سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!

صدای آزادگان| از اعتراض به تحمیل فرهنگ غربی تا کمبود حقوق اولیه

صدای آزادگان| از اعتراض به تحمیل فرهنگ غربی تا کمبود حقوق اولیه
با مرور خاطرات آزادگان و با توجه به شرایطی که در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌ها حاکم بوده است، به علل متعددی برای بروز انواع اعتراضات برمی‌خوریم که در این گزارش به آن می‌پردازیم.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، با مرور خاطرات آزادگان و با توجه به شرایطی که در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌ها حاکم بوده است، به علل متعددی برای بروز انواع اعتراضات برمی‌خوریم که می‌توان بعضی از آنها را به شرح زیر دسته‌بندی کرد:


مقاومت اعتراضی در هنگام اسارت

به‌سبب انگیزش‌های قوی اعتقادی، دینی، مذهبی و عرق ملی، رزمندگان ایرانی تا آخرین لحظه ممکن، با دشمن نبرد و مقاومت اعتراضی می‌کردند و زمانی تن به اسارت می‌دادند که دیگر گریزی از آن وضعیت نداشتند. مواردی نیز مشاهده شده است که بعضی افراد با مقاومت اعتراضی حاضر به تسلیم نبوده‌اند که بعضاً منجر به شهادت آنان شده است.

اعتراض به وضعیت زندان‌ها و رفتار زندانبانان

عمده این اعتراضات در قالب شکوائیه‌های شفاهی به صلیب سرخ جهانی، که هراز چندگاه از اردوگاه‌ها بازدید می‌کردند، یا به‌صورت نادر به فرماندهان ارشد اردوگاه ‌مطرح می‌شد که غالباً مورد بی‌توجهی مقامات عراقی قرار می‌گرفت.


وضعیت بهداشتی اسیران

عراقی‌ها ازلحاظ بهداشتی، به اسرای ایرانی توجهی مسئولانه نداشتند و بسیاری از اسرای مجروح، جان خود را به‌خاطر بیماری‌های جزئی و زخم‌های واردشده از دست می‌دادند یا به‌راحتی دست و پای آنها را به‌سبب جراحتی که برداشته بود، از بدنشان جدا می‌کردند: «به اردوگاه وارد شدیم... جایی‌که در بیمارستان‌هایش دست شکسته را می‌بریدند و پای مجروح را قطع می‌کردند. کسی دغدغه معالجه اسیر را به دلش راه نمی‌داد... هنگامی‌که یک زخم ساده با سهل‌انگاری عراقی‌ها در مراقبت از آنها عفونت می‌کرد، عمیق‌تر می‌شد و... آنها با قیافه‌ای دلسوزانه! می‌گفتند راهی جز قطع عضو وجود ندارد! این قان‌قاریاست و ممکن است موجب مرگ اسیر شود.


شکنجه و آزار اسیران

شکنجه امری عادی در اردوگاه‌های اسرا بود طوری‌که هر امر کوچکی بهانه‌ای می‌شد برای شکنجه اسیران ایرانی به‌دست عراقی‌ها. یکی از موارد شکنجه در اردوگا‌ه‌های عراقی «قانون سربه‌زیری» بود؛ به‌این‌صورت که اسرای ایرانی ملزم بودند که در برابر عراقی‌ها همیشه سرشان پایین باشد و در‌صورتی‌که این قانون اطاعت نمی‌شد، شکنجه‌های سخت‌تری در انتظار آنها بود. عراقی‌ها اسیران ایرانی را به بهانه‌ای کوچک روزها در تشنگی و گرسنگی نگه می‌داشتند و پس از آن، با باتوم و کابل به شکنجه آنها می‌پرداختند طوری‌که یکی از اسیران در زیر شکنجه‌های آنها و آن هم به‌خاطر یادآوری منشور ژنو درباره اسیران جان خود را از دست داد.


وضعیت آسایشگاه‌ها

عراقی‌ها اسرای ایرانی را در بدترین جاها اسکان می‌دادند و طوری آنها را در آسایشگاه‌ها تقسیم می‌کردند که متحمل سخت‌ترین عذاب و شکنجه روحی و جسمی می‌شدند. یکی از آزادگان که در اردوگاه رمادی 10 به مدت 5 سال اسیر بوده، وضعیت رفاهی و بهداشتی را چنین تشریح می‌کند: «از حداقل امکانات رفاهی نیز برخوردار نبودیم. جای سکونت ما برای تعداد نفراتی که در آن زندگی می‌کردیم، بسیار کوچک بود. آسایشگاه ما از حمام و دستشویی برخوردار نبود. گاهی‌اوقات به‌سبب اتمام وقت آزادباش عده‌ای نمی‌توانستند یا فرصت نداشتند که به دستشویی بروند. کیفیت غذا بسیار بد بود و ازنظر کمّی نیز بسیار پایین بود. بسیاری از اسرا نمی‌توانستند به‌طور مرتب و عادی استحمام کنند و گاهی با یک تیغ ده نفر از اسرا سروصورت خودشان را اصلاح می‌کردند. داروها و دیگر امکانات بهداشتی، بسیار اندک و ابتدایی بود. طوری‌که یک روز به‌خاطر اعتراض بنده به این وضعیت نزد مأموران صلیب سرخ، ازطرف نگهبان احضار و تنبیه شدم و به‌همین‌خاطر یک روز که به بهداری مراجعه کردم تا دندان پوسیده‌ام را بکشم، بهدار دندان سالمی را هم همراه آن کشید که ریشه آن در لثه‌ام ماند و تا آخر اسارت اذیتم می‌کرد. به‌لحاظ آموزشی، آنها نه تنها کمکی به آموزش اسیران نمی‌کردند، بلکه در استفاده از حداقل امکانات آموزشی‌ای که صلیب سرخ برای اسیران ایرانی (کتاب، کاغذ و قلم) فراهم می‌کرد، نهایت سخت‌گیری ممکن را روا می‌داشتند.


اعتراض به وضعیت غذا و پوشاک و شرایط سخت و طاقت‌فرسا

روزی مسئولان عراقی برای بازدید به اردوگاه آمدند. یکی از اسرا بلند شد و به وضعیت غذا، پوشاک و کفش اسیران اعتراض کرد. بعد از آنکه مسئولان عراقی رفتند، زندانبانان به سروقت او آمدند. او را حسابی زدند، آن‌گونه که از ضربات کابل بی‌هوش شد.

نیروهای بعثی در واپسین روزهای آبان ۱۳۶۱ طرح جداسازی اسرای ارتشی از بسیجی را مطرح کردند که این طرح، با مخالفت و اعتراض اسیران روبه‌رو شد. اجتناب اسرا از اجرای طرح جداسازی، باعث بروز تنش بین آنان و بعثی‌ها شد. اسیران به مدت یک هفته، به اعتراض خود تحت حصر شدید ادامه دادند و در روز هشتم، با وجود ضعف از گرسنگی و تشنگی طاقت‌فرسا، اقدام به خروج از آسایشگاه‌ها کردند و در مقابل هشدار نگهبانان مبنی‌‌بر بازگشت به آسایشگاه‌ها، شرط بازگشت خود را آزادی ارشدها اعلام و در محوطه اردوگاه نماز جماعت اقامه کردند. در تاریخ ۸ آذر 13۶۱ اسرا علیه وحشی‌گری و درنده‌خویی بعثی‌ها شورش کردند؛ بعثی‌ها برای سرکوبی این شورش، ناچار شدند نیروهای ویژه خود را وارد عمل کنند. در این روز، اسیران ایرانی درحالی‌که قریب هشت روز در اردوگاه موصل 2 تحت حصر شدید و شکنجه بی‌آبی و بی‌غذایی ظالمانه و ضدبشری زندانبانان بعثی قرار داشتند، دست به شورش زدند که در جریان سرکوب وحشیانه این شورش ازسوی نیروهای بعثی، دو تن از اسیران بی‌دفاع، محمد سوری و امیر بامیری‌زاده، مظلومانه به شهادت رسیدند و بیش از ۳۰۰ تن دیگر مجروح شدند.


اعتراض به شکنجه‌های روحی و روانی

اجبار اسیران ایرانی به تماشای فیلم‌های مبتذل و شنیدن موسیقی پخش‌شده در ساعت‌های متمادی در شبانه‌روز، یکی دیگر از روش‌های شکنجه عراقی‌ها بود و اگر کسی در حین پخش این‌گونه فیلم‌ها سرش را پایین می‌انداخت یا از نگاه کردن به فیلم خودداری می‌کرد، مورد شکنجه و اذیت سربازان عراقی قرارمی‌گرفت . واکنش اعتراضی اسیران، به این اقدامات گاهی منفی بود؛ یعنی برخلاف ضرب‌وشتم به تماشای فیلم رغبتی نشان نمی‌دادند و خودشان را به کارهای دیگر ازجمله گفت‌وگو با یکدیگر سرگرم می‌کردند یا به همهمه می‌پرداختند به‌گونه‌ای‌که خشم عراقی‌ها برانگیخته می‌شد و آنها مجبور می‌شدند با ضرب‌وشتم اسیران به کارشان خاتمه بدهند. در بعضی مواقع اسیران به اعتراض پنهان دست می‌زدند که غالباً از نوع آسیب زدن به دستگاه‌ها بود؛ مثلاً ریختن آب درون تلویزیون و یا وارد کردن سوزن به سیم‌های بلندگو و ایجاد اتصال و مختل کردن عملکرد آن. در مواردی هم اعتراضات با سر دادن شعار و به پا کردن سروصدا و برهم‌زدن فضا بوده است... سربازها وقتی می‌دیدند بچه‌ها به‌جای تماشای فیلم چهارپایه فلزی و دستگاه ویدئو را نگاه می‌کنند، افتادند به جان اسیران و عده‌ای را برای شکنجه اختصاصی‌تر انتخاب کردند... چندبار که این مسئله تکرار شد، عراقی‌ها از صرافت نمایش دادن فیلم افتادند.

یکی از روش‌های شکنجه روانی، که زندانبانان برای تحقیر اسیران به‌کار می‌گرفتند، این بود که اسیران را وادار می‌کردند هنگام صف کشیدن هنگام آمار و... به حالت سجده دربیایند که این وضعیت برایشان خیلی سنگین بود. بعضی از اسیران برای اعتراض به این وضعیت از فرمان عراقی‌ها تبعیت نمی‌کردند و با زندانبانان مقابله اعتراض‌آمیز می‌کردند.


اعتراض به تبلیغات دروغین

قبل از اینکه خبرنگاران به اردوگاه عنبر بیایند و به نفع رژیم صدام تبلیغات کنند، اسیران در جریان قرار گرفته بودند. آن‌روز چهارم بهمن 1362 به محض اینکه خبرنگاران از بیرون مشاهده شدند، قرار این شد که اگر به قاطع 2 آمدند، همه به اعتراض به‌سمت آسایشگاه‌ها بروند... به محض اینکه خبرنگاران وارد شدند، اسیران به‌طرف آسایشگاه‌ها هجوم بردند. عراقی‌ها، ابتدا با اصرار و سپس تهدید، از اسیران خواستند که از آسایشگاه بیرون بیایند که البته اسیران معترض به خواسته آنها توجهی نکردند. به‌ناچار عراقی‌ها از قسمت‌های دیگر اردوگاه تعداد اندکی از اسیران را که به هر دلیلی با عراقی‌ها همکاری می‌کردند جمع کردند و آنها برخلاف میل اکثریت اسیران به رقص و پایکوبی پرداختند و در واکنش به این اقدام سایر اسیران، به‌اعتراض به خبرنگاران و سربازان و حتی معاون فرمانده عراقی که در داخل بود حمله‌ور شدند و به تخریب تجهیزات و خودرو خبرنگاران پرداختند، ولی به کسی آسیبی نرساندند. این عمل اسیران باعث شد تا فرمانده با کلت چند شلیک هوایی کرد و اسیران سراسیمه، به‌سمت آسایشگاه‌ها بازگشتند، سربازان عراقی نیز با بیرون رفتن از اردوگاه، خط آتش تشکیل دادند و به داخل اردوگاه شلیک کردند. در جریان این درگیری، چشم راست یکی از اسیران بر اثر اصابت گلوله مجروح شد. بعد از این ماجرا درِ آسایشگاه‌ها را بستند و تمام خوراکی‌ها را از دسترس خارج کردند و تهدید کردند که تا یک ماه از غذا خبری نیست که در اعتراض به این اقدام، خواهران اسیر هم برای حمایت از برادران دست به اعتصاب غذا زدند و همه اردوگاه نیز در اعتصاب قرار گرفت. کار به جایی رسید که عراقی‌ها برای شکسته شدن اعتصاب در اردوگاه التماس می‌کردند و نهایتاً وادار به تسلیم شدند.

در یکی از روزها، خبرنگار خارجی، که اتفاقاً حجاب مناسبی هم نداشت، برای فیلمبرداری وارد اردوگاه شد. اسرا برای اعلام اعتراض خود فریاد الله‌اکبر سر دادند و دمپایی‌های خود را به‌طرف نیروهای بعثی پرتاب کردند. به دنبال این حرکتمان، 5 روز تنبیه شدیم و به ما آب و غذا ندادند. 50 نفرمان را از اردوگاه رمادی به اردوگاه موصل انتقال دادند .عراقی‌ها از این موضوع واقعاً نگران بودند که چرا جمهوری اسلامی از اسرای آنها به قول خودشان استفاده تبلیغاتی می‌کند؛ مثلاً آنها را به نماز جمعه می‌آورد تا آزادانه در میان مردم باشند و یا کارهای دیگر؛ لذا قصد داشتند به شکلی به این مسئله پاسخ بدهند. برای این منظور، اردوگاهی در رمادی 2 تشکیل دادند که بچّه‌ها به آن می‌گفتند بین‌القفصین. این اردوگاه تشکیل شده بود از بچّه‌های زیر هجده سال. معاون فرمانده عراقی اردوگاه اعلام کرد شما باید برای یک رژه آماده شوید؛ سپس سؤال کرد: آیا بلدید رژه بروید؟ بچّه‌ها که از نقشه عراقی‌ها باخبر بودند، همه با هم گفتند: ما نیروهای مردمی هستیم و از این چیزها بلد نیستیم. معاون اردوگاه گفت: ما به شما آموزش می‌دهیم. از آن روز به مدت بیش از یک ماه، شرایط سختی بر اردوگاه حاکم شد. هر روز صبح آموزش به چپ‌چپ و به راست‌راست- که در عربی به اِلی الیمین دور و الی الیسار دور می‌گویند- و دیگر چیزهای لازم به‌اصطلاح آموزش داده می‌شد. افسر به عربی دستور می‌داد به راست راست، اما اسیران برای اینکه اخلالی در کار به‌وجود بیاورند عدّه‌ای به چپ می‌رفتند و عدّه‌ای به راست و بقیه عقب‌گرد می‌کردند. خلاصه چند مرتبه این جریان تکرار شد و بچّه‌ها هربار بدتر عمل کردند. بالأخره عراقی‌ها متوجه شدند که اسرا عمداً این کار را می‌کنند؛ لذا هرکسی اشتباه می‌کرد، با شلّاق او را می‌زدند. ولی بچّه‌ها زیر بار نمی‌رفتند. در نهایت پس از آن چند ده روز ملال‌آور و دشوار، فرمانده عراقی اردوگاه اعلام کرد که فردا افسری عالی‌رتبه برای سان به اردوگاه می‌آید و در‌صورتی‌که کارتان را خوب انجام دهید، مورد تشویق قرار می‌گیرید. اسیران که می‌دانستند در صورت تأیید آموزش، به احتمال زیاد بایستی رژه‌ای در بغداد انجام دهند، تصمیم گرفتند که اوضاع را نابسامان جلوه دهند. فردای آن روز، افسر عالی‌رتبه آمد، اسیران را در صفوفی منظم آرایش دادند و به فرمان آن افسر، رژه آزمایشی آغاز شد. زمین اردوگاه کاملاً خاکی بود. اسیران در کمال بی‌نظمی ممکن، قدم‌رویی را به بدترین شکل ممکن در مقابل افسر عراقی به نمایش گذاشتند. بچّه‌ها مانند اسب‌سوارانی که در میدان تاخت‌وتاز کنند، فضای اردوگاه را پر از گرد و غبار کردند؛ به‌طوری‌که افسر عراقی دهان و بینی خود را گرفته و به کناری پناه برده بود. بچّه‌ها با حرکاتی ناموزون، پا بر زمین می کوبیدند و همگی از این صحنه، به خنده افتاده بودند. بعد از اینکه افسر عراقی کاملاً ناامید شد، دستور داد بچّه‌ها را با کتک روانه اتاق‌ها کردند. در این زمان، اسیران که از این همه ظلم و اذیت به خشم آمده بودند با ندای الله‌اکبر، اعتراض خود را نشان دادند و از همان روز، دست به اعتصاب غذا زدند و سرانجام پس از مقاومتی صبورانه و تحمل شکنجه‌های دردناک و خطرناک، موفق شدند به مدت چندین ماه ابتکار عمل در اردوگاه را در دست داشته باشند و عراقی‌ها را از صرافت انجام چنین اقداماتی منصرف نمایند.

در ایامی که در اسارت عراقی ها بودیم، هرازگاهی افرادی را در کسوت روحانی به اردوگاه‌ها می‌آوردند تا شاید بتوانند با استفاده از سخنرانی‌های آنان، خللی هرچند ناچیز در اعتقادات اسرا ایجاد کنند. این‌بار نیز عراقی‌ها دو نفر روحانی‌نما را همراه خود به آسایشگاه آوردند و آنها هم یکی پس از دیگری شروع به صحبت کردند. صحبت‌ها همان چیزهایی بود که همیشه می‌گفتند و ما تقریباً همه را از حفظ شده بودیم: مثلاً شما گمراه شده‌اید، شما از دین خارج شده‌اید و... سخنرانی‌هایشان که به پایان رسید، گفتند: حالا اگر سؤالی دارید بپرسید تا پاسخ بدهیم. یکی از اسرا بلند شد و گفت: یک سؤال شرعی دارم. حکم دزدی که وارد خانه‌ای می‌شود چیست؟ پاسخ دادند: کمترین کیفر قطع انگشتان یا دست اوست. برادر اسیرمان گفت: ما هم برای مجازات دزدی که وارد خانه ما شده است، می‌جنگیم و این نه تنها بی‌دینی نیست، بلکه مطابق شرع است! در این موقع بود که تازه افسران بعثی توجیه سیاسی متوجه مطلب شدند، اما دیگر دیر شده بود. آنها به‌سرعت دو روحانی‌نمای عراقی را از اردوگاه با خفت و خواری بیرون بردند.


اعتراض به ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم و آیین‌های دینی و مذهبی

اولین محرم اسارت در آبان 1359 در اردوگاه رمادی 1، اسیران اقدام به برپایی مراسم عزاداری کردند. با بالا گرفتن شور عزاداری، زندانبانان عراقی متوجه شدند و اخطار دادند نباید به عزاداری ادامه دهید در غیر این‌صورت، به‌شدت با شما برخورد می‌کنیم. اسیران در اعتراض به آنها گفتند که وفق قوانین بین‌المللی، اسیر در چهارچوب اعتقادات مذهبی اجازه برپایی مراسم دارد، ولی عراقی‌ها این مسئله را نپذیرفتند و گفتند اینجا کسی حق ندارد کار جمعی انجام دهد و این کارها مجاز نیست و متعاقب آن، زندانبانان به دستور فرمانده عراقی اردوگاه با ضرب‌وشتم و توهین، اسیران را مورد شکنجه قرار دادند.

برگزاری هرگونه مراسم مذهبی ممنوع بود. محرم 1361 در اردوگاه عنبر، عراقی‌ها اخطار داده بودند در صورت برگزاری مراسم عزاداری، با شدت برخورد خواهند کرد. محرم فرا رسید و اسیران هر شب بسیار آرام و مخفیانه عزاداری می‌کردند و در واقع به وظیفه خود، که همانا برپایی مراسم عزاداری بود، اقدام کردند. تا اینکه شب تاسوعا، صدای زمزمه حسین حسین از یکی از آسایشگاه‌ها بلندتر شنیده شد. در آن شب، بعثی‌ها با کابل و باتوم و... به جان اسرا افتاده بودند. خواهران آزاده‌ نیز هم‌زمان شروع به نوحه‌سرایی کردند. پس از اینکه عراقی‌ها ددمنشانه و به‌شدت به ضرب‌وشتم اسیران، مخصوصاً اسیران مجروح و معلول، در انظار دیگر اسیران پرداختند، صبر دیگر اسیران لبریز شد و در اقدامی ناگهانی و اعتراضی با فریادهای بلند الله‌اکبر و یاحسین شروع به تکان دادن میله‌های زندان اقدام کردند. این عمل در روزهای بعد با واکنش شدید زندانبانان روبه‌رو شد.
آن روز، به‌هرصورت که بود گذشت، تا اینکه شب عاشورا فرا رسید. در آن شب، مجدداً پنجاه سرباز عراقی به داخل آسایشگاه هجوم آوردند و آن‌قدر برادران را کتک زدند که دیگر بچه‌ها قادر نبودند نماز را ایستاده اقامه کنند. کینه آنها نسبت به اسرای ایرانی به‌قدری بود که بعضی از سربازان بعثی گوش‌های عزیزان را با دندان می‌جویدند. بچه‌ها هم در واکنش به این اعمال، بعد از مراسم اعتصاب کردند و هیچ‌کس از آسایشگاه بیرون نرفت.

یک شب تصمیم گرفتیم هم‌زمان با دیگر آسایشگاه‌ها نماز را به جماعت بخوانیم... بعد از آمارگیری شب، هر آسایشگاه یک مؤذن، یک امام جماعت و دو نفر نگهبان تعیین کردند و صف‌های منظم نماز جماعت هم‌زمان در همه آسایشگاه‌ها تشکیل شد. معمولاً این موقع از شب، سروصدای زیادی در اردوگاه ایجاد می‌شد. به‌همین‌علت سکوت آن شب عراقی‌ها را متعجب کرده بود و آنها برای سر درآوردن از این موضوع، یک نفر نگهبان را به بالا و نگهبان دیگری را به پایین فرستادند. نگهبانانی که ازطرف ما تعیین شده بودند، خبر ورود عراقی‌ها را به ما دادند. ولی بدون هیچ التفات و توجهی، نماز را ادامه دادیم. در رکعت آخر نماز بودیم که عراقی‌ها به ما حمله کردند و با کابل و چوب تا می‌توانستند بچه‌ها را کتک زدند.


اعتراض به حضور مخالفین نظام و جاسوسان

در 1361، یک روز گروهی 9 نفره شامل شش مرد و سه زن از مخالفان جمهوری اسلامی با هماهنگی مسئولان عراقی و با هدف تأثیرگذاری بر اسیران جوان و نوجوان به اردوگاه آمدند. حدود پنجاه نفر از اسیران کم‌سن‌وسال را در سالنی در مقر فرمانده اردوگاه جمع کردند. در مجموع هرکدام که صحبت می‌کردند، جنبه‌هایی از موضوعات را مطرح و سعی می‌کردند با برانگیختن احساسات و عواطف اسیران به تأثیرگذاری حرف‌هایشان عمق بیشتری ببخشند... در نهایت، تعدادی از اسیران نوجوان و جوان ضمن اعتراض به حضور آنان در خاک دشمن، به ادعاهای آنها پاسخ دادند. یکی از اسیران گفت شما چند ساعت خودتان را خسته کرده‌اید. اگر چهل ساعت دیگر هم صحبت کنید، ما دست از یاری امام خمینی نخواهیم کشید. با شنیدن نام امام، همه اسیران حاضر در سالن در مقابل چشمان مخالفان و عراقی‌ها معترضانه به حضور آنها با صدای بلند صلوات فرستادند که مخالفین به این نتیجه رسیدند که حضورشان دیگر فایده‌ای ندارد و مغبونانه اردوگاه را ترک کردند؛ گرچه همه اسیران حاضر در آن جلسه شب‌هنگام به‌شدت مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند.

در برخورد با جاسوسان همواره قرار بر تحمل، مدارا و نصیحت آنان بود که دست از این عمل خائنانه بردارند، ولی تحمل بعضی از این اشخاص، به‌سبب پیشینه و خیانت‌هایی که مرتکب می‌شدند بسیار دشوار بود. یکی از این افراد، که سال‌ها به عمل خائنانه خود آن هم بی‌پروا و وقیحانه ادامه داده بود، گذارش به اردوگاه موصل 1 افتاد. وقتی او پس از نصایح دلسوزانه و اخطارهای جدی دست از این عمل بدش برنداشت، به‌وسیله‌ چند تن از اسیران باغیرتی که طاقتشان طاق شده بود به‌شدت مورد حمله و ضرب‌وشتم قرار گرفت؛ به‌حدی‌که عراقی‌ها مجبور شدند او را به بیمارستان موصل انتقال دهند.

انتهای پیام/

برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com

  • گیف اینستاگرامگیف تلگرامگیف آپارت  
۱۶ مهر ۱۴۰۳
کد خبر : ۹,۷۹۱

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید