پزشک که باشید حسابی درگیر غم و آلام بیماران میشوید، دردشان را میفهمید و تلاش میکنید مرهمی و تسکینی برای درد جان و روحشان شوید. حالا اگر پزشک باشید و در جبهههای جنگ طبیب تن مجروحان و زخمیها هم شده باشید که بماند، کارتان سختتر هم میشود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، کمتر کسی از اهالی محله حسینی فردوس میداند که دکتر«شهاب وحیدیان» از جانبازان و آزادگان دوران دفاع مقدس است، خب نشانه آدمهای بیادعا همین است که گوشهای بیسر و صدا به فکر خدمت به مردم باشند تا اینکه از خودشان تعریف کنند.
پزشک که باشید
حسابی درگیر غم و آلام بیماران میشوید، دردشان را میفهمید و تلاش میکنید
مرهمی و تسکینی برای درد جان و روحشان شوید. حالا اگر پزشک باشید و در
جبهههای جنگ طبیب تن مجروحان و زخمیها هم شده باشید که بماند، کارتان
سختتر هم میشود. هر چند کمتر اتفاق میافتد که دکتر وحیدیان خودش باب
صحبت را درباره دوران جنگ و دفاع مقدس باز کند اما این بار به خاطر نشان
دادن ایثارگری و جانفشانی رزمندگان و به ویژه کادر درمان لب به سخن
میگشاید و ما را به آن ایام میبرد. او متخصص بیماریهای استخوان، مفاصل و
روماتیسم و از آزادگان و جانبازان روزهای دفاع مقدس است که در سال ۶۶ به
عنوان پزشک به جبهههای جنگ اعزام شد و یک سال بعد یعنی در مقطع نقض
قطعنامه و تجاوزگری دوباره عراق به مرزها به اسارت بعثیها درآمد.
پای ترک جبهه را نداشتیم
او هنوز به حرفهای مافوقش فکر
میکرد. از یک طرف دلش برای پدر و مادر و همسرش تنگ شده بود و میدانست
آنها هم منتظرند و از طرف دیگر او پزشک اورژانس خط مقدم بود و دکتر«تیموری»
سرتیم آنها عقیده داشت که مرخصی بچهها باید لغو شود و کسی به تهران
برنگردد، اما باز این تصمیم را به اختیار خودشان گذاشت. اوضاع مجروحان
چندان خوب نبود و اگر به موقع درمان نمیشدند جانشان به خطر میافتاد.
زمزمه عملیات تازهای به گوش میرسید و شهاب میدانست عملیات مساوی است با
افزایش تعداد مجروحان و زخمیها. تصمیمش را گرفت و با قاطعیت به مسئول
مستقیمش گفت: «من با این وضعیت حتما میمانم، چون اصلا پای رفتن ندارم.»
دکتر وحیدیان که این روزها دهه ۶۰
زندگی را تجربه میکند در آبان سال ۶۶ بعد از فارغالتحصیل شدن به
جبهههای جنگ اعزام و در بهمن همان سال در اورژانس خط مقدم جبهه سومار
مشغول به خدمت شد. او با توصیف ایام جنگ میگوید: «جنگ همیشه با تصاویر و
صحنههای تلخ و ناگوار همراه است، دیدن مجروحان و زخمیهای تشنه لب، تن و
جان تکه پاره رزمندهها، چشمان مظلوم شهدا در لحظههای پایانی زندگی و در
کنارش ایستادگی و استقامت بچههای رزمنده، ما را برای ماندن و جنگیدن
تشویق میکرد. در یک کلام، پایی برای رفتن نداشتیم و مسیرمان فقط به سمت
جلو باز بود. برای همین نمیتوانستم به مرخصی برویم و آنها را در وضعیت
کمبود پزشک تنها بگذاریم.»
وضعیت سخت و عجیبی بود
ارتش بعث عراق ۴ روز پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، مجدد به
ایران حمله کرد و آغازگر تهاجم وسیعی در جنوب شد. نیروهای عراقی در
دشتهای جنوب و غرب اهواز خود را به جاده اهواز - خرمشهر رساندند و خرمشهر
را مورد تهدید دوباره قرار دادند. حمله مجدد عراق که از روز ۳۱ تیر آغاز شد
و تا دوم مرداد به طول انجامید، منجر به پیشروی ۳۰ کیلومتری ارتش عراق در
خاک ایران شد.
معدود نیروهای ایرانی که در جبهه جنوب باقی مانده بودند، بلافاصله به
اجرای عملیاتهای دفاع سراسری الغدیر پرداختند که طی این دو عملیات ضمن
متوقف ساختن پیشروی دشمن پس از سه روز تجاوز، نیروهای ارتش بعث عراق را به
پشت مرزهای بینالمللی بازگرداندند. به گفته فرماندهان عملیات دفاع سراسری،
این عملیات مجموعهای از چند عملیات بود که بدون طراحی و برنامه قبلی اجرا
شد.
با اجرای عملیات مرصاد در پنجم مرداد ماه ۶۷، نیروهای ارتش بعث عراق که
تا گردنه پاتاق پیش آمده بودند و از شهر سرپل ذهاب گذشته بودند، پیش از
عقبنشینی منافقین به مواضع قبلی خود بازگشتند. ۳۱ تیر سال ۶۷ چند روز قبل
از شروع عملیات مرصاد برای آقای دکتر به گونه دیگری گذشت: «حمله بعثیها
بعد از نقض قطعنامه۵۹۸ گسترده بود. بچهها غافلگیر شدند. نیروهای عراقی از
زمین و آسمان حمله کرده بود و رزمندههای بسیاری شهید و من و بسیاری از
همرزمانم مجروح شده بودیم و بعد به محاصره افتادیم و به اسارت درآمدیم.»
به یاد میآوریم که ارتش بعث عراق سوم مرداد ۶۷ هم با نقض مجدد قطعنامه
به مرزهای غربی کشور حمله کرد؛ اما این بار با هدف همراهی مجاهدین خلق
(منافقین) به خاک ایران تجاوز کرد. نیروهای ارتش بعث عراق تا گردنه
پاتاق(پس از شهر سرپل ذهاب) منافقین را همراهی کردند که البته منافقین پس
از چند کیلومتر پیشروی به دلیل ازدیاد خودروهای مردم در جاده اسلامآباد
غرب، در تنگه چهارزبر به سد نیروهای نظامی برخورد کردند که با اجرای
عملیات مرصاد از سوی نیروهای نظامی ایران، منافقین مجبور به فرار و
عقبنشینی شدند.
دکتر وحیدیان میگوید: «وضعیت سخت و عجیبی بود، در آن شرایط بحرانی که
باید هرکس فکر نجات خود از آن موقعیت بود باز ایثارگری و از خودگذشتگی
نمایانتر میشد. یادم هست به ۲ سرباز کمکبهیار گفتیم تا دیر نشده به عقب
برگردند و جان خود را نجات دهند و اسیر عراقیها نشوند، اما آنها گوش آنها
به این حرفها بدهکار نبود و کنار من و سر تیم پزشکی و اورژانس خط مقدم
ماندند و مجروحیت و اسارت را به جان خریدند. وقتی بیشتر زخمیها با کمک
رزمندگان به بیمارستانهای پشت خط منتقل شدند و ما سوار بر خودرو جیپ به
سمت بیمارستان راه افتادیم، موقعی بود که دشمن از زمین و هوا روی سرمان
گلوله میریخت و در نهایت با وجود ایستادگی و مقاومت به همراه تعدادی از
رزمندگان سالم و مجروح به اسارت نیروهای بعثی درآمدیم.»
معجزه در اردوگاهها تکریت
پزشکانی که در اسارت بودند با
دیدن درد مجروحان هموطن و به دلیل نداشتن داروی کافی دردهای روحی بیشتری را
تحمل کردهاند. دکتر وحیدیان در این مورد میگوید: «در اردوگاه ۱۹ تکریت
عراق به عنوان پزشک مشغول به کار شدم. افراد بسیاری مجروح بودند.
بیماریهای عفونی در اردوگاه بیداد میکرد و اگر کمک و خواست خدا نبود در
آن شرایط سخت و بدون امکانات درمانی موفق به درمان نمیشدم. تنها معجزه و
امداد الهی بود که با دست خالی و نبود وسایل پزشکی و داروهای مورد نیاز
برخی از مجروحان و زخمیها بهبود پیدا میکردند وگرنه در شرایط عادی مرگشان
حتمی بود.»
استفاده مجدد از باندها
باور کردنش شاید برای جوانهای
امروزی سخت باشد، اما در ایام جنگ اتفاقاتی در حوزه پزشکی و درمان میافتاد
که با هیچ قاعده علمی مطابقت نداشت، پزشکان با دستان خالی و با کمبود شدید
امکانات کارهایی میکردند که در شرایط عادی محال بود. این پزشک آزاده در
این مورد میگوید: «یادم هست که به ما تعداد کمی باند معمولی میدادند.
باندهای استریل که اصلاً وجود نداشت و باندهای معمولی هم به هیچ عنوان برای
پانسمان کردن عفونتها و زخمهای مجروحان کافی نبود، برای همین مجبور بودم
باندهای استفاده شده را با پودر لباسشویی بشویم و روی طنابی که در
درمانگاه بسته بودم پهن و دوباره استفاده کنم. آنتیبیوتیک هم بسیار کم بود
و به اندازه کافی در اختیار مجروحان نمیگذاشتند، برای همین برای درمان
عدهای که به اسهال خونی مبتلا میشدند از ترفندهایی استفاده میکردیم تا
بتوانیم داروی بیشتری بگیریم. به عنوان مثال کسانی که دچار این بیماری
نبودند به درمانگاه مراجعه میکردند و تقاضای آنتیبیوتیک میدادند و
داروها را مخفیانه در اختیار من میگذاشتند تا برای درمان بیماران واقعی
استفاده کنم.»
خاطره شهادت مظلومانه رزمنده نوجوان
تصورش هم دشوار است بیماری را
ببینی که به تخصص و علم شما نیاز دارد و تو نتوانی با امکانات موجود به
دادش برسی. آیا میتوانید تصور کنید که روزی مجبور شوید برای نجات یک انسان
عفونت را با دست از زخمهای ناسور کسی بیرون بیاورید؟ سخت است اما این کار
را پزشکان در بیمارستانهای صحرایی جبهههای جنگ و درمانگاههای
اردوگاههای عراقی به کرات انجام دادهاند. دکتر وحیدیان میگوید: «سربازان
عراقی خبر دادند که در زندان الرشید رزمنده نوجوانی حالش بد است چون گلوله
به کمرش خورده و عفونت کرده بود. با کمک چند رزمنده اسیر دیگر عفونت را از
کمرش خارج کردم و هرچه باند بود در زخمش گذاشتم و با تزریق چند آمپول دردش
کمی آرام شد. آن روز باندهای تازه داده بودند، اما دارو به اندازه کافی در
اختیارم نبود. بعد آن روز هرچه از افسران عراقی خواستم مرا به دیدنش ببرند
موافقت نکردند و چندی بعد شنیدم که این نوجوان به دلیل شدت جراحت مظلومانه
به شهادت رسیده است.»
روحیه قدرشناسی مردم جنوب شهر
این روزها سر دکتر وحیدیان شلوغ
است، اما با روی باز ما را به حضور میپذیرد. او میگوید: «دردهایی که
بیماران دچارش میشوند مشترک نیست هر کدام، از نوعی بیماری خاص رنج
میبرند، اما در اینکه همه دردمندند و نیاز به توجه دارند مشترک هستند.» او
تأکید میکند: «مردم جنوب شهر به ویژه ساکنان منطقه۱۸ خیلی مهربان،
قدرشناس و صمیمیاند و هنوز به فرهنگهای سنتی خود پایبندند. آنها فرهنگ
ایثار و شهادت و رشادتهای رزمندگان دوران دفاع مقدس را از یاد نبردهاند و
به خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان احترام میگذارند.» وحیدیان با اشاره
به اینکه هنوز اهالی منطقه۱۸ در مواقع ضروری و مهم به کمک یکدیگر
میشتابند، میگوید: «اگر به اعمال و رفتار اهالی دقت کنید میبینید که
هنوز همان همبستگی و حس مسئولیت در وجود آنها وجود دارد.»
آزاده و جانباز هممحلهای با
یادآوری خاطرات جوشاندن لباسها و پتوها، ساختن سرویس بهداشتی توسط اسرا،
روزهای سخت شیوع بیماری گال در اردوگاه و تلاشش برای گرفتن دارو و ریشهکن
شدن این بیماری میگوید: «همه مردم چه آنهایی که در جبههها جنگیدند و چه
کسانی که عوارض و صدمات ناشی از جنگ را تحمل کردند با کمک و همدلی روزهای
سخت بسیاری را پشت سر گذاشتند و بعد از این هم جانانه ایستادگی میکنند.»
فرهنگ ایثار و خدمت ادامه دارد
حجتالاسلام «سیدصادق نوری»
مدیرعامل مرکز نیکوکاری چهارده معصوم(ع) و امام جماعت محله حسینی فردوس، از
اقدامات نیکوکارانه دکتر«شهاب وحیدیان» در زمینه ارائه خدمت به افراد
بیبضاعت و کم برخوردار صحبت میکند و میگوید: «معمولا آدمهای خیر و
نیکوکار تعریف و تمجید را نمیپسندند و به قول معروف چراغ خاموش حرکت
میکنند و دکتر وحیدیان نیز اینگونه است. در زمینه خدمت این پزشک مردمی
همین بس که در مطبش به روی همه باز است و البته آدمهای فقیر و نیازمند را
درست مثل همان آدمهای پولدار و برخوردار، عزیز و مکرم میشمارد و بدون
دریافت هیچ هزینهای درمانشان می کند. او با خیریهها ارتباط مستمری دارد و
از این طریق افراد مستحق برای درمان به او معرفی می شوند.»
انتهای پیام/
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ