علی علیدوست «علی قزوینی» به مناسبت هفته بسیج به بیان خاطره از بسیجی مرحوم ایرج نوروزی پرداخت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، علی علیدوست «علی قزوینی» به مناسبت هفته بسیج به بیان خاطره از بسیجی مرحوم ایرج نوروزی پرداخت که به شرح زیر است:
سال شصت سه من اتاق ۱۲ روبروی زندان بودم.
یک روز نوبت غذای من بود صبح ظرف غذا را برداشتم و رفتم تو صف غذا ایستادم تا نوبتم شد، رفتم داخل آشپزخانه شوربای عزیز را گرفتم همین که آمدم از در آشپزخانه بیام بیرون مرحوم نوروزی از سرویس بهداشتی درآمده بود و به سرعت باد به سمت آسایشگاه یک میدوید که از صبحانه عقب نیفتد.
هواسش نبود باهمان سرعت زد زیر دست چپ من و ظرف غذا برگشت روی دست راستم.
دو اتفاق ناگوار افتاد اول اینکه آش داغ بود دستم سوخت.
مصیبت دوم این که ده نفر چشم براه بودند آش برسد و آش کاملا ریخته بود من حیرون مونده بودم که جواب بچه های گروه را چه بدهم.
بچههای آشپزخانه که این صحنه را دیدند یکی طبابت کرد و گفت بشکه نفت اونجاست، دستت رو بکن داخل نفت تا تاول نزد، دستم رو تا آرنج کردم داخل نفت و یادش بخیر آقارضا آشپزکه بدادم رسید و دوباره یه ملاقه شوربا داخل ظرف ریخت و من بردم برای گروه!
ولی مرحوم نوروزی با همان سرعتی که میدوید، بدون توقف رفت و تا چند روز هم خودش را نشان نمیداد.
بعد از چند روز اتفاقی کنار زمین فوتبال باهم روبرو شدیم دیگه نمیشد فرار کند و آمد وشروع کرد به معذرت خواهی کردن، گفتم خوب ریختن آش اتفاقی بود چرا بعدش وانستادی؟
گفت دو دلیل داشت یکی که روم نشد وایسم و با شما روبرو بشوم گفتم بهتر که در بروم.
دوم این که از صبحانه عقب می افتادم و شوربا از دستم می رفت این بود که فرار را بر قرار ترجیح دادم و درفتم.
حالا که قضیه ختم بخیر شده بود کلی باهم خندیدیم وحالا سال ها است ایرج عزیز سر در نقاب خاک کشیده است وچشم براه این است که ماباخواندن حمد وسوره
وصلواتی یادش کنیم.
جهت شادی روح ایشان و همه برادران سفر کرده الفاتحه مع الصلوات