گرچه عراق اسرا را از هم جدا کرد اما در بین اسرا وحدت برقرار بود، هرچند اسیر بودیم اما اسارت را پایان وظیفه خود نمیدانستیم و همواره در برابر خواسته دشمن مقاومت میکردیم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده قاسمعلی درویشی سال ۱۳۴۲ در شهر مبارکه اصفهان به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۰ به همراه دیگر همشهریان خود داوطلبانه وارد میدان جنگ شد و از آر پی جی زنهای خط مقدم تیپ امام حسین(ع) شد.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
درویشی در ۲۸ آبان سال ۶۱ همزمان با ۱۸ سالگی خود در عملیات محرم شرکت کرد و در همان عملیات به اسارت دشمن درآمد. وی ۸ سال از عمر خود را در کمپ ۸ اردوگاه عنبر به سر برد تا اینکه در ۱ شهریور سال ۶۹ به همراه جمعی از اسرا به وطن بازگشت. او اکنون بازنشسته سپاه هست.
قاسمعلی درویشی در گفتوگویی صمیمی با خبرنگار ما به بیان خاطراتی از نحوه اسارتش پرداخت که در ادامه از نظر میگذرانید:
در عملیات محرم به دلیل شرایط جوی و محیطی نامناسب تلفات ما بالا رفت و گردانهای اولیه عمل کننده دچار مشکل شدند. چون آر پی جی زن بودم در گردان مالک اشتر که همه آر پی جی زن بودن و به گردان ضربت مشهور بود حضور یافتم. وظیفه گردان ما جلوگیری از پیشروی و مهار کردن پاتک دشمن و گرفتن تپهی ۱۷۵ بود.
در روز عملیات درگیری بالا گرفت و عراق با تمام توان مقابله میکرد و بر سر ما آتش میریخت. در همان اوج درگیری از ناحیه پا مجروح شدم و به واسطهی خونریزی شدید بیهوش شدم و بعد از چند ساعت که به هوش آمدم صدای شلیک توپ و گلوله کمتر شده بود اما کسی از بچهها کنارم ندیدم. خیلی سریع متوجه شدم بچههایی که سالم بودند عقبنشینی کردند و فقط مجروحان ماندند که همگی به اسارت درآمدند.
بعد از اسارت ما را به کمپ ۸ اردوگاه عنبر منتقل کردند و تا پایان اسارت در آنجا بودیم. در اردوگاه ۳ قاطع وجود داشت که قاطع ۱ متشکل از اسرای لب مرز و شخصی و قاطع ۲ بسیجیها و قاطع ۳ را گروه افسران به خود اختصاص داده بود. اگرچه عراق ما را از هم جدا کرد اما در بین اسرا وحدت برقرار بود، هرچند اسیر بودیم اما اسارت را پایان وظیفه خود نمیدانستیم و همواره در برابر خواسته دشمن مقاومت میکردیم اما این بار نه با توپ و گلوله بلکه با دست خالی و تن ندادن به خواستههای دشمن و مقاومت کردن.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
یادم میآید در یک روز زمستان چند سرباز بعثی وارد اردوگاه شدند و با خود بافتهای نظامی آوردند و گفتند باید مثل ما لباس بپوشید. بچهها وقتی دیدند بافتها تنگ است و حالت ناجوری به بدن میدهد از این کار امتناع کردند و همه بافت را در زیر لباس بسیجی پوشیدند که مشخص نباشد صبح وقتی افسر عراقی ما را دید اگرچه بسیار خشمگین شد اما چون همه این کار را کردند نتوانست ما را شکنجه کند.
درویشی در پایان گفت: اگرچه ما برای رضای خدا رفتیم و هیچ چشم داشتی نداریم و همواره با تلاش خودمان امورات زندگیمان را گذراندیم اما سازمانهایی وجود دارد که باید بیشتر پیگیر مشکلات آزادگان باشند از جمله این مشکلات، مشکل بیکاری فرزندان آنهاست. مشکلی که سالهاست نه تنها آزادگان بلکه کل کشور را درگیر خود کرده است و این وقتی دردناکتر میشود که خانوادهای از آزادگان سرپرست خود را از دست بدهد.
گفتگو از معصومه امیری
انتهای پیام/
خبرنگار: مالک دستیار