اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، سید روحالله مصطفوی
(ش۱۲۸۱، ۱۳۲۰ق - ۱۳۶۸ش، ۱۴۰۹ق)، مشهور به سید روحالله موسوی خمینی،
آیتالله خمینی و امام خمینی، اولین رهبر و اولین ولی فقیه نظام جمهوری
اسلامی ایران در قرن چهاردهم هجری قمری بود. او از مراجع تقلید شیعه بود که
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
را رهبری کرد و در پی بهنتیجه رسیدن آن، پس از اعلام نتیجه انتخابات
تعیین نظام انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیانگذارد. از او بیش از
چهل کتاب در زمینههای اخلاق، فقه، عرفان، فلسفه، حدیث، شعر و تفسیر بهجای
مانده که بیشتر آنها را پیش از انقلاب ایران نگاشته است.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
مبارزات
ایشان از آغاز نوجوانی آغاز و سیر تکاملی آن بهموازات تکامل ابعاد روحی و
علمیایشان از یکسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع
اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته تا اینکه با مبارزات سیاسی
به از بین بردن حکومت پهلوی و برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران انجامید.
آزاده
سرافراز حجت الاسلام و المسلمین علی علیدوست(قزوینی) در مصاحبهای به بیان خاطرهای از شنیدن خبر فوت
امام خمینی (ره) در اسارت پرداختند که در ادامه میخوانید:
بسمه تعالی
۱۴ خرداد از ساعت هفت صبح تا هفت عصر. مثل هر روز بیدار شدیم لباس پوشیدیم جایمان را جمع کردیم آماده آمار شدیم.
تو اتاق ما ظاهرا کسی به اخبار رادیو بغداد گوش نداده بود چون کسی حرفی نزد و زمزمه ای نشد و آمار تمام شد هرکس به دنبال کار خودش رفت. من هم به سمت فلکه اردوگاه رفتم تا چند دوری قدم بزنم تا صبحانه آماده شود و مسئول غذا شوربا را بیاورد.
هنوز به فلکه نرسیده بودم که آقای هادیزاده صدایم کرد سلامش دادم. گفت: علی آقا اخبار ساعت هفت را شنیدی گفتم نه، خبری بود؟ گفت نه و رفت. من متحیر شدم یعنی چه اول صبح ! ولی به مسیر خودم ادامه دادم دور فلکه. حسین آقای خلیلی از راه رسید سلام علیک کردیم گفت اخبار رو شنیدی گفتم نه خبری بود گفت حاج احمد آقا پیام داده گفتم چی میگی؟حاج احمد آقا چرا پیام بده گفت مثل این که کار تمامه حضرت امام... دیگر گریه امانش نداد و من زانو هایم لرزید فهمیدم دکتر هادیزاده نیز می خواسته این خبر را بدهد و نتوانسته است. دنیا روی سرم چرخید می خواستم داد بزنم به سر و صورت خودم بزنم فریاد بکشم ولی فعلا صلاح نبود هر طور بود خودم را به آسایشگاه رساندم. آش آمد. ظرفهای غذا وسط بود. ولی کسی به غذا دست نمی زد. کسی گریه هم نمی کرد، همه بهت زده و غمگین انگار دنیا به آخر رسیده نتوانستم آن وضع را تحمل کنم، از اتاق خارج شدم داخل حمام رفتم داخلی یکی از دوش ها در را بستم بنا کردم آرام گریه کردن چند دقیقه ای گریه کردم کمی تسکین یافتم به اتاق برگشتم اما اوضاع اتاق اصلا خوب نبود بچه ها حیران و سرگردان سر در زانوی غم فرو برده بودند از دست کسی هم کاری ساخته نبود.
ملازم کریم ملعون بلند گوی اردوگاه را روشن کرد و به ترانه پخش کرد.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
خدا رحمت کند مرحوم محمد سالاری ارشد ارودگاه به سرعت به سمت مقر عراقی ها رفت و به ملازم پیام داد اگر بلندگوی اردوگاه را خاموش نکنید باید داخل باغچه ها به دنبال باندهای بلندگو بگردید و من جوابگو نخواهم بود بعد از این پیام بلندگوها خاموش شد. تا اذان ظهر خیلی سخت گذشت هیچ چیزی نمی توانست اسرا را آرام کند مگر نماز و یاد خدا. اذان گفته شد نماز ظهر فرادی خوانده شد.
بین نماز ظهر و عصر یکی از بچه ها بغضش ترکید بنا کرد باصدای بلند گریه کردن و به دنبالش همه زدند زیر گریه. بهانهای شد تا اسرای امام از دست داده ناله سر بدهند و گریه کنند و بعد نماز بخوانند. کسی نمی خواست قبول کند که این خبر راست باشد. همه دعا می کردند ای کاش که تکذیب شود امام ما، ما را تنها نگذارد تا این که عصر شد آمار گرفتند آمدیم داخل و ساعت هفت شد، برنامه های تلویزیون شروع شد و اولین برنامه اخبار بود تا اخبار شروع شد گوینده، خبرها را با این جمله شروع کرد . «عیّن خامنهای بدیلا خمینی».
اینجا بود که خبر ارتحال امام و تعیین جانشینش قطعی شد خبر انتخاب حضرت آقا باعث آرامشمان شد ولی سنگینی مصیبت کمرمان را شکست.
خدایا روح حضرت امام را در اعلی علیین با جد بررگوارش همنشین فرما و به مقام عظمای ولایت طول عمر با عزت عنایت فرما و ما را سربازان و پیروان خوبی برای حضرت شان قرار بده و روح امام را از ما راضی بفرما. آمین
بیشتر بخوانید
خبرنگار: مالک دستیار