نیمه خرداد ایام سالگرد ارتحال سید آزادگان حاج آقای ابوترابیفرد است. یادی کنیم از این انسان وفادار به عهد و پیمان خویش با مولا و مراد خود ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، علی علیدوست (قزوینی): نیمه
خرداد ایام سالگرد ارتحال سید آزادگان حاج آقای ابوترابی است. یادی کنیم
از این انسان وفادار به عهد و پیمان خویش با مولا و مراد خود ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء که فرمودند: «در آغاز طلبگی به حرم مطهر
حضرت مشرف شدم و پس از زیارت در حرم مطهر عرض کردم یا امام رضا، ما در اینجا
تعهد می دهیم که زندگی خودمان را وقف شما کنیم و در مقابل از شما یک
خواسته داریم و آن این که در سختی ها و تنگناهای زندگی دست ما را بگیری و
رها نکنی.»
او این عهد و پیمان را با مولای خود و
امام مهربانی ها بست و برای اجرای این پیمان خود را آماده نمود و کمر همت
به سختی بست. به راه افتاد، از مشهد تا قم، از قم به نجف، به مکه و مدینه،
از نجف به ایران و زندان اوین و بعد ملازمت و همراهی با شهید بزرگوار
اندرزگو، مرزهای افغانستان، لبنان، سنگرهای مبارزین فلسطینی و دوباره زندان
اوین برای مبارزه با ظالم سر از پای نمی شناخت اما مبارزه با طاغوت باعث
نشد که خدمت در سایر سنگرها فراموش و یا کمرنگ شود.
او وظیفه اصلی خود را خدمت به انسانیت و
دستگیری از محرومین می دانست. با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در سنگر های
مختلفی مشغول خدمت شد. شورای شهر، کمیته انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی.
جوانان قزوین او را ابوذر شهرشان لقب داده بودند.
با شروع جنگ او دست از همه چیز کشید و
راهی جبهه شد. در دی ماه 59 به هنگام شناسایی در محاصره قرار گرفت و به
اسارت دشمن در آمد. حدود 9 ماه در سلول های استخبارات سپری کرد و بعد به
اردوگاه منتقل شد. اردوگاه های اسارت جایگاه اصلی او برای اجرای آن عهدو
پیمان با امام مهربانی ها بود. ابوترابی با کوله باری از تجربه از دوران
مبارزه و زندان و باسابقه طولانی از فراگیری علوم حوزوی و با اخلاق حسنه و
اصالت خانوادگی پای به اردوگاه ها نهاد. همان جایی که جمعی از ایتام آل
محمد به دست دژخیمان بعثی اسیر بودند. حالا وقت آن بود که وفای به عهد کند.
کمر همت بست و با توکل به خدا و با استمداد از امام مهربانیها شروع به
خدمت کرد و تلاش جانانه ای نمود و شد الگوی خدمت.
همه وجودش در خدمت اسرای مظلوم بود. هرجا
وارد می شد با خود امید و نشاط می آورد و یأس و نومیدی را از بین می برد.
در قاموس او رنجیدن و رنجاندن نبود. او سراغ تک تک افراد می رفت، رانده شده
ها، ذلت گزیده ها در نزد او عزیزتر بودند. بی نماز و نماز خوان برای او
یکسان بود و البته که می خواست دست همه را بگیرد و به راه بیاورد. او می
گفت باید دست همدیگر را بگیریم و همگی سلامت از اینجا بیرون برویم. همه
تلاشش را کرد تا کسی از پا نیفتد به جزئی ترین مسائل توجه داشت، از شام شب
تا سیگار سیگاری ها.
از برادران اهل حق و برادران اهل سنت تا
پیرمردان هوای همه را داشت. در جشن برادران اهل حق هم خودش شرکت می کرد وهم
بقیه را دعوت می کرد. روزی در فلکه قدم می زدیم تا مارا دید مسیرش را کج
کرد و پیش ما آمد و گفت فلان پیر مرد درجه دار کنار زمین فوتبال تنها نشسته
است او را در یابید. سخن طولانی شد و از توان بنده خارج است که حسنات آن
ابر مرد را بیان کنم.
بعد از آزادی هنوز عهدپیمان خود را فراموش
نکرده بود همان بود که کاروان پیاده روی ها را به راه انداخت و این فرهنگ
عظیم را پایه گزاری نمود. همان بود که در مسیر تهران مشهد مکرر می گفت:
«اینقدر در می زنم این خانه را تا ببینم لطف صاحب خانه را.»
لطف صاحب خانه را دید و در مسیر زیارت او
جان داد و به جانان پیوست و در کنار حضرت دوست جای گرفت. گرچه در این ایام
مورد کم لطفی قرار گرفته و محل مزارش کفشداری شده است ولی لطف صاحب خانه
شامل حال اوست.
روحش شاد و یادش گرامی باد
انتهای پیام/
برای ورود به ویکی آزادگان اینجا کلیک کنید / www.wikiazadegan.com