سرباز بعثی او را صدا زد و با خشم پرسید چرا این همه در سجده بودی؟ برای چه کسی دعا می کردی؟ برای خمینی؟
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به مناسبت هفته بسیج، خاطرات آزادگان عزیزی که در اردوگاه های بعثی عراق اسیر بودند و با سختی و زیر شکنجه های دژخیمان رژیم بعثی نماز خود را ترک نمی کردند و خاطرات خود را بیان نمودند تا درس عبرتی برای همه ما باشد.
در ادامه خاطرهای کوتاه از آزاده معزز «حمید حکیمخواه» را از نظر میگذرانید:
جرم سجده طولانی
آن شب، پس از صرف شام، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء شدم. نمازم را که خواندم، متوجه نگهبانی شدم که پشت پنجره ایستاده بود و داخل سلول را می پایید. او به یکی از بچه ها خیره شده بود و نماز خواندن او را تماشا می کرد. وقتی نماز و سجده طولانی و همراه با آه و ناله وی تمام شد، سرباز بعثی او را صدا زد و با خشم پرسید چرا این همه در سجده بودی؟ برای چه کسی دعا می کردی؟ برای خمینی؟ ! آن برادر اسیر، در حالی که اشک چشمانش را پر کرده بود، جواب داد: نه! داشتم برای آزادی خودمان دعا می کردم. سرباز بعثی نام او را یاد داشت کرد و وقیحانه آب دهانش را بر روی او انداخت و از پشت پنجره دور شد. صبح روز بعد، آن برادر هم سلولی را به جرم دعا و سجده طولانی، به ۲۵ ضربه شلاق محکوم کردند و با کابل، پشت او را سیاه نمودند طوری که پس از تحمل ضربات، به حالت اغما دچار شد. بعد از او، نوبت به من رسید، که البته تنها به تذکر اکتفا کردند.
برگرفته از کتاب نماز در اسارت