آزاده مرحوم سید نورعلی حسینی ۲۱ آبان سال ۶۱ در جریان عملیات محرم اسیر شد. پس از تحمل ۸ سال اسارت در ۲۹ مرداد سال ۶۹ به وطن بازگشت و سرانجام در آذرماه 1400به یاران شهیدش پیوست.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده
سرافراز «سید نورعلی حسینی» در ۱۲ فروردین سال ۴۱ در خمین متولد شد. دوران تحصیل را در زادگاهش سپری
کرد و در سال ۶۱ همزمان با به پایان رساندن دوره دبیرستان به همراه لشکر
۱۷ علیبن ابی طالب به فرماندهی شهید زین الدین عازم جبهه جنوب شد و در
عملیاتهای همچون قلعه شمشیر، بستان، طریقالقدس و محرم شرکت کرد و در ۲۱
آبان سال ۶۱ بر اثر موج گرفتگی از ادامه مسیر باز ماند و به اسارت رژیم
بعث در آمد. ایشان پس از تحمل ۸ سال اسارت در زندانهای موصل در ۲۹ مرداد
سال ۶۹ به وطن بازگشت و سرانجام در هفته گذشته (آذرماه 1400) به یاران شهیدش پیوست.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
خبرنگار موسسه پیام آزادگان در گفتگویی با این آزاده مرحوم قبل از رحلت ایشان به ثبت خاطراتی پرداخت که در ادامه به آن میپردازیم؛
«در شب عملیات محرم شهید خرازی به بچهها گفت: برادران شما در این عملیات یا شهید میشوید یا جانباز و یا اسیر. خودتان را برای هر چیزی آماده کنید. من در گردانی که فرماندهی آن را شهید زینالدین و شهید نجفی به عهده داشتند در میدان بودم بعد از تلفات زیاد در عملیات در صبح ۲۱ آبان دستور عقب نشینی صادر شد. ما عقب نشینی را به تعویق انداختیم و تا ۱۱ صبح مقاومت کردیم و تا آخرین گلولهی خود جنگیدیم.
بر اثر موج گرفتگی مجروح شده بودم تا اینکه به محاصرهی دشمن در آمدیم و اسیر شدیم. خیلی از بچهها شهید شده بودند بقیه هم که اسیر شدند اکثراً مجروح بودند. در همان لحظه اول که اسیر شدیم، نیروهای بعثی با لودر چالهای را حفر کردند میخواستند ما را در آن بیندازند و بر رویمان خاک بریزند و به شهادت برسانند! بچهها که این وضع را میدیدند همه اَشهَدِ خود را خوانده بودند و آماده شهادت بودند تا اینکه بیسیم فرمانده به صدا در آمد و دستور توقف دادند.
ما را به شهر الاماره منتقل کردند تا نزدیکیهای غروب چندین تن از بچهها بر اثر خونریزی شدید و ضعف بدنی شهید شدند. شب ما را به مدرسهای در الاماره منتقل کردند چند روزی در آنجا بودیم و تخلیهی اطلاعاتی شدیم. بعد از چند روز ما را به بغداد منتقل کردند و از آنجا راهی اردوگاه موصل ۱ شدیم به محض ورود ما به اردوگاه اسرا با آن وضعیت باز هم به یاد امام بودند و جویای حال امام شدند.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
دو روز از آمدنمان به اردوگاه موصل میگذشت که در بین اسرا و نیروهای بعثی درگیری صورت گرفت. عراق قصد جدا کردن افسران و بسیجیها را از هم داشت و دست به جدا کردن اسرای کم سن و سال زده بود و میخواست با این کار در بین اسرا تفرقه بیندازد و از این طریق تبلیغات کند اما بچهها که از نقشههای آنها مطلع شدند لحظهای از مسیر دین منحرف نشدند. عراق در روز عاشورا با پخش کردن فیلمهای مبتذل قصد آزار روحی ما را داشت و در این بین درگیرهایی صورت میگرفت که خیلی از اسرا در این درگیریها شهید و مجروح شدند.
با تمام این مشکلات ۸سال سختی اسارت را تحمل کردیم و گرچه اسیر بودیم اما اسارت را پایان جنگ نمیدانستیم و فقط در اسارت میدان تغیر کرده وگرنه جنگ هنوز برای ما ادامه داشت. با عملیات والفجر که اسرای زیادی به اردوگاه آمدند ما را به اردوگاه موصل ۴ بردند و تا پایان اسارت در آنجا بودیم در آنجا دو سال در محضر حاج آقا ابوترابی بودم بی شک اگر وجود ایشان نبود وضع اسرا از آنچه که بود وخیمتر میشد.
حاج آقا ابوترابی بارها به ما گفتند: شما مثل گوسفندی میمانید که دست و پایتان را بستهاند و اینها(بعثیها) گرگ هستند و باید از خودتان مراقبت کنید. سرانجام من در ۲۹ مرداد سال ۶۹ بعد از سالها اسیری به وطن بازگشتم به مرز که رسیدیم مردم به یمن قدم ما گاو و گوسفند سر میبریدند و شادی میکردند.
انتهای پیام/
✍ خبرنگار: فاطمه قنبری