شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام شد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، شهید غریب اسارت محمود
امجدیان در سال 1342 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد و بزرگ شد. وی با شروع جنگ تحمیلی
در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت
آموزش اعزام شد.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
محمود در عملیات والفجر مقدماتی که
در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 آغاز شد شرکت کرد و پس از ساعتها درگیری و مقاومت
با ارتش متجاوز بعث عراق به همراه تعدادی از نیروهای لشکر
7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای
موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به
اردوگاه تکریت، کمپ 17 منتقل
شد تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین کور دل مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتیاش به آسمان پیوست.
گفتنی است؛ مزار این شهید والامقام در قبرستان رمادیه عراق قرار دارد.
بیشتر بخوانید
در ادامه وصیتنامه این شهید عزیز و والا مقام غریب اسارت را با هم میخوانیم:
به نام خدا
خدمت پدر عزیزم، سلام. پدر بزرگوارم! محمود،
پسر حقیرتان برای شما می نویسد در آخرین ساعات عمر خود. پدر جان! خیلی شما را دوست داشتم. بیشتر اوقات
چهره شما در برابرم بود، چهره غم گرفته شما. به خدا دلم آتش می گرفت. پدر جان!
خیلی زحمت کشیده اید، اما افسوس فرزندی شایسته برای شما نبودم. نمی دانم چطور بنویسم.
در مرگم ناراحت
می شوی، دلشکسته می شوی، اما پدر جان من خود هدفی داشتم. دلم می خواهد روح مرا شاد کنی. به این وسیله که مجلس
عزاداری در کارنباشد. مادر عزیزم! چقدر به حال
شما گریه کردم، غصه خوردم. مادر جان این نامه را ساعت 5/8 شب می
نویسم . چهره شما را می بینم. مادر مرا ببخش...
مادر مرا ببخش...وقت کم است و خلاصه می کنم. خدمت خواهران عزیزم که جز خوبی و
دلسوزی چیز دیگری از آنان ندیدم. از شما خواهران
عزیز می خواهم مرا ببخشید. من شما را خیلی دوست
داشتم، خیلی، خیلی... می دانم خواهرم خدا از شما راضی است. چون خیلی زحمت کشیده اید. به
فکر همه ما بودید. بچه ها را تا آن جا که ممکن است بگذارید درس بخوانند. باقر عزیز! درست را بخوان و مطالعه
زیاد داشته باش. دیگر چیزی ندارم بنویسم. مرا حلال کنید . همگی شما را به خدا می
سپارم. امیدوارم که زندگی را در شادکامی بگذرانید خیلی خیلی خوشحالم.
منطقه جنگی - 61/11/17 -
محمود امجدیان
انتهای پیام/
امام خمینی(ره): اگر روزی اسراء برگشتند ومن نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
✍ خبرنگار | مالک دستیار