرش، به مدرسه رفاه هم رفت و آمد پیدا کرد.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
بعد از حضور در تهران، دو خواهر او به نامهای محبوبه و رفعت به عضویت
سازمان مجاهدین خلق درآمدند. این موضوع باعث شد بهجت افراز شناخت دقیقی نسبت به
این سازمان پیدا کند. به ویژه آن که هر دو خواهرانش که بعد از تغییر ایدئولوژی
سازمان مجاهدین خلق حاضر به همراهی با آنها نشده بودند، از سوی اعضای مارکسیست شده
سازمان ترور شدند.
شرکت در مبارزات انقلابی
مرحوم بهجت افراز که از سال 1342 با اندیشههای امام خمینی آشنا شده بود،
با اوجگیری انقلاب در سال 1356 و به ویژه بعد از شهادت آقا مصطفی خمینی، همواره
در تظاهرات شرکت میکرد. خود خاطرات آن روزها را اینگونه روایت میکند: «از سال
1356 که اولین تظاهرات شروع شد، ما در تظاهرات شرکت کردیم. و باید گفت اولین فریاد
الله اکبر در منطقه غرب تهران از منزل ما بلند شد.» وی ادامه میدهد: «در این
ایام، هر جا که راهپیمایی و تظاهرات بود، شرکت میکردیم و تمام اطلاعیههای حضرت امام
به دست ما میرسید.»
حضور در مراسم استقبال از امام خمینی
خانم افراز که طی سالهای 56 تا 57 در مبارزات و تظاهرات شرکت میکرد، در
روز ورود امام خمینی به میهن خود را به بهشت زهرا رساند تا از نزدیک شاهد سخنرانی
امام خمینی باشد. او درباره استقبال باشکوه مردم از امام خمینی در 12 بهمن میگوید:
«در خیابانها و جاده منتهی به بهشت زهرا، انسانها مثل رودخانه عظیمی در حرکت بودند
و همه مردم، پای پیاده از تهران به سوی بهشت زهرا راه افتاده بودند... مثل اینکه خورشیدی
در حال درخشیدن بود و تمام ذرات در حال جذب شدن به سوی آن بودند... وقتی که به بهشت
زهرا رسیدیم، آنجا مملو از جمعیت بود... تا اینکه خبر دادند حضرت امام به فرودگاه مهرآباد
وارد شدهاند.
او ادامه میدهد: «هیجان همهجا را فرا گرفته بود و مردم، مرتب صلوات میفرستادند.
ما که از صبح به بهشت زهرا رفته بودیم، همینطور چشمانتظار بودیم تا ساعت 3 بعدازظهر
که گفتند هلیکوپتر امام در بهشت زهرا به زمین نشست. قیامتی برپا بود. همه مردم به
هم چسبیده و یکپارچه شده بودند. وقتی که میخواستند به عقب بروند تا هلیکوپتر بنشیند،
مثل اینکه دریایی میخروشید؛ وقتی که میخواستند جلو بروند، همه با هم حرکت میکردند
و صحنه عجیبی ایجاد میشد. وقتی نشستیم، حضرت امام تشریف آوردند و ما که در چند قدمی
ایشان بودیم چشممان به جمالشان روشن شد. فریاد صلوات و اللهاکبر بلند شد.»
روایتی از تلاش منافقین برای ایجاد دودستگی در روز ورود امام
خمینی
در روز ورود امام خمینی به کشور، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به دنبال
ایجاد تفرقه در صفوف مردم بود. خانم بهجت افراز خاطره این کارشکنی را به خوبی به
یاد دارد و آن را روایت میکند: «وقتی قرار شد برنامهها شروع شود، خانمی از خانواده
رضاییها آمد و به من گفت: مادر رضاییها، قرار بود جلوی امام صحبت کند و اینها (روحانیون)
نمیخواهند بگذارند. بیایید بر علیه اینها شعار بدهیم.
وقتی که این حرف را شنیدم، پشتم لرزید؛ ترسیدم، همه مردم یکی بودند؛ قرار نبود
علیه کسی شعار داده شود. از حرف او ترسیدم برای اینکه فکرش هم در مغز من خطور نکرده
بود یک نفر پیدا شود که در آن روز با انقلاب مخالف باشد. پیش خودم فکر کردم از حالا
دودستگی؟ از حالا جبههگیری؟ و به حرف او توجهی نکردم والحمدالله برنامه نفاق و مخالفت
هم پیش نیامد.»
مقابله با تحرکات گروهکها در مدارس
او که از سال 1358 به عنوان مدیر مجتمع آموزشی حضرت زینب(س) کرج انتخاب شده
بود، در همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، با پدیده تحرک اعضای گروهکهایی
چون منافقین در مدارس روبرو شد و با این قبیل تحرکات به مقابله پرداخت.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
وی خود در این رابطه میگوید: «تمامی
گروهکها از سازمان مجاهدین تا چریکهای فدایی و تودهایها همگی فعال بودند... هر
روز صبح زود که به محل کار میرفتم، میدیدم که در قسمت درختکاری شده مدرسه، اعلامیه
گروهکها را پخش کردهاند. از میان معلمهای موافق انقلاب، سه معاون مؤمن و فعال برای
مقطع دبیرستان که بیشتر در معرض تهدید گروهکها قرار داشتند انتخاب کرده بودم. معاونهای
من ماشین داشتند و صبح زود به مدرسه میآمدند و کمین میکردند تا ببینند چه کسانی اعلامیهها
را به مدرسه میآورند و این افراد را شناسایی میکردند. پس از شناسایی افراد، خانوادههایشان
را میخواستیم و آنها را نصیحت میکردیم.
در آن ایام در مدارس، دانشآموزان طرفدار گروهکها، دیوارهای مدرسه را برای
تبلیغات خودشان تقسیم کرده بودند و اغلب بین آنها درگیری و کتککاری میشد. امّا خوشبختانه
در مدرسه ما که مجتمع بزرگی بود، نمیگذاشتیم این درگیریها به وجود بیاید و اجازه
نمیدادیم دانشآموزان اعلامیه به دیوار نصب کنند یا دانشآموزان دیگر را تحریک یا
تهدید کنند. خوشبختانه من در این زمینه با کمک معاونانم موفق بودم.»
کمک به جبهههای جنگ
با شروع تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، خانم بهجت افراز که در آن زمان
مدیریت مجتمع حضرت زینب(س) را بر عهده داشت، به کار کمکرسانی به رزمندگان اسلام
در جبههها پرداخت. او در این رابطه میگوید: «پس از شروع جنگ، خانوادهها کمک به جبهه
را شروع کردند و اجناسی مانند قند و شکر و برنج و لباس و وسایل دیگر را برای جبهه میفرستادند.
از آنجا که زمستان نزدیک بود، مقدار زیادی کاموا خریدیم و به منازل فرستادیم تا مادران
دانشآموزان برای رزمندهها، لباس گرم مانند دستکش، جوراب، شال، بلوز، پلیور و غیره
ببافند. گونیگونی سیب و هویج و چیزهای دیگر رایگان به مدرسه فرستاد میشد و خانوادهها
برای جبهه مربا درست میکردند. خلاصه، مدرسه یك ستاد کمکرسانی به جبهه شده بود.
مادران دانشآموزان به مدرسه میآمدند و این کارها را انجام میدادند. علاوه بر کمکهای
غیرنقدی، پول زیادی هم فرستاده میشد.»
در اداره امور اسراء و مفقودین
خانم افراز که در سال 1362 در سفارت ایران در هندوستان مشغول به خدمت شده
بود، پس از بازگشت از هند از سال 63 در اداره امور اسراء و مفقودین به خدمت پرداخت
و از این طریق بار دیگر در خدمت جبهه و جنگ قرار گرفت. او خاطرات فراوانی از
مجاهدتها و صبوریهای خانواده شهدا، رزمندگان، اسراء و جانبازان دارد.
او طی این سالها، خالصانه به خانواده اسراء و آزادگان خدمت میکرد و از
زمانی که در این سمت به خدمت پرداخت، بیش از پیش رشادتها و دلیریهای رزمندگان
اسلام را درک کرد: «از سالهای خدمت در اداره اسرا و مفقودین از لابهلای نامههای
اسرا متوجه رشادت و شهادت این عزیزان در اردوگاههای رژیم بعث شدم و به ذهنم رسید که
اینان اسیر نیستند و لقب اسیر شایسته این قهرمانان نیست. لذا کلمه آزاده دربند و
آزادگان دربند را در مکاتبات به جای اسیر و اسرا به کار میبردم. بعداً که در سال
69 بنا بود ستادی برای امور آنان تشکیل شود نام ستاد رسیدگی به امور آزادگان در کمیسیون
حمایت از اسرا و مفقودین را پیشنهاد دادم که مورد پذیرش قرار گرفت.»
لازم به ذکر است؛ خانم بهجت افراز رئیس سابق اداره اسرا و مفقودین جمعیت هلال احمر در طول
سالهای دفاع مقدس، 23 دیماه 1397 پس از تحمل یک دوره بیماری دعوت حق را لبیک
گفت.
انتهای پیام/
ذکر روز شنبه: یا رَبِّ الْعالَمِین "ای پروردگار جهانیان"
✍ خبرنگار | مالک دستیار