مقام معظم رهبری در دیدار با دانشگاهیان می فرمایند که اساتید بسیجی باید ویژگیهای شهید چمران را داشته باشند. ایشان شهید چمران را الگوی کامل برای اساتید معرفی کردند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، شهید مصطفی چمران هم در حوزههای علم و دانش و هم در حوزه اخلاق و دین مداری جزء برترین هاست، این شهید بزرگوار نمونه بارز استاد تراز انقلاب اسلامی
بشمار می آید. دانشمندی که هرگز شیفته برخی پیامدهای مخرب علم نشده بلکه
علم را جز به منزله وسیله در خدمت دین نپنداشته است. شخصیتی که به بیان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی (مد ظله) «در وجود خود تضادهای دروغین علم و ایمان، سنت و تجدد و علم و عمل را بی معنا کرده بود».
31 خرداد همزمان با سالروز شهادت شهید چمران
به پاسداشت این استاد شهید بهعنوان روز بسیج اساتید نامگذاری شده است و
اساتید بسیجی از دانشگاه های مختلف در چنین روزی با برگزاری برنامه های
مختلف به شهیدچمران ادای احترام می کنند. به همین مناسبت در ادامه به
بازخوانی مطلبی درباره تشکیل بسیج اساتید و همچنین زندگی شهید مصطفی چمران پرداختیم.
در سال 1380 مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص تشکیل بسیج اساتید تصویب و به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی
کشور ابلاغ شد و در همان ابتدای تأسیس آن همایشی تحت عنوان «شهید چمران
اسوه استاد بسیجی» با هدف شناخت ابعاد شخصیتی ایشان برگزار شد.
شهیدچمران نه تنها الگوی کاملی برای اساتید
دانشگاه است بلکه جوانان و دانشجویان ما هم می توانند این شهید بزرگوار را
برای خود به عنوان یک الگو قرار دهند و تلاش کنند تا همچون شهیدچمران نامی
ماندگار از خود به جای بگذارند.
* شهید چمران الگوی کامل برای اساتید
مقام معظم رهبری در دیدار با دانشگاهیان می
فرمایند که اساتید بسیجی باید ویژگیهای شهید چمران را داشته باشند. ایشان
شهید چمران را الگوی کامل برای اساتید معرفی کردند.
شهید چمران ویژگیهای معنوی بسیار بالایی داشت، از دستگیری از مستضعفان در نقاط مختلف جهان گرفته تا حضور در جبهه های نبرد علیه باطل و استکبار.
شهید چمران برای دفاع از منافع قشر ضعیف جامعه از جان خویش مایه گذاشت خدماتی که این شهید والامقام از خود به جای گذاشت، ستودنی است.
با اینکه بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا
خواستار حضور دکتر چمران در دانشگاه های خود بودند این شهید تمام تعلقات
دنیوی را کنار گذاشت و در کنار مظلومان لبنان ماند و شهامتهایی را از خود در آنجا به یادگار گذاشت که زبان زد همگان است.
* شهید چمران نماد ساده زیستی
شهید چمران در دوران زندگی خویش نه تنها در جبهه های نبرد علیه استکبار پیش قدم بود بلکه در جبهه های علم و دانش هم اقدامات بسیار موثری داشت و مقالاتی ارائه کرد که برای بسیاری از مشکلات راهگشا بود.
شهید چمران علیرغم درجه علمی بالا، زندگی
ساده ای هم داشت، او ساده زیست و این شهید والامقام را می توان الگویی برای
ساده زیستی هم قرار داد.
تلاشهای شهیدچمران در دوران تحصیل در ایران و چه در دانشگاههای آمریکا ستودنی است و ایشان با بالاترین درجات تحصیلی و علمی و حفظ تقوا و پرهیزگاری روزهای خود را سپری کرد.
* زندگینامه شهید چمران/ از پایه گذاری انجمن اسلامی دانشجویان امریکا تا سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی
امروز سالروز شهادت شهیدچمران استاد نمونه و
تراز انقلاب اسلامی است و به همین بهانه هم در ادامه به بازخوانی
زندگینامه این شهید والا مقام پرداختیم.
مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.
وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.
شهیدچمران در همه دوران تحصیل شاگرد اول
بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام
شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه
کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق
به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.
* فعالیتهای اجتماعی شهید چمران
از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در کشمکش های مرگ و حیات این دوره بود.
بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت
دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و
مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت
از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و
خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای
اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه ریزی کرد و از مؤسسین
انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی
در امریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد
ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود.
پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان
به رهبری امام خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز میزند و
همه پلها را پشتسر خود خراب میکند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و
همفکر، رهسپار مصر
میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و
جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته
می شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده
میشود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از
ملی گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان
ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و
ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است
که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که مات هنوز
نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی
مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا دکتر چمران
رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان
لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و
مبانی اسلامی پی ریزی نموده که در میان توطئهه ا و دشمنی های چپ و راست،
با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را
پیاده میکند و علی گونه در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب
خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال
شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار،
صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به
اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه
جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک
شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنة کوههای مرزی اسرائیل برای
ابد ثبت گردیده است.
* بازگشت شهید چمران به ایران
شهیدچمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی
ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز میگردد. همه تجربیات انقلابی و
علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه
به سازندگی میپردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای
پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند.
وی سپس در شغل معاونت نخست وزیر در امور
انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله
کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت
ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میگردد.
* شهید چمران در کردستـان
در آن شب مخوف پاوه، همة امیدها قطع شده بود
و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در میان هزاران دشمن مسلح به
محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتلعام شده بودند و همة شهر و تمام
پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه
به لحظه نزدیکتر میشد. باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه
مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و
ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و
جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبت زده را از سقوط حتمی
برهاند.
آنگاه فرمان انقلابی امام خمینی(ره) صادر
شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود
را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز
و پاسدار به حرکت درآمدند و همة تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری،
شجاعت،قدرت رهبری و برنامهریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار
گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و
در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای
انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
* انتصاب در وزارت دفاع
چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امامخمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.
در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک
نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و
پیاده کردن برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی
ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.
* ورود شهید چمران به مجلـس
شهید مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای
اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین
قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را
بکند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل
شود.
در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر
میگوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کردهاند و آنچنان مرا از
باران لطف و محبت خود سرشار کردهاند که به راستی خجلم و آنقدر خود را
کوچک میبینم که نمیتوانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت
ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت
باشم.»
وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
* شهید چمران در خوزستان
گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع
شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز
تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد.
تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها،
شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند، به گوشه ای از این خدمات
که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.
ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای
نامنظم یکی از این برنامهها بود که به کمک آن، جادههای نظامی به سرعت
در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک
کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یکماه، آب
کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند
کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر
تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان
روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که
در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوة جنگ
مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛
چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در
خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند.
او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به
علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی
چندینبار نیروهایی بین دویست تا یکهزار نفر را سازماندهی کرده و به
خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی
نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
* محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به
فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومینبار
به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و
روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
چمران که از محاصره تعدادی از یاران و
رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و
آیتالله خامنهای، ارتش را آماده ساخت که برای اولینبار دست به یک حمله
خطرناک و حماسهآفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوهای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند.
شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و
دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در
محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت.
او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا
نجات یابند و خود را به حلقة محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود
و او همیشه به دامان خطر فرو می رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی
درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون
شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهای به نقطه ای دیگر و از
سنگری به سنگری دیگر میرفت.
کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیراندازی
میکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع،
چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(ع) و در راه حسین(ع).
در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر
میداد. در همین اثناء، همرزم باوفایش به شهادت رسید و او یکتنه به نبرد
حسینگونه خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. هرچه تنور جنگ
گرمتر کیشد و آتش حمله بیشتر زبانه میکشید، چهرة ملکوتی او، این مرد
راستین خدا و سرباز حسین(ع)، گل گونتر و شوق به شهادتش افزونتر میشد
تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد.
خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق
به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او
گرمیبخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهامبخش پیروزی نهایی و
بزرگ آنان است.
با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر
میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود،
به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می داد.
خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم
و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بیمحابا به پیش
تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از
چنگال صدامیان نجات بخشیدند.
چمران با همان کامیونی که خود را به
بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان
نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهای نامنظم و دوباره با پای زخمی و
دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی
که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار
شهیدفلاحی، فرماندة لشگر 92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد
سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمایندة امام در سپاه
پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.
* آغاز حرکت مجدد
به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش،
حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و
تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش
نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود
و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و
مرتب طرحهای جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و
حتی فرهنگی ارائه می داد. کمکم زخمهای پای او التیام می یافت و او
دیگر نمی توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم
آماده رفتن به جبهه شد.
وی به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم
دیماه 59) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ما شد و فاجعه هویزه به بار
آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از
جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده
داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بیسابقه و انتحاری زد.
او در حالی که از درد جنگ به خود میپیچید و
از ناراحتی میخروشید، آمادة حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن
در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند
از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حملة هوایی دشمن هلیکوپترها را
مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.
* دیدار با امام امت
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز
کنار گذاشت و در حالی که با کمی ناراحتی راه میرفت همراه با همرزمانش از
یکایک جبههای نبرد در اهواز دیدن کرد.
پس از زخمی شدن، اولین بار، برای دیدار با
امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که
اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام
امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می داد، او و همه رزمندگان
را دعا می کرد و رهنمودهای لازم را ارائه میداد.
چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبه ها
وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که با ارائه پیشنهادات و
برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان
شجاع و جان برکف ستاد نیز عملی میساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به
تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که
نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز
پیوسته آنان قطع شود.
بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه سال شصت،
با یک حمله هماهنگ و برق آسا، ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از
پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.
شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در
زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ درحالی که
دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می کرد. او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی،
دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و
قدرت تمام تپههای شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی که
دیگران در هاله ای از ناباوری به این اقدام جسورانه مینگریستند.
پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، اصرار
داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود
ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود
طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگهای
نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و
خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانة کرخه زدند،
پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب
دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس
از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعة پیروزیهای
دیگر به حساب آمد.
در سی ام خردادماه سال شصت، یعنی یکماه پس
از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در
اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیروها
انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.
* به سوی قربانگاه
در سحرگاه سی و یکم خردادماه سال شصت، ایرج
رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید چمران به شدت از این
حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و
دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و
گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می نگریستند.
از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناک بودند.
شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار
کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در
لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا
که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به
شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه
است.»
همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او
وداع می کردند و با نگاه های اندوهبار تا آنجا که چشم می دید و گوش
میشنید، او و همراهانش را دنبال می کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان
سنگینی می کرد.
شهید چمران، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی
ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت کرده بود و خدا می داند که
در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق
رهایی، رستن از غم و رنج ها، شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردنها و
از شوق شهادت برپا بود.
چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسده
بودند و اینک او خود به قربانگاه می رفت. سالها یاران و تربیت شدگان
عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و
خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محک
می زد و میآزمود، او را هر چه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل میداد
تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: « انی اعلم
مالاتعلمون». «من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه
مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین
بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید.
همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ایرج
رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان
رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی والامال از عشق به
شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما
را هم دوست داشته باشد، میبرد.»
خداوند ثابت کرد که او را دوست میدارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
* شهادت
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و
دیده بوسی و به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به
دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او
هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می شد و
مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود.
آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع
شده بود و علاوه بر رستمی قربانی های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و
مصطفی چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله
بگیرند.
یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپارهها در اطراف او به زمین
خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان، یکی از نمونه های کامل
انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و
حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین
انسانهای علیگونه و یکی از یاران باوفای امامخمینی(ره) از دیار ما رخت
بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سر چمران اصابت کرد
و ترکش های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند،
شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان
برخاست.
او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از
سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین حال متین و محکم و موقر
آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی
سخن نگفت و به کسی نگان نکرد.
شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو
کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این
دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار
مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید
چمران نامیده شد، کمک های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت،
ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی
خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و
ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
از شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام،
این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و
خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی
ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگین از
این جنایت صدام و اندوهبار و اشکآلود، پیکر پاک او را در اهواز و تهران
تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»
بلی، این چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزه
خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و اینچنین در کربلای خوزستان
در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسینگونه به خاک شهادت افتاد و به
ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه
خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.»
* نیایشهای عارفانه و خواندنی شهید چمران
نیایشهای عارفانه شهید چمران بسیار خواندنی
است. این شهید بزرگوار مناجاتی از خود به یادگار گذاشته که خواندن آن
میتواند درس های بزرگی را برای ما داشته باشد، این نیایش که متن آن قبل از
شهادت شهید به نگارش درآمده در ادامه آمده است:
« بسم الله الرحمن الرحیم
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به
اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد، و ارزش هر
انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و میبینیم
که مردان
خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ
را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده
است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن
در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.
درد دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا
میدهد، غرور و خودخواهی را نابود میکند. نخوت و فراموشی را از بین
میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند. انسان گاهگاهی خود را فراموش
میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و
زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش میکند که همیشگی نیست، و چند
صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش میکند که جسم مادی او نمی تواند با روح او
هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت میکند،
سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و
واقعیتهای عینی وجود، به پیش میتازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود.
اما درد آدمی را به خود میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند و ضعف
و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد، و معنی
خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آن را توجه نمی کند.
خدایا تو را شکر میکنم که با فقر
آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.
خدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم
کن که ظلم نکنم زیرا میدانم ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا ارشادم کن
که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم
که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای
غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده
کنم. خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا
فریب زرق و برق
عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر
کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را
ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم.
ای حیات با تو وداع میکنم با همه
زیباییهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و
دریاها و صحراها، با همه وجود وداع میکنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی
خدای خود میروم و از همه چیز چشم میپوشم. ای پاهای من، میدانم شما
چابکید، میدانم که در همه مسابقهها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید،
میدانم فداکارید، میدانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار
به حرکت در میآیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم، من میخواهم که شما به
بلندی طبع بلندم، به حرکت در آیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به
سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و
نقشهها وامیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه
برسانید.
*ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید
شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید، از
شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا
کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای
چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن،
ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و
توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و
ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این
لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛
آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان
نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.
دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد.
از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما
شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید
بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای
پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک
میجوشد، میلرزد، میسوزد و خاکستر میشود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من
اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه
ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا تو را شکر میکنم که باب شهادت را به
روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز
ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، میتوان دست به این باب شهادت زد و
پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید.»
* امروز بیش از هر زمانی نیاز به الگوگیری از شهیدچمران داریم
وقتی زندگینامه شهیدچمران این استاد تراز انقلاب اسلامی را بازخوانی می کنیم به خوبی متوجه می شویم که چرا رهبر معظم انقلاب این شهید والامقام را به عنوان یک الگوی کامل برای اساتید دانشگاه معرفی می کنند.
در این ایام که دشمنان انقلاب اسلامی از
راههای مختلف برای آسیب زدن به نظام و کشور ما استفاده می کنند به شدت
نیاز است که اساتید دانشگاه و دانشجویان شهیدچمران را الگوی خود قرار داده و
همچون این شهید بزرگوار برای سربلندی انقلاب و کشورمان تلاش کنند.
انتهای پیام/
اى پروردگار ما،مارا،هم در دنیا خیرى بخش وهم در آخرت،و ما را از عذاب آتش نگه دار.