این خبر ناگوار، کل اردوگاه را تحت تاثیر قرار داد. غمی عمیق بر چهره و روح و روان همه اسرا سایه افکند. اکثر بچهها در گروههای 4 و 5 نفره و یا به صورت انفرادی در گوشههایی از اردوگاه به حالت کز کرده نشسته بودند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، هر چه از دوران اسارت و از خودگذشتگی بزرگمردان حماسهساز بگوییم کم گفتیم و جالب این است هر بار به سراغشان میرویم حرفهای ناگفتهی زیادی دارند که بازگو کردن آن برای نسلهای آینده هزاران درس است.
آزاده و یادگار هشت سال دفاع مقدس «داود
حسین پور» در تاریخ 31 تیرماه 1367 به اسارت رژیم متجاوز بعث عراق درآمد.
وی مدت دوسال را در پادگان «صلاح الدین تکریت» معروف به «اردوگاه5» به سر
برد.
روابط عمومی مجمع هیئتهای آزادگان استان تهران در سالروز رحلت جانگذار بنیان گذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) با آزاده سرافراز «داود حسینپور» گفتگویی داشته است که مختصر آن در پی آمده است.
نحوه اطلاعرسانی خبر رحلت امام در اسارت
در دوران اسارت، دسترسی به رادیو و تلویزیون وجود نداشت و تنها منبع اطلاعرسانی ما روزنامهها بود که به زبان عربی چاپ میشدند. تعدادی از دوستان که به زبان عربی مسلط بودند و یا میتوانستند برای ما ترجمه کنند اخبار را به اطلاع ما میرساندند. چند روزی بود که در روزنامهها خبر بستری شدن و تحت مداوا بودن حضرت امام درج میشد.
در روز حادثه، خبری از روزنامهها نشد. یکی از نگهبانان ارشد عراقی، اسرا را در قسمتی از اردوگاه جمع کرد. این کار معمولاً برای ارائه گزارش، خبر یا صحبت با اسرا انجام میشد و در آنجا رسم بود. آن روز نیز پس از چند دقیقه صحبت بین خود، خبر رحلت حضرت امام را به صورت شفاهی و با صدای بلند اعلام کردند. یکی از دوستان که به زبان عربی مسلط بود خبر را برای ما ترجمه کرد. متاسفانه، خبر رحلت امام (ره) غمانگیزترین خبری بود که در دوران اسارت به گوش ما رسید و در 14 خرداد 1368 قلبمان را جریحهدار کرد.
واکنش اسرا به خبر رحلت امام
این خبر ناگوار، کل اردوگاه را تحت تاثیر قرار داد. غمی عمیق بر چهره و روح و روان همه اسرا سایه افکند. اکثر بچهها در گروههای 4 و 5 نفره و یا به صورت انفرادی در گوشههایی از اردوگاه به حالت کز کرده نشسته بودند. چون هیچ کاری از دستمان برنمیآمد.
هنگامی که خبر رحلت حضرت امام را اعلام کردند، دستور اکید بر ممنوعیت هرگونه عزاداری و برگزاری مراسم یادبود صادر شد. تهدیدهای همیشگی و خاص خودشان را نیز تکرار کردند، اما غم و اندوه در چهره و حتی روح و روان بچهها کاملاً مشهود بود و تاثیر منفی عمیقی بر آنها گذاشته بود.
بعد از گذشت بیش از 35 سال از آن دوران اکنون که آن روز تلخ را به یاد میآورم و برای شما تعریف میکنم، حس میکنم در آن موقعیت قرار دارم. با وجود اینکه بسیاری از خاطرات را فراموش کردهایم، اما خبر رحلت امام چیزی نیست که از ذهن ما پاک شود.
حضرت امام خمینی (ره) رهبر و مقتدای ایران و جهان اسلام بودند و حتی بسیاری از عراقیها نیز به ایشان اعتقاد داشتند و برای ایشان احترام قائل بودند.
عکس العمل مسئولین و نگهبانان عراقی نسبت به خبر رحلت امام (ره)
در آن لحظات اول چیز خاصی مشاهده نمی شد و
اسراء هم در حالتی نبودند که بخواهند به رفتار آنها دقت کنند و ببینند. به
مرور زمان، ساعت ها و روز ها می گذشت و نگهبان ها تغییر می کردند و تعدادی
از نگهبان هایشان که سرباز بوده و از بعثیون عراق نبودند و جزء شیعیان
بودند، می آمدند و ابراز تاُسف می کردند. آنها هم ناراحت بودند و با ما
همدردی می کردند و همیشه هم اعلام می کردند که شخصیت بزرگی را از دست دادیم
و خودشان را جزء جهان اسلام حساب می کردند.
آن تعدادی که جزء بعثی ها بودند هم
تکلیفشان مشخص بود و زاویه دیدشان نسبت به ما ایرانی ها، سیاست ایران و
رهبر ایران کاملا متفاوت و مشخص بود. همیشه مخالف ما بودند و برخوردشان به
این شکل بود.
خاطره ای از امام (ره)
اولین بار در سال ۵۷ در سن حدوداُ یازده سالگی به همراه خانواده برای زیارت به شهر مقدس قم رفته بودیم که حضرت امام(ره) را در آن جا دیدیم. آن زمان امام (ره) در قم ساکن بودند و روزی ۲ یا ۳ بار به بالکن می آمدند و به احساسات مردم پاسخ می دادند و آن صحنه اولین دیدار من با امام (ره) بود و همیشه در ذهنم خواهد ماند و آن را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
متاسفانه نتوانستیم حضرت امام را بعد از آزادی از اسارت ببینیم. بعد از آزادی به جماران آمدیم صندلی خالی ایشان را دیدیم با آن دسته گلی که روی صندلی خالی گذاشته شده بود....
سخن و مطلب پایانی
خواهش بنده از جوانان این است که اگر فرصت می کنند کتاب خاطرات این عزیزان را بخصوص کتابهایی که دوستان از خاطرات پدر معنوی اسراء مرحوم حاج آقا ابوترابی به چاپ رساندند مطالعه کنند و بدانند که زمانی جوانان این مملکت در مرزها جنگیدند و در اسارت سختیها کشیدند که کسی به این آب و خاک دست درازی نکند.
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com