لحظه های اسارت، لحظه های اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال و آزادی سرزمینی بود که با سال ها مبارزه و با خون هزاران لاله عاشق به ثمر نشست. فریاد خاموش غیورمردانی که با دژخیمان فرومایه به رویارویی پرداختند و از سرزمین اسلامی مان دفاع کردند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، انقلاب اسلامی، دستاورد مبارزه مردمی است که از جان، مال و زندگی شان گذشتند. هشت سال
دفاع مقدس، سند گران بهای این فداکاری ها و از جان گذشتگی هاست. سبک بالان عاشق
بی شماری، سوار بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختند و در همان حال، سینه هایی نیز در
قفس تنگ بازداشت گاه های عراق تپیدند. آنها بهترین سالیان عمر خود را آنجا گذراندند تا ندای
حق و حقانیت نواخته شود و نام ایران در اوج درخشش بماند. اسیران ایرانی، با پیروی از کاروان
اسیران عاشورا، در اسارت آزادگی آفریدند و دشمن ریاکار را رسوا ساختند. به احترام اسیران
جنگی و مفقودان آن، روز یازده محرم هر سال را که هم زمان با مصیبت دردناک اسارت اهل بیت
پیامبر است، «روز تجلیل از اسرا و مفقودان» نام گذاری کرده اند. بزرگ و پاینده باد نام اسیران
آزاده و شهیدان گم نام بی قرار که نشان آنها در بی نشانی شان است.
این همه یوسف
پس از فروپاشی رژیم بعثی عراق و اطمینان از نبود اسیر ایرانی در آن کشور، در آذرماه 1382،
مصوّبه ای در بنیاد شهید انقلاب اسلامی تصویب شد که بر اساس آن، باقی مانده مفقودان دفاع
مقدس، شهید اعلام گردید و نام آنان با عنوان شهدای جاویدالاثر ثبت شد. ستاد تفحص شهدای
کشور هم تعداد شهدای مفقود را هفت هزار شهید عنوان می کند که هنوز با وجود جست وجوهای
فراوان، نشانی از آنان یافت نشده است. معلوم نیست کدامین خاک میزبان جسم پاکشان گشته و
آنان از کدام شکاف و خاکریز و کانال، به لقای خداوند رسیدند و بر سر خوان نعمتش روزی می خورند.
آنها جاویدند و عطر پیراهنشان هیچ گاه از کنعان سرزمینمان خارج نخواهد شد. دشت های جنوب،
همواره مهمان لاله های سرخی است که از سرخی خونشان جان گرفته اند. لاله های سرخ، نماد دست
خونین شهیدان هستند که ما را به بیعت فرامی خوانند و ما را سوگند می دهند تا راهشان را بپوییم و از
ثمره خونشان پاسداری کنیم. سلام خدا بر آنان و بر مزار بی نشانشان باد!
آزادگان در بند
بریده باد دست یزیدیان که عصر روز عاشورا، پرونده جنایت خود را تکمیل کردند و در نهایت پستی،
کاروانی جملگی از تبار آزادگی را به اسارت گرفتند. خدای بزرگ چه زود انتقام گرفت و شکست آنان را
به دست همین کاروان رقم زد. آن گاه که سالار کاروان، زینب علیهاالسلام ، پیام رسان نهضت بزرگ حسینی
شد و امام ساجدان با سخنان آتشین خود، چهره پلید یزید را آشکار ساخت و کاخ سلطنتش را به لرزه
درآورد و عمق ستم دشمنان دنیادوست شهوت پرست را آشکار ساخت. آنان که در اسارت، پرچم دار
عزت و بزرگی اسلام و مایه خفت و خواری دشمنان دین خدا بودند، الگویی شدند برای سربازان
مکتب عاشورا در طول تاریخ؛ چنان که اسیران ایرانی با اقتدا به ایشان، رنج و شکنجه اسارت را تحمل
کردند و مایه افتخار اسلام و ایران شدند.
گم نامان خوش نام
نامش شهید است. شهرتش، گم نام؛ فرزند روح الله. روی سنگ قبرش این گونه نوشته اند. گاه گاهی به
شهر و دیار ما می آید با چند تکه استخوان. زنگ بیداری را با آمدنش به صدا درمی آورد تا در رخوت
زندگی دنیا خوابمان نبرد و گم نشویم در تاریکی ظواهر دنیا. می آیند و حسرت جان کاهی را در دلمان
زنده می کنند. چه رها و سبک بال رفتند و ما جا مانده ایم و چه زیبا ماندگار شدند و ما چه فراموش
می شویم. تمام وصله های دنیا را از خودشان باز کردند، حتی اسمش را. نام ها را واگذاشتند برای آنها
که دل به آنها می بندند، برایش قد خم می کنند و نوکر آنهایند. مباد که این گونه باشیم و آخرت مان را
به زندگی دنیا بفروشیم و از مشتی استخوان بی پلاک، درس رهایی و عشق نیاموزیم. در حیرتم
چگونه آنها گم نامند، در حالی که نامی به وسعت غیرت و مردانگی دارند. گم نامی آنها از ماست که
نتوانستیم و نخواستیم آنها را بشناسیم و خود را به غریبگی زدیم. پرداختن به هوس های دنیا،
نگذاشت شمعی در وجودمان روشن بماند تا وسعت وجود آنها را ببینیم و وسعت نام نامحدود آنها را
درک کنیم. پس ای خدای مهربان! به ما اراده ای ببخش تا حجاب های وجودمان را پس زنیم و رهرو
راست کردار آنها باشیم.
گل گم گشته
خورشید گواه است آن روز که چکمه هایش را با لبخند بست، مادر با قرآن و ظرف آب بدرقه اش کرد و
نشست به امید برگشتش. سال ها از آن روز می گذرد. نگاه مادر دل شکسته، هنوز به در است و قلبش
با هر صدای زنگ در تُند تُند می زند. باید صورت خسته اش را دیده باشی تا بفهمی. باید گریه های
شبانه اش را شنیده باشی تا حس کنی. باید حسرت نگاه پدرش را دیده باشی تا بدانی. دست هایش
پینه دار، چشم هایش کم سو، پاهایش بی نا و محاسنش سفید شدند و او هر روز بغضش را فرو می خورد
و هر شب با بوسیدن عکس زیر بالش، می خوابد. این روزها، دخترش روی صندلی کنار سفره نشسته
بود و عاقد سویی دیگر منتظر یک جواب، و عروسی که منتظر اجازه بابا بود. خواست گل بچیند، ولی
گلش گم شده بود؛ او که رؤیای دخترانه اش از یک نامه یا خبر یا عطر چفیه پدر بیشتر نبود.
اسرا و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی
لحظه های اسارت، لحظه های اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال و آزادی سرزمینی
بود که با سال ها مبارزه و با خون هزاران لاله عاشق به ثمر نشست. فریاد خاموش غیورمردانی که با
دژخیمان فرومایه به رویارویی پرداختند و از سرزمین اسلامی مان دفاع کردند. آنان پس از نبردی
جانانه و دلاورمردانه، بر مصیبت های اسارت صبر کردند و با تحمل ضربات کینه و خشم دشمن، مایه
ماندگاری و پایداری جمهوری اسلامی شدند. صبر و استقامت اسیران ایرانی، گواه شکوه و صلابت
انقلاب نوپایی بود که برای والایی کلمه الله، در برابر دنیای دشمن ایستاد. شکنجه و درد و غم
اسارت، بر ایمان راسخ آنها به انقلاب و ارزش ها افزود و اسارت گاه ها را به دانشگاه های تربیت
انسان های مجاهد و آزاده تبدیل کرد. سال های اسارت، سال های وفاداری به ولایت و نماد
سرسپردگی و عشق به خمینی بود. پای مردی اسرا در اسارت، بار دیگر نشانه پیروزی ایمان بر فکر و
خون و اسارت بر شمشیر و قدرت بود.
عظمت این روز در کلام رهبری
مقام معظم رهبری درباره عظمت یازدهمین روز محرم و اهمیت مناسبت تقویمی روز اسرا و
مفقودان می فرماید:
یقینا یکی از مناسبت های مهم جمهوری اسلامی که بسیار هم دارای تناسب است، همین
روز اسرا و مفقودین است که با خاطره تاریخی آن مناسبت دارد. همه می دانید که در روز
یازدهم محرم، یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ اسلام به وقوع پیوست. اسارتی اتفاق
افتاد که نظیر آن را دیگر ملت و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت هم نخواهد دید. کسانی
اسیر شدند که از خاندان وحی و نبوت و عزیزترین و شریف ترین انسان های تاریخ اسلام
بودند. زنانی در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در
جامعه اسلامی آن روز نظیر نداشت. کسانی این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام
بویی نبرده بودند و با اسلام رابطه ای نداشتند و خبیث ترین و پلیدترین انسان های زمان خود
بودند. در روز یازدهم محرم، خاندان پیامبر و علی علیهماالسلام اسیر شدند و این خاطره، به عنوان
یکی از تلخ ترین خاطره ها، برای ما تا امروز مانده است و خواهد ماند.
جاودانگی نام اسرا در کلام رهبری
مقام معظم رهبری در تجلیل مقام اسیران جنگ تحمیلی می فرماید:
اسرای ما از آن کسانی هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند... .
اینکه اسلام می فرماید: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوءْمِنینَ» یک وجه از عزت مؤمنین همین
است. مؤمن در سخت ترین شرایط هم احساس می کند عزیز است و احساس ذلت نمی کند
و خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمی کند؛ چون اقتدار معنوی و درونی خودش
را حفظ کرده است و از دست نداده است. عزیزان ما که در بند هستند، این اتکای به نفس و
عزت نفس و قدرت درونی و داخلی را حفظ کردند و توانستند در همه شرایط، آن عزت و
استحکام درونی و شخصیت و هویت مسلمانی خودشان را حفظ کنند و دشمن از اینکه
بتواند آنها را ذلیل کند و درهم شکند و خردشان کند، ناتوان و عاجز شده است. ...
رزمندگان عزیز فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان می دادند، بلکه در
اسارت گاه هم همان شیران شجاع و قوی باقی ماندند.
سرو سرفراز
پس از عمری غریبی، بی نشانی
|
خدا می خواست در غربت نمانی
|
از آن سرو سرافراز تو هرچند
|
پلاکی بازگشت و استخوانی
|
پابوس امام عشق
پریدیم و به نام عشق رفتیم
|
از اینجا تا مقام عشق رفتیم
|
شبی همراه با یک ترکش سرخ
|
به پابوس امام عشق رفتیم
|
سید رافع موسوی بهار
پلاک
و ناگهان خبری دردناک آوردند
|
ز رد پای تو یک مشت خاک آوردند
|
هنوز باورم این بود بازمی گردی
|
برای باورم اما پلاک آوردند!
|
به اشک و آه قسم، میهمان خورشیدی
|
که از تو خاطره ای تابناک آوردند
|
برای کوچه بی اسم و بی نشانی ما
|
به احترام تو یک اسم پاک آوردند
|
صدای زنگ درآمد و باز می دانم
|
ز ردّ پای تو یک مشت خاک آوردند
|
ابراهیم ابوالحسنی
عید
سالی گذشت باز نیامد و عید شد
|
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
|
امروز هم نیامد و غم، خانه را گرفت
|
امروز هم دو مرتبه باران شدید شد
|
مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت
|
امسال هم بدون تو سالی جدید شد
|
ده سال و تیر و آذر و اسفند و... خون دل
|
تا «فاو» و «فکه» رفت، ولی ناامید شد
|
ده سال گریه های مرا دید و گریه کرد
|
حرفی نزد، نگفت: چرا ناپدید شد
|
ده سال رنگ پنجره های اتاق من
|
هم رنگ چشم های سیاه «سعید» شد
|
بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج
|
مادر نگفته بود که بابا «شهید» شد
|
مریم سقلاطونی
مفقود
شب که می شه، تو پنج دری، یه دختری مثل پری
|
موهاشو دسته می کنه، زیر حریر روسری
|
می ره کنار باغچه و روی موهاش گل می زنه
|
می یاد کنار تاقچه و به عکس قاب زُل می زنه
|
یه قاب عکس کهنه با عکس سیا سفیدِ توش
|
یه عکس و کلی خاطره که گرد و خاک نشسته روش
|
با آستینش پاک می کنه، گرد و غبارو از شیشه
|
قابو بغل می گیره و می بوسه مثل همیشه
|
سلام بابا، حالت خوبه؟ الهی قربونت برم
|
فدای اون دسّات بشم که می کشیدی رو سرم
|
راستی بابای بی وفا، کی برمی گردی از سفر؟
|
این روزا تا در می زنن، من می دوم جلوی در
|
همیشه با خودم می گم: شاید که این بار تو باشی
|
شاید که برگشتی پیش ِ من و مامان و داداشی
|
«اما تو هیچ وقت نمی آی» دختر همسایه می گه
|
به خاطر همین باهاش بازی نمی کنم دیگه
|
شبا هَمَش خواب می بینم منو گرفتی تو بغل
|
دوباره نازم می کنی بِهِم می گی قند عسل
|
بعدش یهو بیدار می شم، یه دفعه رؤیا می میره
|
باز می بینم که نیستی و دوباره گریه م می گیره
|
مامان می گه گریه نکن، تموم می شه غصه و درد
|
اما یه بار خودم دیدم، یواشکی گریه می کرد
|
بعضی روزا فکر می کنم پیش خدایی، بابایی
|
داری به چی فکر می کنی؟ الان کجایی بابایی؟
|
می گن کسی نمی دونه زنده ای یا شهید شدی
|
بابایی «مفقود» یعنی چی؟ چه جوری ناپدید شدی؟
|
مهدی مردانی
یک بار دیگر نیستی
عید دارد می رسد یک بار دیگر نیستی
|
جمعمان جمع است، ما هستیم و مادر، نیستی
|
گیرم آخر سفره هفت سین هم تکمیل شد
|
باز کم دارد، کنار سفره آخر نیستی
|
سفره را می چیند و آهی کنارش می کشد
|
مهربان، آیینه جان! با آه همسر نیستی
|
لااقل پیغام سبزی باش در این فصل سرد
|
زود برگرد، از پرستوها که کمتر نیستی
|
خواهرم از کفش های تازه اش چیزی نگفت
|
خواست آنها را ببینی، حیف، دیگر نیستی
|
هستیِ این خانه هفده سال پیش از دست رفت
|
آی دنیا! آی دنیای سراسر نیستی!
|
می سرایم اشک هایم را و می دانم به حتم
|
از سرودم جز همین یک بیت از بر نیستی
|
جان ما، قربان اشک دختری ویران نشین
|
چشم من، مدیون من باشی اگر تر نیستی
|
عباس سودایی
انتهای پیام/
من عائده ، حرم الله علیه رایحة الجنة.