وارد خاک ایران و مرز خسروی که شدیم دیدم که همه فریاد می زنند: هوشنگ پایدار ... برایم خیلی عجیب بود که کسی مرا به اسم صدا می کند...
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، ۲۶ مرداد ماه سال ۶۹ بود که نخستین گروه از اسرای ایرانی به کشور باز
گشتند. سالهاست که سالروز ورود آزادگان سرافراز به کشور یکی از مهمترین
جشنهای به یادگار مانده از هشت سال دفاع مقدس است. اسرایی که با
مقاومتشان در دوره اسارت در چنگال رژیم بعث عراق، جنگی به مراتب سختتر از
رزمندگان خط مقدم را تجربه کردند.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
آزاده سرافراز «هوشنگ پایدار» یکی از آن رزمندگان با جسمی اسیر و روحی آزاد بود که دوران اسارت خود را در اردوگاه 20 تکریت سپری کرد. خلاصهای از خبر آزادی اسرا به روایت پایدار را در ادامه میخوانید:
روز چهارشنبه 24 آذرماه 1369 خبر تبادل را شنیدیم. از شدت خوشحالی اردوگاه روی هوا رفت.
چند روز قبل از آزادی با خطی که یکی از بچهها نوشته بود، روی پارچهای که تهیه کرده بودم، گلدوزی کردم. چون قشنگ شده بود، میدانستم اگر عراقیها این پارچه را ببینند از من میگیرند! صبح وقتی در را باز کردند و آمارگرفتند، صلیب از ما بازدید کرد. سرباز عراقی وقتی داشت مرا میگشت پارچه را پیدا کرد و از من گرفت. گفتم: «من همین یادگاری را از اینجا دارم.» صدایمان که در حال یکیبهدو بودیم بلند شد. از من اصرار و از او انکار. یکی از افسران عراقی این موضوع را دید و آن سرباز از ترس پارچه را، که حسابی مچاله شده بود، به من برگرداند. البته تلافیاش را با لگدی که به من زد درآورد. هُلم داد و گفت برو گمشو!
گلدوزیام را برداشتم و پریدم سوار اتوبوس شدم، انگار هیچ درد دیگری نداشتم. به مرز خسروی رسیدیم. وارد خاک ایران و مرز خسروی که شدیم دیدم که همه فریاد می زنند: هوشنگ پایدار ... برایم خیلی عجیب بود که کسی مرا به اسم صدا می کند. یکی از اقوام ما که سرباز هلال احمر بود و آمده بود مأموریت مرا دید و شناخت. من در نگاه اول او را خوب نشناختم. چون اجازه ندادند من پیاده شوم آن سرباز آشنایمان از اتوبوس بالا آمد و با من روبوسی کرد و خودش را معرفی کرد. دیگر او را میشناختم.
دیدار من با یک خویشاوند اولین دیدارم در وطن بود.
انتهای پیام/
بیشتر بخوانید (خاطرات آزادی)
خبرنگار: مالک دستیار