به مناسبت سالگرد رحلت آزاده بزرگوار حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر ابوترابی با فرزند بزرگوار ایشان آقای سید یاسر ابوترابی فرد به گفتگو نشستیم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به
مناسبت سالگرد رحلت آزاده بزرگوار حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر
ابوترابی فرد خبرنگار موسسه پیام آزادگان با فرزند بزرگوار ایشان آقای سید
یاسر ابوترابی فرد به گفتگو نشسته است، ایشان در این گفتگو سیره رفتاری و
فکری این عالم اهل سلوک و سیاست را موردبررسی قرار داده است.
سید
علیاکبر ابوترابیفرد، یکی از روحانیون و مجاهدان برجستهای بود که
ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی او در هشت سال دفاع مقدس و سختترین روزهای
اسارت سبب شد تا سید آزادگان نام بگیرد و بهعنوان الگو به نسل امروز معرفی
شود.
به نظر ابعاد شخصیتی آقای ابوترابیفرد بهخوبی تبیین نشده است، جامعه چقدر ایشان را میشناسد؟
من
بهنوبهٔ خود سپاسگزارم که در کنار یکی از بندگان صالح خداوند بودم و از
نزدیک توفیق همنشینی با ایشان را داشتم. شخصیت خاص حاجآقا ابوترابی فرد
مختصات چندگانهای داشت، از تمایزات شخصیت حاجآقا ابوترابی میتوان به دو
اصل اشاره کرد: اصل اول فیزیک بدنی ایشان که ما در این حوزه بیشتر به
ورزشکاران توجه میکنیم تا افراد عادی
نقش
حاجآقا سید علیاکبر ابوترابی فرد بدون شک نیاز به یک ریشهٔ قوی که همان
دانش قوی و عالم بودن ایشان و هم فیزیک بدنی مستحکم داشت تا بتواند سختی
اسارت را تحمل کند، حاجآقا متولد روز عید فطر هستند و مادر ایشان تمام ماه
آخر را روزه گرفته و روزهٔ خود را با تولد فرزندش باز کردند و اینیکی از
دلایلی بود که بنیهٔ ایشان از همان ابتدا مستحکم باشد، گویا برای سرنوشت
ایشان باید بنیهٔ قوی وجود داشته باشد.
اصل
دوم ریشهٔ خانوادگی ایشان بود، حاجآقا ابوترابی در سال ۱۳۱۸ در خانوادهای
اصیل و روحانی دریکی از محلات قم به دنیا آمد، در آن کوچه شخصیتهای همچون
آیتالله موسی صدر که بخشی از جامعهٔ شیعه را متحول کرد، سکونت داشتند و
پدر حاجآقا ابوترابی و همچنین آیتالله خوانساری و حجت کوه کمری ازجمله
ساکنین این کوچه بودند که از هر خانواده یک فرزند هرچند کوتاه ولی باعث
تحولی در جامعهٔ زمان خود شد.
ایشان چه زمانی وارد حوزه علمیه شدند؟
نوجوانی
حاجآقا ابوترابی دستخوش اتفاقات زیادی بود، وی در سال ۱۳۳۹ دیپلم ریاضی
خود را از حکیم نظامی قم و در مدرسه دین و دانش گرفت و تصمیم داشته که برای
ادامه تحصیل به آلمان مهاجرت کند و یا در دانشگاه فقه مصر ادامه تحصیل دهد
اما سرانجام به حوزهٔ علمیهٔ مشهد رفت و مدتی در محضر استاد خود حاج مجتبی
قزوینی بود گویا در آنجا استادشان عمامه بر سر ایشان نگذاشته چون پدرشان
مایل بود که درس حوزه صرفاً برای تقویت زبان عربی باشد و این کار را به خود
حاجآقا واگذار کردند، ایشان مشروط به یاری و کمک امام رضا (ع) در حرم
عمامه بر سر گذاشتند.
در مورد ساعت وفات ایشان خاطره خاصی دارید؟
در شب
۱۲ خرداد سال ۷۹ حاجآقا ابوترابی به همراه پدر و دو آزاده دیگر با
اتومبیل شخصی خود راهی مشهد شدند و در مسیر با یک تریلی برخورد میکنند که
در این حادثه حاجآقا ابوترابی به همراه پدر فوت میکنند و آن دو آزاده
دیگر مجروح میشوند، به استناد ساعت پدربزرگ که در ساعت ۱۰: ۲۲ از کار
افتاد گویا تصادف در این زمان صورت گرفته بود خبر فوت ایشان با تأخیر از
تلویزیون اعلام شد و وقتی جز اولین خبرها پخش نشد خیلی از دوستان ایشان فکر
میکردند اینیک شایعه است اما بالاخره در ساعت ۱۴: ۱۵ روز ۱۲ خرداد خبر
فوت ایشان اعلام شد.
به نظر جایگاه ایشان نزد مقام معظم رهبری ممتاز بوده است، حضرت آقا پیامی قابلتوجه دراینباره صادر کردند...
در آن
زمان رهبر انقلاب یکی از زیباترین تحلیلها را در مورد ایشان نگاشته و
معاونت سیاسی تلویزیون گفت: وقتی پیام رهبری را دریافت کردم شگفتزده شدم
چون فکر نمیکردم حاجآقا ابوترابی چنین جایگاهی در نظر رهبری داشته باشند.
رهبر
انقلاب که همزمان با رحلت حاجآقا ابوترابی پیامی را صادر کردند که در آن
آمده بود که با اندوه و تأسف فراوان خبر درگذشت عالم مجاهد خستگیناپذیر،
حجتالاسلام آقای حاج سید علیاکبر ابوترابی و پدر بزرگوارش آیتالله آقای
حاج سید عباس قزوینی ابوترابی را دریافت کردم. این پدر و پسر پارسا و
پرهیزگار، درراه ضیافت بارگاه حضرت ابیالحسنالرضا
(علیهآلافالتحیةوالاسلام) بودند که به لقاءالله و بافضل و کرم او به
ضیافت اولیاء مقرب الهی نائل آمدند و انشاءالله در بهشت رضای خداوند که
پاداش یکعمر مجاهدت و صبر و استقامت و پاکدامنی آنان است مستقر گردیدند.
پسر،
پس از سالها حضور در میدانهای مبارزهٔ دشوار با نظام طاغوتی و پس از
مشارکت شجاعانه درصحنهٔ جنگ تحمیلی، سالهای درازی محنت اسارت در دست دشمن
نابکار و فرومایه را چشید و مبارزهای دشوارتر از گذشته را در اردوگاههایی
آغاز کرد که او در آنها، همچون خورشیدی بر دلهای اسیران مظلوم میتابید و
چون ستارهٔ درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان میداد و چون ابری فیاض،
امید و ایمان را بر آنان میبارید.
و
پدر، با صبر و متانت یک فقیه فیلسوف و عارف فقدان و هجران چنین پسری را
تحمل میکرد و آنچه را در حوزههای دانش دین آموخته بود، در عمل و منش خویش
تجسم میبخشید. اینجانب حادثه تأسفبار این پدر و پسر عزیز را به
همهی بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان و به همهی آزادگان
گرامی و به عموم اهالی تهران و قزوین بخصوص حوزهی علمیه و علمای
اعلام و بالاخص به جناب حجتالاسلام حاج سید محمد ابوترابی تسلیت
میگویم و علو درجات آنان را از خداوند بزرگ مسألت میکنم صادر
کردند.
به نظر پس از فوت ایشان و انتشار پیام حضرت آقا تازه بخشی از جامعه متوجه شخصیت ایشان شدند.
حاجآقا
در حوزه تصاویر یکی از کم تصویرترین افراد دههی ۷۰ هستند بهگونهای که
در هنگام خبر فوت ایشان صداوسیما تصویری از ایشان نداشت جز در چند
پیادهروی و در آن زمان بهشدت دنبال تصویر ایشان بودند تا خبر درگذشت
ایشان را اعلام کند.
ایشان بهنوعی از بنیانگذاران حرکت عرفانی و عمیق پیادهروی بهسوی اماکن متبرکه نیز هستند...
بله؛
پایهی اصلی پیادهرویهای حرم تا حرمی که شکل میگرفت حاجآقا ابوترابی و
حاج احمد سقفی و چند آزاده دیگر بودند، در زمان آخرین پیادهروی که از حرم
امام تا حرم حضرت معصومه (س) بود در خط کناری اتوبان ماشین آیتالله حکیم
درحرکت بود که گویا جلسهای در تهران داشتند و عازم تهران بودند وقتی جمع
را میبیند میپرسد اینها که هستند؟ تیم حفاظت ایشان در پاسخ میگویند این
گروه پیادهروی به سرپرستی حاجآقا ابوترابی هست گویا ایشان به یاد
پیادهرویهای دههی ۴۰ نجف به کربلا میافتند و میگویند در برگشت
میخواهم همراه ایشان باشم، ولی در برگشت گروه پیادهروی دیگر به قم رسیده
بودند.
همراهان
آیتالله حکیم ماجرا را به ایشان گفتند، ایشان گریه میکرد و میگفتند من
اشتباه کردم و باید پیاده میشدم و با ایشان همراه میشدم. گویا در دل
احساس کردند که دیگر طعم پیادهروی اربعین را نخواهند چشید و همینطور هم
شد و هنگامیکه رژیم صدام سقوط کرد ایشان وارد کشور عراق شدند ولی به
پیادهروی اربعین نرسیدند.
در
پیادهروی اول مشهد که در اوایل دههی ۷۰ بود وقتی حاجآقا ابوترابی به
نزدیک سرخه رسیدند یکی از مسئول ایشان را صدا زدند و گفتند میخواهیم در
تهران شمارا ببینیم، در آن زمان یک سری اختلافات اجتماعی در جامعه وجود
داشت و به حاجآقا ابوترابی اعتراض کردند و گفتند این پیادهرویهای شما یک
حرکت سیاسی است و شما میخواهید گلایهی آزادگان را به آقا علی بن
موسیالرضا برسانید و باید این پیادهروی متوقف شود، حاجآقا در پاسخ به
آنها میگوید اینیک حرکت معنوی سیاسی است و ریشهی آن به پیادهرویهای
نجف به کربلا برمیگردد و تأثیرات معنوی آن بسیار زیاد است.
به نظر این پیادهرویهای ایشان خاطرات جالبی نیز دارد.
بله
در راهپیمایی مسیر سر پل ذهاب به مرز خسروی در اوایل دههی ۷۰ آن منطقه
ناامن بود و شبها تردد انجام نمیگرفت وقتی ما به آنجا رسیدیم محلیها
میگفتند آن سیدی که چند سال پیش از آنطرف آمد (منظور بازگشت از اسارت
است) حالا پیاده از اینطرف میآید، حتی اسم حاجآقا ابو ترابی را هم
نمیدانستند. در آن منطقهی روستایی با نان و دوغی از ما و دوستان آزاده
پذیرایی شد و این اولین پذیرایی این فضا از ما بود، رفتهرفته بر تعداد جمع
پیادهرویها در سالهای بعد افزوده میشد و چون کار دلی بود، همه مشتاق
آن بودند.
یادم
میآید یکی از مسئولان روزنامه کیهان چند روز بعد از مراسم حاجآقا ابو
ترابی نزد من آمد و خواستار مصاحبهی در مورد حاجآقا ابو ترابی بود من به
دلیل شرایط بد و شلوغی حرفی زدم که ایشان از من ناراحت شدند، به ایشان گفتم
برود و پیام دکتر چمران را در ۲۶ آذر ۵۹ پیدا کند آن خبرنگار گفت چه ربطی
دارد؟ گفتم من فرصت مصاحبه ندارم ولی بدان این برای تو شگفتی ایجاد میکند و
میفهمی چه باید بنویسی، روز بعد ایشان با روزنامهای چاپشده در دست آمد و
سندی آورد که ۲۰ سال پیش دکتر چمران در وصف ابو ترابی گفته بود.
در سند چه آمده بود؟
روزنامهنگار
بسیار خوشحال از نتیجه کار خود بود و گفت آنچه شهید چمران در مورد حاجآقا
ابو ترابی گفته که مصداق همان را رهبر انقلاب در رحلت ایشان هم گفته است.
هر
شخص باید راه را جوری بپیماید و مسیر را بهگونهای تشخیص دهد که صحیح باشد
چون فرصت بازگشتی نیست، شخصیت حاجآقا ابوترابی مصداق بارز این شعر است:
یکعمر میشد آری در ذرهای بگنجم، ازبسکه خویشتن را در خود فشرده بودم.
حاجآقا
ابوترابی در دامنهی لغات خود از کلمهی سرسپرده استفاده میکرد اما به
معنی مثبت آن، یک روز برحسب مزاح به ایشان گفتم در فرهنگ سخنوری ایران
سرسپرده بار منفی دارد و به معنی سرسپرده استکبار جهانی است.
ایشان
بر این باور بودند سرسپردگی به مکتب حسینبن علی (ع) باعث شد که حماسه
کربلا با ۷۲ تن در ظهر عاشورا و کاروان حضرت زینب بعد از واقعه خلق شود چون
آنها سرسپرده بودند و با هیچ وعدهای از حمایت و محبت امام خود دست
نمیکشیدند. حاجآقا ابوترابی یک شخصیت ثابت و سرسپرده داشته، بهگونهای
که شهید مصطفی چمران که خود یکی از گمنامان زمانهی خویش است وقتی با ایشان
برخورد میکند دستبهقلم میشود، چون باشخصیتی گمنامتر از خود روبهرو
شد.
گرچه
ایشان با پدر حاجآقا ابوترابی در مجلس آشنایی داشت اما هیچگاه نمیدانست
این فرزند آن پدر است و وقتی سرباز خود را شناخت فهمید او مشهورتر از خود
اما گمنامتر از خود است و این شبیه بازیگری است که شخصی هنرمندتر از خود
پیداکرده و در عین اینکه کیف میکند اما احساس میکند کم آورده است.
مرحوم پدرتان مدتی نیز نزد شهید چمران آموزشدیده بودند، چه نکاتی از آن روزها شما میدانید؟
حاجآقا
ابوترابی ازنظر تیراندازی از همراهان خود قدرتر بود اما مثل یک سرباز
صفرکیلومتر نزد دکتر چمران میرود تا آموزش ببیند و همین رفتارها باعث
بزرگی شخصیت ایشان میشد. یکبار به حاجآقا ابوترابی گفتم به نظرم تنها
تحلیل اشتباه دکتر چمران تحلیل اشتباه خبر شهادت شما بوده و این را به
برادر دکتر چمران هم گفتم و ایشان پاسخ دادند برای خودم هم جالب بود چون
وقتی ما گفتیم ایشان شهید شده دکتر چمران ۳ روز وقت گرفتند و بعد از
بررسیها به این نتیجه رسیدن که شهید شده و پیام شهادت را در ۲۹ آذر ۵۹
صادر کردند حدود ۵ تا ۶ ماه ما فکر میکردیم ایشان شهید شده اما کمکم
زمزمههای مبنی بر زنده ماندن ایشان شنیده شد و بعد از یک سال نامه ایشان
آمد، آقای مهدی چمران گفتند من یکبار از حاجآقا پرسیدم ولی ایشان گفتند
نه دکتر درست تشخیص داده من قرار بود زنده باشم، کار کارشناسی یکچیز است
ولی ارادهی خداوند چیز دیگری است.
به
روایت دوستان وقتی نفربر حاجآقا ابوترابی را دنبال میکند خود را درون
چالهی آب میاندازد، نیروهای بعثی به بالای سرشان میآیند و یک خشاب
دورتادور ایشان خالی میکنند این صحنهای است که بچههای دکتر چمران از
فاصلهی دور با دوربین میبینند قاعدتاً درست است یک چاله یک آدم و یک خشاب
و وقتی دیدند چهار نفر دست و پای ایشان را میگیرند و مثل یک جنازه از
بالای نفربر با سر میاندازند داخل نفربر، با استناد بر اینها دکتر چمران
خبر شهادت حاجآقا ابوترابی را اعلام کردند.
ایشان علاقه خاصی نیز به اسرای جنگ تحمیلی داشتند...
بله؛
اسارت یک جامعهی پراکنده با دینهای متفاوت و سنین مختلف بود و بیشک متحد
کردن این جامعه کار دشواری بود، حاجآقا میخواست در برگشت تمام اسرا را
به آغوش خانواده و امام خود برگرداند. ایشان در اردوگاههای عراق در آن
فضای خفقان مدیریت و هدایتی مثالزدنی داشتند که اسارتی عزتمند برای اسرای
ایرانی صورت گرفت بهگونهای که در برگشت این آزادگان در آغوش مردم قرار
گرفتند. دلیلش همین مدیریت بااخلاق و ایدئولوژی بود که رهبر انقلاب در
اولین دیدار خود با ایشان میگویند دستپر آمدی و امضای خرسندی خویش را از
این عملیات ۱۰ ساله نشان میدهند. جالب است بدانید که حاجآقا ابوترابی در
ماه صفر سال ۴۹ که از عراق به ایران میآمد، در ماه صفر ۱۳۵۹ اسیر و در ماه
صفر ۱۳۶۹ آزاد و در ماه صفر سال ۱۳۷۹ به ملکوت پیوست. ایشان همیشه دغدغهی
اسرا را داشت چه در زمان جنگ و اسارت چه بعد از آزادی.
انتهای پیام/
«پروردگارا! ما را با ستمکارانِ ظالم، همراه مگردان».