نیمۀ اول مردادماه 1369 از طریق رسانهها باخبر شدیم که صدام به کشور کویت حمله کرده و آن را تحت اشغال خود درآورده است. با این اوضاع صدام خود را درگیر چالشی دیگر و مخمصهای بزرگ کرد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، 26 مرداد ماه، سالگرد بازگشت آزادگان، این سروقامتان سرافراز و
نستوه که با تکیه بر ایمان و ارزشهای معنوی، قلههای بلند آزادی و آزادگی
را فتح کردند و با مقاومت و پایمردی در برابر شعلههای صبر و ایمان طعم تلخ
شکست و ناکامی را بر دشمنان و حقارت و سرافکندگی را بر متجاوزان این مرز و
بوم چشاندند، درسی که نباید هیچگاه از یاد مستکبران جهانی و حامیان رژیم
بعثی عراق به ویژه آمریکای جنایتکار برود.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
مسعود قربانی رزمندهای است که در دوران دفاع مقدس دشواریهای بسیاری را به
جان خریده و یادگاری ارزشمند برای آیندگان، بخصوص آنهایی که جنگ را
ندیدهاند به جا گذاشته است.
وی در فروردین 1367 که سال سوم دبیرستان بود برای سومین بار به جبهه اعزام
شد و سرانجام در چهارم خرداد سال 1367 در منطقه شلمچه با دو نفر دیگر از
همرزمانش محاصره شد و در نابرابری اوضاع جنگی منطقه به اسارت درآمد. دوران
اسارت این آزاده شجاع، صبور و مقاوم در اردوگاه اسرای مفقودالاثر تکریت 12
سپری شد.
کتاب «دور از چشم صلیب»، خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، اسیر آزاده شده جنگ تحمیلی است که به همت فرزانه قلعهقوند پژوهشگر و نویسنده در زمینه ادبیات آزادگان و افسانه گودرزی ویراستاری شده و در 142 صفحه، شمارگان 1000 نسخه از سوی انتشارات پیام آزادگان روانه بازار نشر شده است.
جهت خرید کتاب اینجا کلیک کنید
در ادامه خاطرهای از آزاده سرافراز «مسعود قربانی» را از لحظات بازگشت به آغوش وطن را می خوانید:
قسمت اول:
نیمۀ اول مردادماه 1369 از طریق رسانهها باخبر شدیم که صدام به کشور کویت حمله کرده و آن را تحت اشغال خود درآورده است. با این اوضاع صدام خود را درگیر چالشی دیگر و مخمصهای بزرگ کرد. وضعیت پیچیدهای که نه راه برگشت داشت و نه راه به جلو. در نهایت چیزی جز ذلت و خواری نصیبش نشد. خداوند خواست که وضعیت بهگونهای شود که صدام و حامیانش شکست بخورند و رزمندگان اسلام پیروز و از طرفی اسرا نیز از بند اسارت رها شوند. در همان روزهای اول مردادماه از طریق رسانهها شنیدیم توافقاتی بین مسئولان خودمان و عراق در مورد اجرای بندهای قطعنامۀ 598 شورای امنیت بهخصوص بند مربوط به آزادی اسیران صورت گرفته و تصمیم بر این شده که اسرای دو کشور آزاد شوند. نگهبانان عراقی خیلی خوشحال شدند، زیرا از سالهای جنگ و اوضاع بسیار سخت دوران دیکتاتوری صدام و حزب بعثش و رفتار ظالمانۀ او بر مردم، در فشار و زجر بودند. آنها در جنگ بیشتر از ما تلفات دادند واکثراً هم از اقشار ضعیف بودند. افراد بسیار زیادی از خانوادهها و بستگانشان در جنگ کشته و اسیر شده بودند، لذا از اتمام جنگ و آزادی بستگانشان بسیار شاد بودند؛ طوری که خوشحالیشان را پنهان نمیکردند.
نگهبانان خبرهای دست اول دراین خصوص را به داخل اردوگاه میآوردند. هر چه به روزهای پایانی مردادماه سال 1369 نزدیک میشدیم خبرها داغتر و بوی رهایی بیشتر به مشاممان میرسید. باز آیههای شریف قرآنی «ان مع العسر یسرا»؛ بهدرستی که پس از هر سختی آسانی است و در آیه بعد که تاکیدی بر وقوع این حقیقت است: « فان مع العسر یسرا؛ پس بهدرستی که پس از هر سختی آسانی است» یادآور این بود که دست تقدیر و ارادةه الهی سبب شد که اوضاع این چنین شود و پس از گذران دوران سخت اسارت نعمت آزادی نصیبمان شود. هیچ کس فکر نمیکرد که به این زودیها از چنگال دیکتاتور ظالم عراقب خلاص شویم.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
جمعه 26 مردادماه سال 1369، اولین گروه هزار نفری از اسرای ایرانی برای مبادله با هزار نفر از اسرای عراقی به سوی مرز خسروی فرستاده شدند. در اولین شب تبادل، اسرایی که در آسایشگاهشان تلویزیون داشتند، شاهد مبادلۀ اسرا بودند. اتوبوسهای عراقی در مرز توقف میکردند و اسرا یکییکی پیاده شده و به طرف اتوبوسهای کشور خودمان میرفتند. بچهها با دیدناین صحنهها خوشحال میشدند و خدا را شکر میکردند. همینطور به ترتیب اردوگاهبهاردوگاه اسرا تبادل میشدند. روزها به کندی میگذشت تا اینکه روزی کامیونی حامل کفش و لباس وارد اردوگاه ما شد. به هر نفر یکدست لباس نظامی خاکیرنگ آستینکوتاه و یک جفت کفش مشکیرنگ دادند. بالأخره انتظارها به سر رسید.
نوبت اردوگاه ما شد. اطلاع دادند که بهزودی آزاد میشوید. ابتدا گفتند که میخواهند مجروحان هر دو کشور را طبق هماهنگیهای بهعمل آمده، مبادله کنند. روز مبادله اسامیشان خوانده میشد، به ستونپنج بهخط میشدند، تا با اتوبوس آنها را به فرودگاه انتقال دهند. بعد از آنها، ابتدا اسرای قسمت یک را پس از بازدید صلیبسرخ، جهت مبادله به سوی مرز فرستادند. بالأخره صبح روز نهم شهریور نوبت قسمت ما شد. روز آزادی فرا رسید. حالوهوای خاصی داشتیم. از دیگر دوستان و همرزمان نشانی و شماره تلفن گرفتیم. ساعتی پس از ادای فریضه نماز صبح و شکر به درگاه پروردگار عالم بهخط شدیم. نمایندگان صلیبسرخ که برای اولین بار برای بازدیدمان آمده بودند اسامی ما را برای اولین بار ثبت کردند. خیلی دلمان میخواست ابتدا ما را به کربلا و به زیارت بارگاه ملکوتی آقا ابا عبدالله الحسین(ع) برویم. درخواست و اصرار هم کردیم ولی نشد.
سوار اتوبوسها شدیم و به سوی مرز خسروی حرکت کردیم. در طول مسیر از جادة اصلی تکریت به بغداد که گذر میکردیم گنبدهای نورانی را از راه دور مشاهده میکردیم. اشک از چشمانمان سرازیر شد. همینطور که در اتوبوسها بودیم سلام و عرض ارادت میکردیم.
عصر آن روز یعنی نهم شهریورماه 1369 یکیدو ساعت مانده به غروب بود که رسیدیم به مرز. با مشاهدۀ پرچم سهرنگ جمهوری اسلامیایران و پاسداران در لب مرز، خاطرمان آسوده شد که واقعاً داریم به وطن بازمیگردیم. از اتوبوسهای عراقی پیاده شدیم و سجدة شکر به درگاه خدای متعال بهجا آوردیم و یکییکی با اسرای عراقی مبادله شده و سوار اتوبوسهای کشور خودمان شدیم..
بعد، چند نفر از برادران پاسدار و نیز چند نفر خبرنگار اطلاعات شناساییمان را ثبت کردند. خبرنگاران اقدام به ارسال اسامی به رسانههای ملی را در اولین و سریعترین فرصت انجام دادند. سپس به پادگانی رفتیم که در نزدیک مرز در شهر قصرشیرین بود. بهمحض ورود....
ادامه دارد ...
≥ قسمت دوم
خبرنگار: مالک دستیار