آزاده سرافراز محمدرضا اقبال: حُبانه ظرف سفالی شکم دار با ته باریک و دهانه گشاد بود که آن را پر از آب می کردند و بر روی سه پایهای میگذاشتند.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، رمضان در اسارت یکی از شیرینترین ماهها و در عین حال سختترین بود. شرایط ویژهتر
میشد و در کنار مشکلات فراوان این ارتباط اسرا با معبود رنگ و بوی دیگری را به روزهای اسارت میداد. در این باره با آزاده سرافراز محمدرضا اقبال گفتگویی کردیم که در ادامه میخوانید.
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال اینستاگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین اخبار آزادگان و ایثارگران را در کانال تلگرامی پیام آزادگان بخوانید. (کلیک کنید)
در شهریور سال ۴۷ درشهرستان میبد متولد شدم و در شهریور ۶۹ هم از اسارت آزاد شدم. در اول دی ماه ۶۱ به جبهه اعزام شدم آن زمان ۱۴ ساله بودم و اولین عملیاتی که در آن حضور داشتم والفجر مقدماتی بود که فرماندهی آن را شهید احمد کاظمی برعهده داشت.
سرانجام در ۲۱ بهمن ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت رژیم بعث در آمدم خفقان اسارت گرچه جانسوز است اما بی شک اگر یاد معبود نبود تحملش ممکن نبود. ماه مبارک رمضان آن سال در اردوگاه رمادیه یک بودم و اولین رمضان اسارت را آنجا تجربه کردم.
هوا به شدت گرم بود. به ما وعده سحری نمیدادند و بچهها وعده غذایی که برای نهار به آنها میدادند را برای سحر و وعده شام را به عنوان افطار استفاده میکردند. خیلی از بچهها روزها بر اثر فشار گرسنگی و تشنگی دچار ضعف میشدند.
زمان اسارت همه چیز اشتراکی بود. یادم میآید که در آسایشگاه یک ظرف سفالی شکم دار با ته باریک و دهانه گشاد بود که آن را بر روی سه پایهای که حدود یک متر ارتفاع داشت میگذاشتند و آن را پر از آب می کردند و درپوشی چوبی بر رویش میگذاشتد که به خاطر آبی که از جدارههای خارجی آن تبخیر میشد به تدریج آب داخل آن خنک میشد به این ظرف آب حُبانه میگفتند که بیش از ۴۰ لیتر آب میگرفت و یک لیوان کنار آن بود که به هنگام افطار بچهها همه با همان لیوان از همان آب میخوردند.
این حبانه در واقع آن زمان برای ما حکم مجهز ترین یخچال دنیا را داشت!