سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
«رمضان به وقت آزادگی»/9

روایت یک طلبه از رمضان‌های اسارت

روایت یک طلبه از رمضان‌های اسارت
وقتی افسر بعثی ناگهانی وارد آسایشگاه می‌شد یا در خبر دار احیانا کسی صاف نمی‌ایستاد یا در مسئله کوتاه‌کردن اجباری ریش اگر ریش‌کسی بلند‌تر شده بود، برخوردهای تندی صورت می‌گرفت.

به گزارش روابط‌ عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، ایام اسارت روایتی است از انسان‌هایی که قید بندگی خدا را با هر مشقتی حفظ کردند و در برابر هرچه غیر خداست به مقام آزادگی نائل آمدند.  به بهانه ماه بندگی، پای خاطرات رمضانی آزادگان نشسته‌ایم و از «رمضان به وقت آزادگی» می‌نویسیم. گفت‌وگوی اخیر «رمضان به وقت آزادگی» را با حجت‌الاسلام علی علیدوست انجام داده‌ایم.

 

حجت‌الاسلام علی علیدوست اهل قزوین و ساکن شهر مقدس قم است. وی قبل از اعزام به جبهه، طلبه حوزه‌ علمیه بوده و در سال‌های اول جنگ تحمیلی به اسارت دشمن در می‌آید. علیدوست در زمان اسارت 20 ساله بوده است.

 

علیدوست روایت خود را از اسم مستعار خود شروع می‌کند و می‌گوید: به واسطه اتفاقاتی که رقم می‌زدیم شرایط ایجاد می‌کرد با نام دیگری مرا صدا بزنند تا عراقی‌ها هویت واقعی مرا به‌عنوان یک طلبه متوجه نشوند؛ برای همین شهرت مستعار و جدید را از زادگاهم وام گرفتم و این شد که در میان آزادگان به علی قزوینی شهرت یافتم و بعثی‌ها نیز مرا در بلندگو اردوگاه با نام علی قزوینی صدا می‌کردند.

  

این آزاده سرافراز از رفتار بعثی‌ها در ماه رمضان  گفت و تصریح کرد: مشخصا در اردوگاه ما با روزه در ماه رمضان مشکل نداشتند و حتی آن اوایل  برای ماه رمضان تغییر برنامه غذایی می‌دادند.

 

علیدوست افزود: در سال‌های اسارت، ماه رمضان در گرمای تابستان بود و برای کم کردن عطشمان هیچ امکاناتی نداشتیم؛ مشکل اصلی ما آب بود که در تانکر آهنین نگهداری می‌شد و  دست کمی از آب سماور نداشت؛ رفقا ابتکار به خرج دادند و برای خنک کردن آب حلبی‌های بزرگ خالی روغن را می‌شستند و باگونی آن را می‌بستند و زمانی که از روز بیرون بودیم در سایه قرار می‌دادند همین امر حرارت و گرمای آب را خارج ‌می‌کرد.

 

وی بیان کرد: صلیب سرخ گاهی در ماه رمضان وارد اردوگاه می‌شد اما کار خاصی انجام نمی‌داد و نقش پستچی را ایفا می‌کرد که نامه‌ای از خانواده ببرد یا بیارد.

 

این آزاده سرافراز گفت: به خاطر وضعیت بهداشت و غذا اگر بیماری پیش‌می آمد در اردوگاه اتاقی را به بهداری اختصاص داده بودند که  یک پزشک‌یار عراقی و چند آزاده ایرانی با تعداد محدودی داروی مسکن و کمک‌های اولیه آنجا را اداره می‌کردند.

 

علیدوست در باب بهانه‌جویی، تنبیه فردی و دست جمعی  برای  رعایت نکردن غدقن‌های بعثی‌ها گفت: در برهه‌ای از زمان قلم و کاغذ را ممنوع اعلام کرده‌ بودند و اگر قلم و یا تکه کاغذی پیدا می‌کردند با همگی برخورد می‌کردند.

 

وی افزود: وقتی افسر بعثی ناگهانی وارد آسایشگاه می‌شد و مثلا کسی بلند نمی‌شد یا در خبر دار احیانا کسی صاف نمی‌ایستاد یا در مسئله کوتاه‌کردن اجباری ریش اگر ریش‌کسی بلند‌تر شده بود و به هر دلیلی نرسیده  بود اصلاح کند، برخوردهای تندی صورت می‌گرفت.

 

این آزاده سرافراز به وظایف خود به‌عنوان یک طلبه در رمضان‌های دوران اسارت اشاره کرد و گفت: ما فعالیت‌های تبلیغی را به‌طور محرمانه و به دور از چشم بعثی‌ها انجام می‌دادیم و آن‌ها نیز سعی می‌کردند به نحوی این فعالیت‌ها را کشف کنند. 

 

علیدوست با نقل خاطره‌ای از تلاش‌های بعثی‌ها برای پی بردن به فعالیت‌های فرهنگی، گفت: یک روز، بعد از نماز صبح یکی از آزاده‌ها با صدای بلند دعا یا تعقیباتی را قرائت می‌کرد که همین کار از ممنوعیات بعثی‌ها بود؛ یکی از آزادگان نگهبان به آهستگی خبر داد که سرباز عراقی پشت پنجره کمین نشسته است و برای همین بعد از نماز صبح که فردی خوانده می‌شد سریع خوابیدیم؛ سرباز هرچه صبر کرد خبری از دعا و مناجات نیافت و تیرش به سنگ اصابت کرده بود و برخواست به شیشه پنجره زد.

 

وی ادامه داد: سرباز عراقی به ما گفت «چرا بعد نماز خوابیدید بلند بشوید و دعا بخوانید» و ما نیز گفتیم که »ما بعد از نماز دعا نمی‌خوانیم؛ چیزی بلد نیستیم».

علیدوست ادامه داد:  سرباز عراقی درخواست کرد تا دعای کمیل بخوانیم و و چون ما گفتیم دعای کمیل بلد نیستیم، گفت «من میخوانم و شما تکرار کنید»؛ سرباز عراقی سریع اقدام به خواندن کرد و البته برخی کلمات را جابجا می‌کرد و به نوعی حرصش را می‌خواست خالی کند و ما نیز تکرار می‌کردیم که معنی یکی از فراز‌هایش این بود: «{قسم} به آن پتویی‌که در زیر آن همه چیز‌ را پنهان کرده‌‌اید».

 

انتهای پیام/

۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
کد خبر : ۴۷۴

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید