آزاده و راوی دفاع مقدس «علیاصغر رباطجزی» پساز تحمل رنج و درد ناشی از دوران مبارزه و مقاومت در 2 مرداد 1402 به یاران شهیدش پیوست و در جوار حضرت حق آرام گرفت.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، علیاصغر رباطجزی در اول خرداد 1338، در روستای رباطجز، شهرستان سبزوار چشم بهجهان گشود. او در یکیدو سال آخر تحصیلات دبیرستانیاش با فضای نهضت اسلامی آشنا شد و با عدهای از دوستانش هیئت عزاداران خامس آل عبا را راهاندازی کردند. مهمترین فعالیت آنها پخش اعلامیههای امام بود. این هیئت و بهخصوص علیاصغر جوان، که مسئول اصلی این هیئت بود، خیلی زود زیر ذرهبین ساواک قرار گرفت. در سال 1356 که اوج مبارزات مردمی بود، علیاصغر همراه با منصور زارتشت هنگام پخش اعلامیة امام در شهر قم دستگیر شد و حدود ماه و اندی را در زندان قم سپری کرد.
پساز پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، علیاصغر رباطجزی، در جنگ حضور فعال داشت و سرانجام در آبان ماه 1361 به اسارت نیروهای بعثی درآمد و بیشاز هشت سال اسارتش را در اردوگاههای 1 و 3 موصل و ... سپری کرد.
سرانجام علیاصغر رباطجزی پساز تحمل رنج و درد ناشی از دوران مبارزه و مقاومت در 2 مرداد 1402 به یاران شهیدش پیوست و در جوار حضرت حق آرام گرفت.
خاطرات علیاصغر رباطجزی را میتوانید در کتاب زندان موصل بخوانید.
این کتاب را جواد کاموربخشایش به رشتة تحریر درآورده است و بدون شک یکی از کاملترین کتابهای حوزة اسارت بهشمار میرود. کاموربخشایش این کتاب را دایرهالمعارف اسارت میداند؛ زیرا در این کتاب گویاسازی کاملی با بهرهگیری از منابع مکتوب و غور در کتابهای خاطرات دیگران انجام شده است. در بخش ابتدایی کتاب زندان موصل میخوانیم:
زادگاهم روستایی دورافتاده به نام «رباطجز» است. «رباط» معنی «پیونددهنده» و «کاروانسرا» میدهد و چون روستای ما حلقهٔ اتصال چند روستا بوده نام «رباطجز» بر آن گذاردهاند که پیشینهٔ تاریخی طولانی دارد. در گذشته، بسیاری از مجموعه آبادیهای مسیر سبزوار ـ مشهد را رباط مینامیدند که در واقع نقش کاروانسراهای بین راهی را برای زائران داشتند و زوار حرم رضوی در راه سفر به مشهد در این روستاها اتراق میکردند.
به رسم انتخاب نام محل تولد به عنوان شهرت، نام خانوادگی من هم مانند دو سوم جمعیت روستایمان رباطجزی است که به آن افتخار میکنم. ولی گویا در دورهای، این نام به مذاق نیاکان ما خوش نیامده و نام فامیلی «قرایی» را برای خود برگزیدهاند. اما نسل بعد دوباره همان «رباطجزی» را ترجیح دادند با این حال در رباطجز ما را هم به «قرایی» و هم به «رباطجزی» میشناسند.
رباطجز از نظر کشاورزی خاک حاصلخیزی دارد. هندوانه، خربزه، گندم و جو از معروفترین محصولات آن به شمار میرود که به سراسر کشور نیز صادر میشود. قدیمیها نمیدانستند خاک رباطجز برای پستهکاری هم مناسب است، اما کشاورزان نسل امروز منطقه، مدتی است در زمینهای رباطجز پسته میکارند و الحمدلله محصول خوبی برداشت میکنند.
رباطجز در حدود هفت کیلومتری مسیر خط راهآهن سبزوار ـ مشهد قرار گرفته و با ایستگاه سبزوار فاصله اندکی دارد. از نظر اهالی، گذر این خط راهآهن از نزدیکی روستا، موقعیت اقتصادی مناسبی برای رباطجز ایجاد کرده است. زمان تولد من، رباطجز حدود هشتصد نفر جمعیت داشت ولی امروز به خاطر توسعهٔ روستا، جمعیت آن بیشتر شده است. و شاید الان جمعیتی حدود سه هزار نفر در آن ساکن باشند. «قراییها»، «عمادیها» و «معصومیها» از طوایف معروف رباطجز هستند.
اول خرداد ۱۳۳۸ روزی بود که به دنیا آمدم. آن روزها همه کارهای مربوط به تولد نوزادان را قابلههای روستا انجام میدادند. به همین خاطر همه بچههای روستا، قابلهها را میشناختند و به آنها احترام میگذاشتند. اهمیت نقش قابله را در سالم به دنیا آمدن نوزادان و زنده ماندن مادران، از زبان مادرم شنیدهام. آن سالها به خاطر نبود امکانات پزشکی بهداشتی و دکتر و پرستار و ... این کارها را قابلهها و حکیمباشیها انجام میدادند. من هم به کمک معصومه خانم که به معصومه بیدی بیدی معروف بود به دنیا آمدم. به او احترام میگذاشتم و نامش را از یاد نمیبرم.
انتهای پیام/
من عائده ، حرم الله علیه رایحة الجنة.