باز هم گذرمان به کوی سرافرازان، محله پایداری و نقطه رهایی افتاد. چه خاطرات خوبی از این نامها داریم. نامهایی که روزگاری ارزشهای اسارت بودند و امروز زینت بخش کوچه ها و محله های این شهر شده اند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، استان خراسان رضوی، اسارت واژه غریبی است و مفاهیمی چون غربت، آوارگی، زندان و در بند بودن را به ذهن متبادر می سازد. کسی نیست که بتواند با واژه اسارت حال و حس خوبی برقرار کرده و از آن به خوبی یاد کند.
اسارت همیشه در مقابل واژه مقدس آزادی که موهبتی الهی است قرار داشته است. با همه این اوصاف اسیران ایرانی توانسته اند در هر شرایطی از تهدید اسارت برای خود فرصتهای ارزشمندی فراهم سازند که این فرصتها بسته به تخصص، استعداد و گرایش آزادگان عزیز متفاوت بوده است.
این گزارش که حاصل دیدار با آزاده عزیز وسرافراز مشهدی است، نگاهی به حال وهوای ورزش و فعالیتهای ورزشی اسرا در اردوگاههای عراق دارد.
باز هم گذرمان به کوی سرافرازان، محله پایداری و نقطه رهایی افتاد. چه خاطرات خوبی از این نامها داریم. نامهایی که روزگاری ارزشهای اسارت بودند و امروز زینت بخش کوچه ها و محله های این شهر شده اند.
آقای «داود عباسی اسکندری» از جمله اسرای ایرانی «اردوگاه 9 رمادیه» می باشد که به افتخار آزادگی نائل شده است. وی در سال 65 به اسارت درآمده و پس از 51 ماه همراه با سایر آزادگان عزیز به وطن باز میگردد. وی تا دوسال پس از اسارت هویتش برای صلیب سرخ نامعلوم بود.
عباسی اسکندری در مورد دوران اسارت خود حرفای جالب و در نوع خود منحصر به فردی بیان داشت. وی در بخشی از خاطرات تلخ وشیرین خود اینگونه گفت: «در کمپ 9 اولین نفری بودم که شکنجه شدم. به خاطر شکنجه ها وکتکهای بی دلیل عراقیها تحصن وتظاهرات کردیم که اوج خشونت و سرکوب عراقیها را در یک روز جمعه شاهد بودیم. من از آن روز به جمعه خونین یاد می کنم چون سراسر آسایشگاه غرق خون شده بود. دو نفر از اسرا برای دور ماندن از شکنجه خود را بی طرف دانسته و با بقیه همراه نشدند و جالب اینجا بود که این دو نفر بیش از همه شکنجه شدند». وی در بخش دیگر خاطراتش به ساخت مهری از تصویر حضرت امام(ره) اشاره داشت که با آن بر در و دیوار اردوگاه حک میشد و عراقی ها همه تلاش خود را برای یافتن آن بکار بستند اما موفق نشدند. اما جالبترین بخش خاطرات آزاده عزیز ما اختصاص داشت به فعالیتهای ورزشی او در اردوگاه. عباسی گفت: «در هر هفته بیش از 50 بازی برگزار میکردیم. یک زمین استاندارد ورزشی فوتبال گل کوچک در اردوگاه رمادی ساختیم که تا زمان آزادی از آن استفاده میش. عراقیها در عین دشمنی از تلاش ورزشی ما متعجب شده بودند و گاهی زبان به تمجید می گشودند و من هم به عنوان مسئول هیئت فوتبال اردوگاه معرفی شده بودم. بعد از سرکوب اسرا تصمیم گرفتیم یک بازی متفاوت برگزار کنیم و در میان گل ولای بسیار زیاد اردوگاه فوتبال بازی کردیم. کل اردوگاه یکپارچه تشویقمان میکردند، پس از این بازی بود که از طرف صلیب سرخ به ما لباس ورزشی هدیه دادند».
به ندرت اتفاق می افتد که در جریان دیدارهای ما با آزادگان همسرانشان در جریان بازگویی خاطرات نقش فعالی داشته باشند، اما همسر آقای عباسی اسکندری به قدری بر خاطرات وی مسلط بود که در جریان گفتگوها و بیان خاطرات اگر نکته ای فراموش میشد او تکمیل میکرد و این برای گروه بازدید کننده بسیار جالب توجه بود.
موسسه پیام آزادگان خراسان رضوی از پروردگار برای این آزاده عزیز و همسر ایثارگر ایشان آرزوی سلامتی و تندرستی و عاقبت بخیری دارد.
انتهای پیام/
وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.