در دل تلخترین لحظات اردوگاههای عراق، سید علیاکبر ابوترابی آرامش و ایمان را به اسرا بازگرداند. خاطرات آزاده محمد موحدی معین، روایتگر لحظات شکوهمند حضور او در کنار اسرا و نقش او در حفظ عزت و وحدت آنهاست.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، استان خراسان رضوی؛ در روز چهارشنبه، ۲ آبان، بار دیگر به دیدار یکی از آزادگان سرافراز مشهدی رفتیم تا با شنیدن خاطرات او از دوران اسارت، به گوشههایی از عظمت و شجاعت این عزیزان پی ببریم. آزاده «محمد موحدی معین»، که دوستان و همرزمانش او را «تنزن» میخواندند، با تحمل ده سال اسارت در اردوگاه موصل، یکی از رکوردداران مقاومت و پایداری در اسارتگاههای رژیم بعث محسوب میشود. نام او، چونان ستارهای درخشان در کنار دیگر آزادگان سرافراز این مرز و بوم به ثبت رسیده است و خاطراتش راوی لحظات تلخ و شیرینی است که از این دهه پررنج به یادگار ماندهاند.
ده سال اسارت، خاطرات فراوانی در دل خود نهفته دارد. در روزهای ابتدایی، بعثیها از اسرا برای ساخت بلوکههای سیمانی استفاده میکردند؛ بلوکههایی که بعدها مشخص شد برای سنگرسازی در جبهههای نبرد علیه ایران به کار میروند. پس از فهمیدن این هدف شوم، اسرا به نشانه اعتراض از کار دست کشیدند و این نافرمانی، جرقهای شد بر شورشی که در دل اسرا شعلهور بود. افزایش فشارها و اعمال شکنجههای طاقتفرسا از سوی بعثیها، زمینهساز شورشهای بیشتری شد. بعثیها در واکنش به این نافرمانیها، با شلیک مستقیم به اسرا، چندین نفر را مجروح و دو نفر از ایشان را به شهادت رساندند. در این میان، مجروحان، که از حق درمان محروم بودند، با همت سایر اسرا و به روشهای ابتدایی معالجه میشدند. از جمله این صحنهها، زمانی است که با تلاشی دردناک، یک گلوله را با قاشق از بدن یکی از اسرا خارج کردند و با کمترین امکانات، پانسمانی ابتدایی بر زخم او نهادند.
ترس بعثیها از گسترش این شورشها، سبب شد مرحوم سید علیاکبر ابوترابی، معروف به سید آزادگان، به اردوگاه منتقل شود. حضور او با آن وقار و آرامش معنویاش، چون نسیمی دلنشین بر فضای پرتنش اردوگاه دمید و همه اسرا را حول خود جمع کرد. سید آزادگان نه تنها با نصایح خود، روحیهای تازه به اسرا میبخشید، بلکه به سبب شجاعت و خلوص قلبیاش، حتی در میان اسرای مدنی که باور و علاقهای به انقلاب و نظام نداشتند نیز به محبوبیتی ویژه دست یافت و تأثیرات مثبت عمیقی بر آنها گذاشت.
یکی از خاطراتی که همچنان در دل آزادگان زنده است، ورود شیخ علی تهرانی به اردوگاه برای ملاقات با سید آزادگان است. ابوترابی که نیت شوم او را دریافت، با زیرکی به بهانه بیماری از اردوگاه خارج شد. شیخ علی پس از ناکامی در ملاقات، سعی کرد برای اسرا سخنرانی کند، اما با شعارهای تند اسرا علیه خود، مجبور به ترک اردوگاه شد.
دوران اسارت با صحنههای هولناکی از شکنجه نیز همراه بود؛ از فلک کردن «علی بیات» و سوزاندن پاهایش با گازوئیل گرفته تا بیرون افتادن چشم یکی از اسرا به دلیل شدت ضربات کابل، همه و همه زخمهایی فراموشناشدنی بر پیکر خاطرات آزادگان حک کردهاند. با این حال، همان دوران سخت، لحظات دلنشینی نیز داشت؛ لحظاتی که سید آزادگان، نقش مرشد را در انجام ورزشهای باستانی ایفا میکرد و شور و نشاط خاصی به جان اسرا میبخشید.
آنچه از خاطرات آزاده سرافراز، محمد موحدی معین، به یادگار مانده است، گوشهای از عظمت و استواری آزادگانی است که در سختترین شرایط، عزت و کرامت خود را حفظ کردند و نشان دادند که برای حفظ ایمان و وطن، هرگونه رنجی را به جان میخرند. این روایتها به سان پنجرههایی به سرزمین پایداری و ایستادگیاند و ما را به یاد دلاوریهای آزادگان در دفاع از میهن و ارزشهای آن میاندازند.
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com