وقتی به همه تیر خلاص میزدند من آیه "وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ" را خواندم، حتی یک تیر به بدنم اصابت نکرد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، به مناسبت درگذشت جانباز آزاده حاج «سید ابوالقاسم عبدالله پور طلوتی» خاطرهای از نحوه اسارت وی تا آزادی را به روایت آزاده سیدعلی رضوی گنجی برای شما مخاطبان عزیز منتشر کردیم که در ادامه از نظر میگذرانید:
ابوالقاسم عبداللهپور به علت جراحات زیادی که در عملیات بیتالمقدس متحمل شد در یک جراحی سه و نیم متر از رودهاش را پزشکان کم کردند اما این جراحی باعث نشد که او صحنه جگ را ترک کند و پس از استراحت کوتاهی دوباره به صورت داوطلبانه در عملیاتهای دفاع مقدس شرکت کرد.
یکی از این عملیاتها عملیات کربلای۵ در سال ۶۵ بود. عبداللهپور در این عملیات دوباره مجروح شد و نتوانست همراه با دیگر دوستان و همرزمان پیکر غرق خون خود را به عقب ببرد. عراقیها هم مثل همیشه وقتی به پیکر مجروح رزمندگان ما میرسیدند به آنها تیر خلاص را شلیک میکردند. رزمندگانی که توانستند با موفقیت به عقب برگردند این صحنه را از دور مشاهده کردند و به خانواده او خبر دادند و بدلیل مفقود بودن جسد در شهر بابل قبری برایش به یادبود ساختند.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
او دارای همسری با یک فرزند یکساله بود که هر پنجشنبه بر سر مزارش میرفت و برایش فاتحه میخواند. جنگ تمام شد اما از پیکر عبداله پور خبری نشد. پدر و مادر و همسر و برادرانش هر روز چشم انتظار پیکر مطهرش بودند.
10 شهریور 69 بود. در خانه نشسته بودم که رادیو اسامی اسرایی که آزاد شدن را اعلام کرد. ناگهان عمویم که کنارم بود داد زد، سید عیسی اسیر بود، سید عیسی تاکنون اسیر بود و آزاد شد. گفتم عموجان اسم ایشان را اصلا رادیو اعلام نکرد. گفت بله گفته سید ابوالقاسم، چون او دوتا اسم دارد. همچنان میگفت مطمئنم خودش هست و همزمان آماده رفتن به بابل به سمت خانه پدرش شد. بلند شدم گفتم عمو شاید اشتباه باشه شاید او نباشه و فقط یک تشابه اسمی باشه نرو و به خانوادهاش امید واهی نده اما گوش نکرد و رفت.
وقتی به پدر و مادر و همسرش خبر داد هیچکدام باور نکردند و گفتند سید او شهید شد، همرزمانش دیدند که به او شلیک کردند. عمو گفت خوب می توانید از سپاه بابل سوال کنید. نهایتا به سپاه زنگ زدند و گفتند درست هست، همین الان از هواپیما در فرودگاه ساری پیاده شد و راهی بابل هست. بعد از ظهر شد و مراسم استقبال با شکوهی برایش تدارک دیده شد. غیرقابل باور بود. هم برای خانوادهاش و هم برای دوستانش. سید عیسی خودش بود. چگونه ممکن است؟ همه دیده بودند که تیر خلاص به او شلیک شد.
چند روز بعد از آزادی از خودش ماجرا را پرسیدیم. او گفت: وقتی به همه تیر خلاص میزدند من آیه "وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ" «و پیش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نیز حائل و سدّى قرار دادیم، و به طور فراگیر آنان را پوشاندیم، پس هیچ چیز را نمىبینند.» را خواندم حتی یک تیر به بدنم اصابت نکرد. عراقیها رفتند و من ماندم و جسکی مجروح و غرق خون. به حالت سینه خیر خودم را به پیکر شهدا میرساندم و از قمقمه آب و غذای آنها استفاده می کردم.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
یکی از روزها یک عراقی با دیدن پیکر من تعجب کرد که این جسد چگونه هر روز جابه جا میشود. نزدیکم آمد و با پا من را به پشت برد. وقتی صورتم به سمتش افتاد و چشمانم تکان خورد فهمید زندهام. سریع من را اسیر کردند و بارها این موضوع را پرسیدن که چگونه وقتی تیر خلاص شلیک شد جان سالم به در بردم ولی هربار از پاسخ تفره رفتم و سکوت کردم. میدانستم اگر بگویم آن آیه را خواندم من را به رگبار میبستند. سرانجام من را به اردوگاه مفقودین فرستادند.
لازم به ذکر است؛ خادم الشهدا، جانباز آزاده حاج «سید ابوالقاسم عبدالله پور طلوتی» پس از 36 سال تحمل رنج جانبازی و آزادگی روز
دوشنبه 24 آبان ماه دعوت حق را لبیک گفت و به لقاء الله پیوست.
انتهای پیام/
40درصد تخفیف خرید کتاب به مناسبت هفته کتاب کد تخفیف: " HAFTEHKETAB "
✍ خبرنگار | مالک دستیار