شهید «خلیل فاتح» از رزمندگان هنرمند استان آذربایجان شرقی است که آذر ۱۳۶۰ به همراه جمعی از همرزمان خود در جریان عملیات «مطلع الفجر» به اسارت نیروهای عراقی درآمد و سال ۱۳۶۲ در اردوگاه «موصل ۲» به شهادت رسید.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزادگان کشورمان در سالهای سخت اسارت علیرغم تحمل فشارها و شکنجههای
فراوان حماسهای از استقامت و پایداری را به نمایش گذاشتند و برخی از آنان
در این راه به شهادت یا جانبازی نایل شدند.
یکی از این اسوههای صبر و مقاومت، شهید «خلیل فاتح» از رزمندگان هنرمند
استان آذربایجان شرقی است که آذر ۱۳۶۰ به همراه جمعی از همرزمان خود در
جریان عملیات «مطلع الفجر» به اسارت نیروهای عراقی درآمد و سال ۱۳۶۲ در
اردوگاه «موصل ۲» به شهادت رسید.
«رحیم جوادیکیا» از دوستان شهید «فاتح» خاطرهای از ایثار و مقاومت این
شهید والامقام و دیگر آزادگان را در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی»
چنین روایت کرده است:
«ما در بند اسارت سعی میکردیم روحیهی خود را حفظ بکنیم و با وجود
همهی فشارها مراسمات را برگزار کنیم؛ تئاتری را که در آسایشگاه همراه با
سرود ترکی اجرا کردیم فراموش نشدنی است. خلیل فاتح تکخوانی میکرد و ما
دسته جمعی میخواندیم.
داغلارا دیرماشاروق، بولاق کیمی جوشاروق
دین اسلام یولوندا اولونجه ساواشاروق
داغلار لالهسیز اولماز، یولی چالاسیز اولماز
بویولا قیچ قویانین، باشی بلاسیز اولماز
معنی شعر:
از کوهها بالا میرویم، مانند رودها میخروشیم. در راه دین اسلام تا
لحظه مرگ میجنگیم. کوهها بدون گل لاله نیستند، این راه بدون پستی و بلندی
نیست. کسی که در این راه گام میگذارد، باید بداند که چه سختیهایی در پیش
دارد.
افسران ارتشی که چند سال در سلولهای جداگانه بودند و حق ارتباط با سایر
اسرا را نداشتند نیز در جمع تماشاگران بودند و با شنیدن این شعر اشک
میریختند.
مراسمات دعا خوانی کسالت را از اسرای اردوگاه دور کرده بود. اسرا برای
برگزاری این مراسمات دست به هر نوع ایثار میزدند و هر بار با لو رفتن
مراسمات دعا تعدادی برای شکنجه شدن از سایرین جدا میشدند. همان افراد که
شکنجه میشدند تاکید به انجام پرشورتر مراسمات داشتند و روحیهای تازه
میگرفتند و بانی برگزاری دعا میشدند.
شعله عشق به رهبری و نظام جمهوری اسلامی و مسئولین مملکت در بین اسرا
همچنان روشن بود تا جایی که وقتی روزنامهای به دستشان میافتاد و در آن
عکس مسئولین کشور را میدیدند از روزنامه جدا میکردند و آن را به دیوارهای
آسایشگاه میزدند و از دید سربازهای عراقی مخفی میکردند. گاهی که
سربازهای عراقی متوجه آن عکسها میشدند اسرا را شکنجه میدادند اما اسرا
باز کار خود را از سر میگرفتند با این حال عکس امام (ره) همیشه بر روی
دیوار بود.»
انتهای پیام/
رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِی فِی ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ