قبل از سفارش کتاب با انتشارات موسسه پیام آزادگان تماس بگیرید.
شماره تماس: 88807015
معرفی کتاب
این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، عبدالمجید رحمانیان، است. نویسنده خاطراتش را در دو بخش تدوین کرده است و در صفحات نخستین بخش اول به خاطرات دوران کودکی و در ادامه به خاطرات دوران انقلاب اسلامی و حضور در جبهههای جنگ و اسارت پرداخته است. این کتاب ضمن بیان خاطرات نویسنده، روایتگر داستان مادری است که فرزندش را پروراند و او را به دامان انقلاب اسلامی سپرد و رنجهای بسیاری را متحمل شد.
عبدالمجید رحمانیان سال 1361 در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در اردوگاههای موصل (1،2،3 و4) و نیز اردوگاه 5 (صلاحالدین) و 17 تکریت و الانبار (کمپ 8 معروف به عنبر) سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
میگفت: «روزا وقتی آفتاب همهجا پهنه، درختا را نشورید! اونموقع خورشید میزنه و قطرههای آبی که رو برگا میمونه، میجوشونه و برگا زود خشک میشن. ولی غروبا آب تا صبح رو برگا میمونه و تروتازهش میکنه. همین باعث میشه که نسیم خنکی از درختا بیرون بیاد و نیمهشب بزنه صورتتون و شادابتون کنه.»
کمی در حیاط نشستم، با امواجی از اندوه. هنوز بر آن چارپایه کوتاه آهنی، که مادر بر آن مینشست و با دستان ترکخوردهاش در لگن فلزی لباس میشست، ننشسته بودم که موج سنگینتری از اندوههای خاطرهبار، مرا در خود پیچیدند. درخت نارنج پر از بلبلانی بود که میخواندند و شادی میکردند و گنجشکها که جیکجیکشان نشان میداد که جای دنج و آرامی بهدستآوردهاند ... .