به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، در واپسین ساعات غمرنگ شبانگاه 14 خرداد 68 بلند آفتاب دین
در سیال ارغوانی شفق ابدیت به خاموشی گرایید و روح خدا چونان پرنده ای
سبکبال از آشیان خاک به اوج افلاک پر کشید و به ملکوت اعلی پیوست رضوان
الله تعالی علیه.
با غروب وجود او، گویی طبیعت را حال و هوایی دیگر فرا گرفت، زمان در
معبر پرشتاب خود درنگ کرد، چهره آسمان را غباری از اندوه پوشانید. زمین در
سوگش به ماتم نشست و ابر و گل و نسیم در عزای او گریستند.
آیا به واقع می توان در ظرف محدود کلمات و به یاری قلم که در بیان رمز
و رازهای جان، ناتوان و نارساست، از چگونگی «مرگ خورشید» و وصف الحال
مشتاقی و مهجوری او آن چنان که شرر در خرمن امید عاشقانش زده است گزارشی
به دست داد؟» و «زین آتش نهفته که در سینه من است» (1). بی خبران از سوز هجرانش را خبردار کرد؟
بی گمان:
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی (2)
و به گفته آن عارف دردآگاه شوریده دل، درباره این رخداد جانسوز و توصیف آفتاب یا:
«شمس جان» کو خارج آمد از اثیر
نبودش در ذهن و در خاطر نظیر
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
وصف آن یاری که او را یار نیست
این نفس جان دامنم برتافته ست
بوی پیراهان یوسف یافته ست (3)
و ناگزیر در این سوگنامه نیز با اذعان به نارسایی قلم و ناتوانی زبان:
از برای حق صحبت سالها
باز گوییم شمه ای زان حالها (4)
وقتی سایه روشنی از احساسات و علائق نسلی از بند رسته را نسبت به مرشد و
مرادی بزرگ به رشته تحریر کشیم که به رهبری او، فراز و نشیبهای دوران
پرماجرای سی ساله اخیر را پس پشت نهاده است و به دم گرم مسیحائیش جانی تازه
یافته و زمینه ساز انقلاب شکوهمند اسلامیان گشته است.
او به منزله «آفتاب» حیات بخشی بود که در سیاه ترین روزگار ستمگری
طاغوتیان و دوران خفقان بار حکومت ستمشاهی، بر قلبهای افسرده محرومان نور
امید پاشید و آنان را به پیکار با تاریکیها برانگیخت تا جامعه شرق و غرب
زده ما را از ظلمت به سوی نور، و از «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان
هایل» (5) به سواحل امن و جمع سبکباران آزاده هدایت کرد.
سراسر زندگی و لحظه لحظه از عمر پربرکت او در راه تحقق آرمانهای والای اسلامی و اجرای قوانین الهی و مبارزه با ظلم و ظالم گذشت.
او پیشرو بیداگران اقالیم قبله و شاخص ترین چهره تاریخ پس از انبیا و
معصومان (ع)، بت شکن تاریخ، تندیس استقامت و صبر، مظهر صلابت و سازش
ناپذیری با دشمنان خدا و خصم مستکبران جهانخوار بود.
او ایمان و فرزانگی جدش خاتم پیامبران (ص) و استواری و شجاعت و سخت
کوشی پدرش پیشوای پرهیزکاران (ع) را به همراه داشت. دلش مالامال از عشق
حق و سرش آکنده از شور عدالتخواهی و فضیلت جویی بود.
او به گونه آتشفشانی گدازان بود که از کانون جوشان حوزه ها و از بستر
خروشان توده های عدالتخواه برآمد و چونان صخره ای عظیم بر سر بدخواهان
فضیلت و آنان که به واسطه جمود فکری و تحجر ذهنی همیشه سد راه ترقی اسلام
بوده اند و در طول تاریخ آن، در لباس شریح قاضیها و مفتیان همکاسه طاغوتها،
آب به آسیای دشمنان دین ریخته اند، فرود آمد، و در 22 بهمن ماه 57 به یاری
مردم قهرمان ایران کاخ پوشالی دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی را درهم
کوبید.
او با سالوس فروشان و روحانی نماهای ریاکار (6) و همچنین با شیطان بزرگ و چپاولگران بی فرهنگ و ضد بشر شرق ملحد و غرب فاسد و هم آخورهای اسرائیل جنایتکار (7)
مبارزه ای بی امان کرد و در این رهگذر سد قدرت ابرقدرتها را شکست و جامعه
اسلامی را به هویت اصلی و به خویشتن خویشش بازگرداند و مآلا با اعمال سیاست
نه شرقی، نه غربی، بل اسلامی، بندهای بردگی و رعب و ترس از استعمارگران
جهانخوار را از دست و پا و اندیشه مردم مظلوم خود باز کرد و به استقلالشان
رسانید.
او قرآن این منشور آسمانی و راهنامه جاوید بهروزی انسان را از فضای
مقبره ها و گورستانها و مجالس ترحیم، به صحنه اجتماع و زندگی آورد و امت
اسلام را به چنگ در زدن به این دستاویز محکم الهی فراخواند و به عملی کردن
این فرمان پیامبر بزرگ (ص) که فرموده است: «علیکم بالقرآن فاتخذوه اماما و
قائدا» (8) تحریض کرد.
او به مردان جامعه ما اعتماد به نفس و شجاعت بخشید و زنان مسلمان
ایرانی را از منجلاب فسادی که مزدوران بیگانه به دست خاندان فاسد پهلوی
برای تباهی شان فراهم کرده بودند نجات داد و با برقراری حجاب، عفت و پاکی
را برایشان تأمین کرد و با شرکت دادن آنان در صحنه های زندگی فرهنگی،
نظامی، اقتصادی، حقوق طبیعی و انسانیشان را تأمین کرد و به پیکر جامعه
حیاتی تازه بخشید.
تحمل زندانها، تبعیدها، دربدریها و زخم زبان شنیدنهای او از خناسان
زمان و اندر بلاهای سخت بودنش که منجر به «فر و بزرگمردی و سالاری» او شد،
قصه ای پر غصه و مبارزات خستگی ناپذیر او از حقوق مستضعفان و اعتماد و
اتکای دائمی اش به الطاف حق و کوشش در تأمین رضای خداوند و پیروی از
پیشوایان راستین دین، قولی است که جملگی برآنند.
برجسته ترین ابعاد روح متعالی او، اخلاص و ایمان راسخ به پاکیها و بی
اعتنایی به زخارف فریبای دنیا بود و بدین دلیل قدرتهای مادی و ظاهری را
همواره تحقیر می کرد و تکیه کلام همیشگی اش این حدیث نبوی: «حب الدنیا رأس
کل خطیئة» (9) بود، همچنان که در وصیت نامه آموزنده و راهگشایش خطاب به مسؤولان جامعه بعد از خود این گونه سفارش کرده است:
«...وصیت این جانب به رهبر و شورای رهبری در این عصر که عصر تهاجم
ابرقدرتها و وابستگان به آنها در داخل و خارج کشور جمهوری اسلامی و در
حقیقت به اسلام است، آن است که خود را وقف خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی و
محرومان و مستضعفان نمایند و گمان نکنند که رهبری فی نفسه برای آنان تحفه
ای است و مقام والایی. بلکه وظیفه سنگین و خطرناکی است که لغزش در آن اگر
خدای نخواسته با هوای نفس باشد ننگ ابدی در این دنیا و آتش غضب خدای قهار
را در جهان دیگر در پی دارد» (10).
او در وفاداری و ثبات قدم در رعایت دقیق فرمانهای الهی و امانتداری،
مصداق و مثل اعلای این آیه مبارکه بود که: «من المؤمنین رجال صدقوا ما
عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ...» (11).
و به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای رهبر عظیم الشأنمان، او قوت ایمان
را با عمل صالح، و اراده ای پولادین را با همت بلند، و شجاعت اخلاقی را با
حزم و حکمت، و صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، و صفای معنوی و روحانی
را با هوشمندی و کیاست و تقوی و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت
رهبری را با رقت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در
قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را
باهم داشت، و الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتی دست نیافتنی و جایگاه والای
انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیرگونه بود.
او رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همه
مستضعفان جهان و بخصوص مسلمانان بود. او عبد صالح و بنده خاضع خدا و
نیایشگر گریان نیمه شبها و روح بزرگ زمان ما و الگوی کامل یک مسلمان بود» .
(12)
او در عین حال که مظهر صلابت و استقامت بود و اراده ای به توانمندی یک
سردار شجاع نظامی داشت و در مقام فرماندهی کل قوا همواره چونان بنیانی
مرصوص در برابر دشمنان خدا پای می فشرد و به سرکوبیشان فرمان می راند،
احساس و عاطفه ای به رقت یک عارف داشت و دلش بمانند عاشقی پاک باخته، آکنده
از شور و شوق و عشق به حقیقت بود. این احساس شورانگیز او را از غزل
عارفانه و زیبای ذیل که در آن ضمن بیان مهجوری و شرح آرزومندی خود سروده
لسان الغیب وار راز گشاییها فرموده است، می توان بخوبی دریافت:
آید آن روز که خاک در کویش باشم
ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
ساغر روح فزا از کف لطفش گیرم
غافل از هر دو جهان بسته مویش باشم
سر نهم بر قدمش بوسه زنان تا دم مرگ
مست تا صبح قیامت ز سبویش باشم
همچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمر
محو، چون می زده در روی نکویش باشم
رسد آن روز که در محفل رندان سرمست
رازدار همه اسرار مگویش باشم
یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر
همچو یعقوب دل آشفته بویش باشم (13)
استقبال بی نظیر تاریخی که در بدو ورود او به خاک وطن در دوازدهم بهمن
ماه 57 از طرف میلیونها انسان مشتاق بی قرار به عمل آمد و سیل میلیونی امت
عزادار سوگوار که همراه با طوفانی از ضجه و ناله و اشک در وداع با پیکر
پاکش در مصلای بزرگ تهران و در مراسم تشییع و تدفین آن بزرگمرد در شانزدهم
خرداد برپا شد، خود نشانه ای است از نفوذ کلمه، محبوبیت بی همال، و خصال
شایسته او. و بر حق و جاودانه بودن مکتبی که به عشق آن زیست و برای سربلندی
و گسترش آن مبارزه کرد و با عشق آن جان سپرد.
هر چند او را با صفات و القابی چون: بت شکن تاریخ، ابراهیم زمان، امید
مستضعفان، قلب تپنده محرومان، ناخدای کشتی نجات مظلومان، طلایه دار لشکر
صالحان، پرچمدار مکتب قرآن، قهرمان قرن، مرد قرن، معمار انقلاب، روح خدا،
پیر عرفان، پیر جماران، طلوع بیداری و ده ها واژه ستایش آمیز دیگر ستوده
اند و اینها خود گوشه هایی است از «آنچه خوبان همه دارند و او بتنهایی
داشت » و با این که در واقع حق بیان مطلب را در توصیف او :
یک دهان باید به پهنای فلک
تا بگوید وصف آن رشک ملک» (14)
اما شاید زبان حال و شرح احساس و دلدادگی نسل انقلابی امروز را نسبت به
آن عزیز بتوان همنوا با خواجه شیراز حافظ در این غزل زیبای پر رمز و رازش
اظهار داشت و درباره او چنین گفت و سرود که:
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار حال ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کانچنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد (15)
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
یادداشتها و مآخذ:
1و2 رک: دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، به اهتمام: محمد
قزوینی و دکتر قاسم غنی، چاپ تهران (بی تا)، از انتشارات زوار، صفحات 60 و
.306
3 و 4 رک: مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، به اهتمام و تصحیح
رینولد الین نیکلسون، چاپ سوم، تهران 1353، از انتشارات امیر کبیر، ص .7
5 شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
رک: دیوان حافظ همان ص .2
6 و 7 رک: وصیت نامه امام خمینی قدس سره، بخش پیشگفتار، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، .1368
8و9 رک: نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سیزدهم، تهران، 1360، از انتشارات جاویدان، صفحات 419 و .283
10 رک: وصیت نامه امام همان از بند ده «ز» .
11 سوره احزاب، آیه .23
12 رک: اولین پیام آیت الله سید علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، مورخ پنجشنبه 18/3/68 روزنامه خراسان، شماره 11546، ص .7
13 رک: سبوی عشق، غزلهای عارفانه حضرت امام خمینی قدس الله سره، چاپ
تهران (بی تا) انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش) ص 10 و .11
14 رک: مثنوی معنوی همان ص .917
15 دیوان حافظ همان ص .106