دفاع مقدس سرگذشت و تاریخ ملتی است که بهای آزادی خود را پرداخت کرد. وقتی قرار است به مستکبران عالم «نه» بگویی باید هزینه اش را هم بپردازی.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، استان خراسان رضوی، دفاع مقدس سرگذشت و تاریخ ملتی است که بهای آزادی خود را پرداخت کرد. وقتی قرار است به مستکبران عالم «نه» بگویی باید هزینه اش را هم بپردازی. جنگ تحمیلی 8 ساله بر ملت ایران در حقیقت بهایی بود که برای آزادی خود از قید نظام ستمشاهی پرداخت کرد، اما عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ... چون جنگ تحمیلی تبدیل به حماسه ای بنام دفاع مقدس شد. حماسه ای که شکوه آن اگر از انقلاب اسلامی ملت ایران بیشتر نباشد کمتر نیست و خاطرات آن افسانه های آیندگان نخواهد بود بلکه حقایقی خواهند بود که فرزندان این سرزمین تا همیشه تاریخ به آن افتخار خواهند کرد.
وقتی به هفته دفاع مقدس می رسیم بیش از هر چیز به یاد قهرمانان این عرصه می افتیم. همانهایی که در جهاد مقدس اسطوره های صبر و استقامت بودند و نیز آزادگانی که نیمه پنهان دفاع مقدس را خلق کردند و از آزادی برای خود پلی بسوی بهشت ساختند تا در معامله با حضرت دوست به کمتر از شهادت راضی نباشند.
نامش علیرضا بود اما هرچه تلاش کردم شهرتش را بخاطر بیاورم ممکن نشد، به علی آقای نمازی گفتم: « از علیرضا که در اردوگاه 17 تکریت هم آسایشگاهی ما بود خبری داری؟ راستی فامیلش چه بود؟». آقای نمازی کمی فکر کرد و پاسخ داد «علیرضا نامجویان» گفتم بله درسته...خودشه ..اگر میشود سراغی ازش بگیر دلم براش تنگ شده و میخواهم ببینمش... آقای نمازی با رجوع به تلفن همراه و با کمی جستجو شماره ای را گرفت و پس از کمی تامل سراغ علیرضا نامجویان را از مخاطبش گرفت. وقتی چهره علی آقا رفته رفته گرفته تر میشد توانستم حدس بزنم اخبار خوبی برایم ندارد. در حین مکالمه متوجه شهادت علیرضا شدم و آهی از نهادم بر آمد و خاطرات او مثل یک فیلم از جلو چشمانم رژه میرفت. حالم بشدت گرفته شد.
من شاهد حد و مقدار کتک و شکنجه او درجریان انتقال به اردوگاه ۱۷ بودم، شکنجه هایی که منجر به شکسته شدن دنده های آن عزیز شد. کنجکاو شدم از سرنوشت او بیشتر بدانم و قرار شد به همراه دوستان دیگری که با هم در آسایشگاه بودیم به دیدار خانواده اش برویم که هفته دفاع مقدس فرصت مناسبی برای این دیدار بود.
روز 5 مهر با هماهنگی قبلی و به همراه آزادگان گرامی آقایان نمازی و فتحی که در دوره اسارت با علیرضا نامجویان در یک آسایشگاه بودیم و نیز سرکارخانم حسن زاده و دوستان دیگر موسسه راهی منطقه سرافرازان مشهد شده و با دلی مالامال از حسرت و اندوه وارد منزلی شدیم که یادگاران شهید نامجویان را در خود جای داده بود.
در بدو ورود مشتاق بودم تصویری از آن شهید عزیز ببینم که قاب عکسی را برایمان آوردند. بار دیگر موجی از حسرت به سراغم آمد که چرا باید با جای خالی او روبرو شوم.
به هرتقدیر صحبتها شروع شد و خیلی زود متوجه شدیم علیرضای عزیزمان بعد از حدود یکسال از آزادیش بر اثر شدت صدمات و جراحاتی که در حین اسارت دیده بود به شهادت رسید.
وقتی همسر شهید متوجه شد گروهی که برای دیدارش آمده اند دوستان و همسنگران همسر شهیدش می باشند برای اولین بار در دیدارها جای گوینده و شنونده عوض شد و همسر شهید نامجویان با اشتیاقی زیاد خاطرات دوره اسارت و با هم بودنمان را جویا شد و ایشان سوال کننده و هرکدام از ما پاسخگوی سوالات وی بودیم. او گفت که هنوز مدت بیست روز از ازدواجشان نگذشته بود که عازم جبهه شده و به اسارت در آمد و پس بازگشت او به میهن نیز پس از یکسال بر اثر صدمات دوره اسارت به شهادت رسید و بهره ما از آن شهید عزیز دوری و مهجوری و مدتها بیخبری و پس از آزادی نیز پیگیری درمان او و نهایتا پر کشیدنش بسوی آسمان بود و معتقد بود همرزمان او بیشتر با او زندگی کرده اند و مشتاقانه میخواست در مورد همسرش اطلاعاتی کسب کند.
در این دیدار آقایان نمازی و فتحی و عرفانی هرکدام شرح حال و خاطرات شنیدنی خود را از همراهی با این شهید عزیز بازگو نمودند. آنچه در این گزارش آمد برداشتی آزاد از صحبتهای آزاده علی اکبر عرفانی مدیر موسسه پیام آزادگان استان خراسان رضوی بود که این دیدار با به همت وی انجام شد.
برای این شهید عزیز علو درجات وبرای همسر و فرزندانش عاقبت بخیری همراه با صحت و سلامتی آرزومندیم.
انتهای پیام/
الحمدالله رب العالمین