شهید، حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی فرزند آیتالله حاج سیدعباس ابوترابی بود. جد والدش آیتالله سیدابوتراب مجتهدقزوینی و جد والدهاش آیتالله سیدمحمدباقر علوی قزوینی بود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، شهید، حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی فرزند آیتالله حاج سیدعباس ابوترابی بود. جد والدش آیتالله سیدابوتراب مجتهدقزوینی و جد والدهاش آیتالله سیدمحمدباقر علوی قزوینی بود.
سیدعلیاکبر دوران تحصیلش را در شهرستان قم بهپایان رساند. موفقیتهای علمی و ورزشیاش چون قهرمانی شنای استخر امجدیه تهران، انتخابش بهعنوان بازیکن برتر والیبال و فوتبال، در دوران دبیرستان، او را مصمم به شرکت در آزمون دبیرستان نیروی هوایی کرد تا پساز گرفتن دیپلم مستقیماً وارد دانشکده خلبانی شود. حتی آزمایشهای لازم پزشکی را داده بود. همه مشوقش شدند الا پدر! ایشان با خواهش و تمنا از علیاکبر خواسته بود که این کار را نکند. سید کمکم به معنای دلسوزیهای پدرش پی برد و به قم برگشت.
بعداز گرفتن دیپلم داییاش به او گفت که میخواهد مقدمات سفرش را برای ادامة تحصیل به آلمان فراهم کند. سیدعلیاکبر خیلی به اینکار راغب نبود و تصمیم گرفت بهوصیت جد مادریاش عمل کند و به حوزة علمیه وارد شود.
در سال 1342، با شروع نهضت امام خمینی(ره)، سیدعلیاکبر جوان همراه با حاجآقا مصطفی فرزند حضرت امام(ره) وارد جریانات سیاسی شد. او در تمامی صحنه های مبارزاتی امام(ره) در شهر قم و حتی مسئلة تبعید ایشان پابه پای انقلابیون حضور داشت. بعداز اینکه امام از ترکیه به نجف اشرف تبعید شد؛ سیدعلیاکبر ابوترابی بههمراه دو نفر از دوستانش تصمیم گرفتند به عراق مهاجرت کنند و خود را به محضر حضرت امام(ره) برسانند. در آنجا درس خارج فقه و اصول را نزد امام(ره) خواندند. همچنین از محضر آیت الله غروی، آیت الله وحید خراسانی و ... بهره مند شدند.
در نجف و در محضر امام(ره) فعالیتهای سیاسی سیدعلیاکبر رنگ وبوی دیگری گرفت. بعداز شش ماه تحصیل در نجف، در سال 1349، برای تمرکز و بسط فعالیتهای سیاسی ضد رژیمی اش در ایران، تصمیم گرفت تا اعلامیه های حضرت امام(ره) را خودش به ایران ببرد. اعلامیه ها را در وسایلش جاسازی کرد، اما در مرز خسروی مأموران ساواک او را شناسایی و دستگیر کرده و پساز چند روز ایشان را به زندان قصر تهران منتقل کردند و مورد شکنجه و بازجویی قرار دادند.
حجه الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی درمورد حضور سیدعلی اکبر در زندان اینگونه میگفت: «از روزی که سید پا به زندان گذاشت، با یک نمونة عملی و عینی تربیت اسلامی مواجه شدیم. وجودش الگویی بود از یک جوان مسلمان، مسلمانی سرشار از عطوفت، تواضع، نرمش، خدمتگزاری، شب زندهداری و ... . از همان آغاز که مارکسیسمها با او آشنا شدند، جذبه اش آنان را گرفت. او با لبخندی صمیمانه و در نهایتِ تواضع و مهربانی با آنها برخورد میکرد.
بعداز آزادی سیدعلی اکبر ابوترابی فصل جدیدی از مبارزات ایشان آغاز شد.
سال 1349 اندرزگو را در منزل یکی از دوستانش ملاقات کرد و در سال 1351 رسماً به گروه او پیوست. پساز پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به گروه دکتر چمران، در ستاد جنگ های نامنظم، پیوست و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. شهید چمران درموردش اینگونه گفته بود: «من شهادت می دهم که سختترین مأموریتها را عاشقانه می پذیرفت و هرچه وظیفة او خطرناک تر میشد خوشحال تر و راضی تر به نظر میرسید. من شهادت میدهم سیدعلی اکبر ابوترابی عالی ترین نمونة پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود ...»
سرانجام سیدعلی اکبر ابوترابی روز 26 آذر 1359 در یکی از مأموریتهای شناسایی عملیات ستاد جنگ های نامنظم در تپه های الله اکبر به اسارت نیروهای عراقی درآمد تا به مدت 10 سال درس صبر و امید، مقاومت و پایداری، اخلاق و عمل، ایثار و ایمان و پاکی و خدمتگزاری را برای آزادگان به ارمغان آورد.
سرانجام آن مجاهد خستگیناپذیر و بندة خاص خداوند در تاریخ دوازدهم خرداد 1379در حالی که به همراه پدر بزرگوارش آیتالله حاج سید عباس ابوترابی برای رسیدگی به امور آزادگان عازم مشهد مقدس و زیارت امام رضا(ع) بودند در جاده سبزوار- نیشابور تصادف کرده و به لقاءا... رسیدند.
انتهای پیام/
ای پروردگارم، هرگز چشم برهمزدنی مرا به خود وامگذار؛ نه کمتر از این و نه بیشتر.