با آن همه زخم و جراحت، مگر چقدر میشود طاقت آورد؟! نه امکانات بهداشتی و درمانی بود و نه جایی برای نفس کشیدنِ سالم.
به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی پیام آزادگان، از بچههای کربلای 5 بود. تیر و ترکشهای زیادی که به بدنش خورده بود، او را به ناله وا میداشت. به جای بیمارستان، در زندان الرشید نگهش داشتند.
با آن همه زخم و جراحت، مگر چقدر میشود طاقت آورد؟! نه امکانات بهداشتی و درمانی بود و نه جایی برای نفس کشیدنِ سالم.
عاقبت هم شهید شد.
بعثیها را صدا زدیم و گفتیم: «یک نفر از دنیا رفته، او را ببرید»!
آنها در را باز کردند. چهار نفر از بچهها کمک دادند تا جنازهی شهید غریب را بیرون ببرند. همین که پیکر مقدسش به راهرو زندان رسید، بوی عطر سرمست کننده در راهرو پیچید. سربازان بعثی به اطراف بو میکشیدند. میخواستند باور نکنند؛ اما باز چشم هایشان به سوی جنازه برمیگشت.
آخر کار گفتند: «شما خودتان به این جنازه عطر زدهاید. میخواهید بگویید که کشتههایتان شهید و اهل بهشتند.»
بعد هم با کابل به جان ما افتادند.
کسی نمیتوانست به آن زبان نفهمها بگوید، «با آن همه تفتیش، شما که چیزی برای ما نگذاشتید. تازه، بر این محیط متعفن و این بدن سراسر مجروح با زخمهای عفونت کرده، آیا عطر هم اثر میکند و بوی محیط را تغییر میدهد»؟!
انتهای پیام/
رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ